جلیل زارع|
بسم رب الشهدا و صدیقین …
همه ی ما ، گاهی دلتنگ می شویم و دلمان می خواهد با کسی درد دل کنیم .چه کسی بهتر از شهدا ؟ … دلتنگی هایمان را با شهدا در میان بگذاریم … کسانی که به خاطر رضایت خدا و دل ما ، از خود و دل خود گذشتند . هر هفته را به نام مقدس یکی از شهدای عزیز منطقه نام گذاری می کنیم و با او به گفت و گو می نشینیم .هفته نخست، به نام شهید گمنام رقم خورد .هفته های دوم ، سوم، چهارم، پنجم ،ششم و هفتم نیز به نام شهیدان امر اله آتش آب پرور، جهانبخش ابیوردی، مهدی قلی ارجی، محمد امیری ، امامعلی بذرافکن و علی بذرافکن مزین شد . و اما این هفته ، هفته ی شهید بزرگوار مهدی بذرافکن است.بیش از این چیزی نمی گویم… شما بگویید… با شهید مهدی بذرافکن عزیز، درد دل کنید.
به نقل از علی زارع فرهنگی داریونی با اندکی ویرایش:
شهید مهدی بذرافکن، سال 1342 در خانواده ای مذهبی و کم بضاعت متولد شدند. شغل خانواده ایشان مثل اکثر خانواده های داریونی ،کارگری ،کشاورزی و دامداری بود.ایشان تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی حقیقت جو گذراندند و لی در پایان تحصیلات ابتدایی به دلیل فقر مالی، قادر به ادامه تحصیل نشدند و به کارگری و چوپانی پرداختند تا از این طریق کمک خرج خانواده باشند. پدر ش در سال 1350 به رحمت ایزدی پیوست و او را در نوجوانی تنها گذاشت .هنوز در غم از دست دادن پدر سوگوار بود که مصیبت دیگری گریبان گیر خانواده اش شد. برادر کوچکترش علیرضا ،بیمار و برای همیشه معلول گردید . شاید حکمتمی در کار بود تا مهدی در محک آزمایش قرار گیرد و برای انجام یک تصمیم بزرگ آماده شود.
از کودکی ،نور ایمان قلب و چشم او را روشن کرده بود.شب، هنگام باز گشت از کار طاقت فرسا ،راه مسجد را پیش می گرفت برای کسب ایمان و فضیلت اسلامی .
یکی از اقوامش به نام سید عباس رضایی در شکل گرفتن شخصیت مذهبی او نقش اساسی داشت. این مرد بزرگوار، مهدی را در شناخت تشیع علوی و خط سرخ شهادت و فرمان الهی و رسالت رسول گرامیش یاری نمود .شهید مهدی بذرافکن هیچگاه از یاد خداوند و فرائض دینی و مذهبی غافل نبود و در کلیه ی مجالس و مراسم مذهبی حضور فعال داشت.
در بیستم فروردین ماه سال 1361 با دختر عموی خود پیمان زناشویی بست .فرزندی به نام سجاد ،ثمره ی این زدواج بود که در زمان شهادت پدر فقط چهار بهار از عمرش را سپری کرده بود و اکنون کارمند بانک است .
در اولین روز مبارزه جهاد گران راه خدا بر علیه طاغوت زمان ،به فرمان رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) به مسجد شتافت و تا ویرانی کاخ ستمگران از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.در طول مبارزه با طاغوتیان و پیروزی خون بر شمشیر و انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در مسجد محل و زادگاه خود به پاسداری و حفظ و حراست از ارزشهای انقلاب پرداخت تا اینکه دشمن بعثی وارد کشور اسلامیمان شد و با فرمان امام خمینی او که خدمت سربازیش فرا رسیده بود وارد ارتش سرافراز جمهوری اسلامی ایران شد و راهی جبهه های حق علیه باطل گردید.
او با اندامی رشید و ورزیده جزو سربازان منتخب آر پی جی زن بود و اغلب ، گلوله های او به خطا نمی رفت و دشمن بعثی را عاجز کرده بود.
“آخرین باری که به مرخصی آمد ،کودک شیر خواره اش را به بغل گرفت و به همسر و مادرش گفت : شهادت من نزدیک است و به زودی به دیدار سرورم خواهم رفت. مادر و همسرم ! مرا حلال کنید .برای فرزندم درس ایثار و فداکاری و گذشت و دفاع از ارزشهای انقلاب و امام خمینی را به ارث می گذارم. همواره این نکات را به او یاد آوری کنید تا لحظه ای از امام غافل نشود. نگذارید این انقلاب به دست نا اهلان بیافتد . همواره پشتیبان انقلاب باشید چون ما آن را آسان به دست نیاورده ایم.”
و باز هم راهی جبهه شد و هنگامی که در حال شلیک آرپی جی بود با ضرب گلوله ی سلاح سیمینف از ناحیه سینه به شهادت رسید و برای همیشه ما را تنها گذاشت.
تاریخ شهادت :8مردادماه 1362
تاریخ تولد :سال 1342
اخلاق و رفتار بارز این شهید بزرگوار از نظر برادرش:
بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود .احترام به مادر و بزرگترها را فراموش نمیکرد مسجد و نماز و روزه را هرگز از یاد نمیبرد.
این بود خلاصه ای از زنگینامه شهید این هفته ،مهدی بذرافکن که قسمتهایی از آن زبان حال برادرش بود و بقیه را از منابع دیگر و افراد مورد اعتماد به دست آورده ام .امیدوارم این شهیدان بزرگوار بنده ی حقیر را مورد لطف و عنایت خود قرار دهند ..
روحت شاد و یادت جاویدان
روحش قرین رحمت الهی ، ایشان به تمام معنا انسان شریف وبزرگواری بود با وجودی که در اون زمان کم سن وسال بودم ولی خوبی های ایشان را هرگز فراموش نخواهم کرد ، لحضه ای که خبر شهادتش را به برادرش مرحوم غلامحسین بذرافکن در سرزمین کشاورزی دادن را هیچگاه از یاد نخواهم برد
شهادت لاله ها را چیدنی کرد
به چشم دل خدا را دیدنی کرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر
شهادت سنگ را بوسیدنی کرد
اکثر شهدای عزیز از طبقه محروم جامعه بوند . این محرومین بودند که در تمام دوران انقلاب و بویژه دوران دفاع مقدس برای انقلاب سرمایه گزاری کرده اند ولی امروزه همین محرومین وقتی به ادارات و نهادها مراجعه می کنند مورد بی توجهی و بی مهری ای قرار می گیرند .
یکی از اقوامش به نام سید عباس رضایی در شکل گرفتن شخصیت مذهبی او نقش اساسی داشت. این مرد بزرگوار، مهدی را در شناخت تشیع علوی و خط سرخ شهادت و فرمان الهی و رسالت رسول گرامیش یاری نمود .شهید مهدی بذرافکن هیچگاه از یاد خداوند و فرائض دینی و مذهبی غافل نبود و در کلیه ی مجالس و مراسم مذهبی حضور فعال داشت. در بیستم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ با دختر عموی خود پیمان زناشویی بست .فرزندی به نام سجاد ،ثمره ی این زدواج بود که در زمان شهادت پدر فقط چهار بهار از عمرش را سپری کرده بود و اکنون کارمند بانک است . در اولین روز مبارزه جهاد گران راه خدا بر علیه طاغوت زمان ،به فرمان رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) به مسجد شتافت و تا ویرانی کاخ ستمگران از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.در طول مبارزه با طاغوتیان و پیروزی خون بر شمشیر و انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در مسجد محل و زادگاه خود به پاسداری و حفظ و حراست از ارزشهای انقلاب پرداخت تا اینکه دشمن بعثی وارد کشور اسلامیمان شد و با فرمان امام خمینی او که خدمت سربازیش فرا رسیده بود وارد ارتش سرافراز جمهوری اسلامی ایران شد و راهی جبهه های حق علیه باطل گردید.
وقتی با برادر شهید مهدی بذرافکن مصاحبه میکردم یک تقدیرنامه از نیروی زمینی ارتش نشانم داد که به خانواده شان اهدا شده بود همان اوایلی که شهید شده بودند.
میگفت از انموقع کاش یکی از مسولین داریونی به ما سر زده بودند و یادی از ان شهید کرده بودند دریغ و افسوس
اری برادران و خواهران از یاد شهدا غافل شده ایم .ما باختیم و انها بردند. ما ماندیم و انها رفتند .ایا به فکر آرمانهای آنها هستیم .آیا تا بحال از خود پرسیده ایم که ما چه کردیم؟خیلی از غافله عقب مانده ایم .
شهدا منتظرند بله منتظر ما و شما .پس بشتابید یادی از آنها کنید .
امشب دلم بهانه عطر خاکت را گرفته است…عطر خون های پاکی که فراموش نشدنی اند
و اشکهایم بی مهابا سر به سجده دل می گذارند…
طلائیــــــه چه شد که تو را نفهمیدم
چه شد که درک نکردم عظمتت را…
و فقط محو شدم در تو…غرق در غروبت…
گویی جا مانده ام از خودم…از دلم…از تمام وجود و روحم
اگر بارها خاکت را در آغوش گیرم همانی که هستی و تو مانده ای…ماندگار برای همیشه
اما من که هستم؟کجا هستم؟
یکبار به خواب من بیا… با کسانی که مجنون تواند…با شیفتگان سه راهی شهادتت…
یک بار به رویای فراموشی هایم بیا و بیدارم کن از غفلت ها در این عصر روزمرگی …
چشم های من تشنۀ بیداریست…
دلتنگت که میشوم به لبخند حاج حسین می نگرم
به نگاه حاج محمد ابراهیم…
نگاه شهدا زنده است… و براستی که عند ربّهم یرزقونند…
الهی العفو…
عکس شهدا را میبینیم و عکس شهدا عمل میکنیم…
سلام بر کاربران عزیز داریون نما…. هفته دیگر، هفته شهد غلامرضا برزگر است. از عزیزانی که خاطره یا عکس و یا هر خبر یا مطلب دیگری از این شهید بزرگوار دارند، در خواست می شود یا به ایمیل tehran.daryon@gmail.comو یا سایت داریون ارسال نمایید. آقای علی زارع عزیز، مصاحبه فراموش نشود.