دفترچه خاطراتهمه
دفترچه خاطرات؛کارت پایان خدمت قدیمی یک داریونی
مطلب و تصاویر ارسالی از:سید فخرالدین رضایی|
این کارت مربوط به پدربز رگم مرحوم مشهدی محمود بذرافکن مربوط به 65 سال قبل است.
در آن زمان کار ت پایان خدمت وجود نداشته پایان خدمت به صورت دفترپه بوده که در 6 صفحه بوده است .
دو صفحه ان که مربوط نام و نام خانوادگی بوده از بین رفته اما ما بقی را به صورت کارت در آورده ایم تا از بین نرود .
بد ندیدم آن را برای سایت داریون نما ارسال کنم. تا جوانهای امروزی با کارت یا بهتر بگویم دفترچه پایان خدمت قدیم آشنا شوند.
برای شادی روح مرحوم پدربزرگم و تمام رفتگان خاک صلوات می فرستیم.
سید جان سلام
دست شما درد نکند
واقعا خاطره انگیز بود .این عکس مال زمان نخست وزیری مصدق بوده است و زمانی که نفت ملی شده بوده.
با تشکر
خدا ایشان را قرین رحمت بفرماید
سلام سید جان….من هم از این قبیل اسناد دارم….خدا رحمت کند مشهدی محمود بذرافکن را… مرد مهربان و سخاوتمندی بود. دوران ابتدایی با مرحوم حسین پسرش دوست و همکلاسی بودم. اغلب من به خانه ی آن ها می رفتم و با هم درس می خواندیم و مشق می نوشتیم. مشهدی محمود با مرحوم علی عبدالله( هوشمند) کار می کرد و وضع مالیش خوب بود. چند سالی بود که خدا بیامرز پدرم به واسطه ی خرید زمین مزرعه ای در سه تلان و حفر چاهی که هرگز به آب نرسید و مزرعه ای که هیچگاه مزرعه نشد، ورشکست شد و حاصلش هم شد فقر مالی خانواده ی ما… شب ها خانه ی مشهدی محمود، گوشت و پلو بود. اصرار روی اصرار که بمان شام را با هم می خوریم. ولی من با آن که بسیار دوست داشتم بمانم، هیچگاه قبول نمی کردم و قبل از شام به خانه بر می گشتم. یک روز ، حسین خدا بیامرز، مرا به جان مرحوم برادرم خلیل قسم داد که برایم خیلی عزیز بود و من هم ماندم و شام را با آن ها گوشت و پلو نوش جان کردم. وقتی به خانه بر گشتم، دیدم مثل هر شب خانواده ی شلوغمان مشغول صرف شام فقیرانه ی همیشگی هستند. گفتند: بسم الله بیا پای سفره شام بخور. گفتم شام خورده ام. خیلی ناراحت شدم و از خودم بدم آمد که چرا من شام را گوشت و پلو خورده ام و آن ها “آب گیشنیزک”. طاقت نیاوردم و به بهانه ی خستگی رفتم در رختخواب. لحاف را روی سرم کشیدم و گریه ای بی صدا ولی پر از بغض و طوفانی را آغاز کردم. نمی دانم تا کی گریه کردم ولی صبح که با صدای صوت دل انگیز نماز پدرم از خواب بیدار شدم، چشمهایم پف کرده بود و وقتی برای وضو به حیاط رفتم، مادرم تا مرا با چشمان پف کرده دید، متوجه گریه ی شبانه ی من شد. مرا در بغل گرفت. بوسید و قربان صدقه ام رفت ولی به رویم نیاورد….. خدا رحمت کند، مرحوم مشهدی محمود و فرزندان مرحومش را…
عکس ها و مدارک قدیمی برای ما دهاتی ها خیلی جذاب است و خاطرات را زنده می کند باز هم از این کارها بکنید .
اقای علی زارع سلام ممنون سر شما درد نکند قربان شما از این قبیل مدارک واسناد قدیمی شاید در داریون زیاد باشد که اگر برای داریون نما بفرستند سایت روز به روز جذابیت بیشتری پیدا می کند و تعداد کاربران نیز بیشتر میشود چون عکسها و مدارک قدیمی طرفداران زیادی دارد
سلام اقای زارع خدا همه ای رفتگان خانو اده ای شما را رحمت کند که همه پر هیز کار و با تقوا بودند روزی که خواهرتان زن عمو رحمت خدا رفته بوددر منزل عمو ختم بود من در جلو درب خانه ایستاده بودم خانم فقیری به درب خانه امد گفت اینجا چه خبر است گفتیم خانم این خانواده به رحمت خدا رفته ان خانم فقیر شروع به گریه کردن کرد گفتیم مگر می شنا سی گفت البته که می شنا سم من سالها است که به درب این خانه میایم و تابه حال اواز هیچ کمکی چه مالی وغیره به من دریغ نکرده تا اخرین روز ختم این خانم فقیر امد و در مراسم ختم شرکت کرد خدا همه رفتگانتان را رحمت کند روحشان شاد یادشان گرامی .
استادجلیل زارع مهربان به نظرم شما هنوز همان قلب پاک را حفظ کرده اید به شما تبریک میگم
این کوزه چو من عاشق زاری بودست
در بند سر زلف نگاری بودست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودست
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم!
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم/وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا در گذریم/با هفت هزار سالگان سربسریم
عکس جالبی بود ممنون امیدوارم بازهم از این دسته کارت های قدیمی در سایت ببینیم برای من جالب بود
با سلام ازدکتر محمدامین زارع چه خبر ؟چرا بعضی دوستان مثل آقای کرمدار، آقای ظهرابی ، آقای هادی شکری ، آقای محمد شیروانی ، آقای مسعود سفید، آقای حسین دریانی کم حضور شده اند ؟
با سلام
عکس جالبی بود، واقعاً اقای رضایی با این عکسها حال و هوای دیگری به سایت بخشیده است ولی خاطرات آقای جلیل زارع که در نظرها آمده دسته کمی از عکس ندارد.
باتشکر
راستی چرا از آقای سید فخر الدین هاشمی خبری در داریون نما نیست ؟
سلام یوسف جان …. صبر داشته باش ! سید بزرگوار بارون بهاره…. سیل آسا می باره و میره تا بهار دیگه….اما از شوخی که بگذریم فکر کنم درس هاشون زیاد و سنگین شده و یا جایی ماموریت رفته اند که دسترسی به اینترنت ندارند…. از آقای مهری که آدرسشونو تو قم دارن خواهش میکنیم اگه سید هنوز هم قم تشریف دارن سری بهشون بزنن و خبری بگیرن… کم کم داریم نگرانشون میشیم.من داریون که بودم پدرشون باهاش تماس گرفت و گوشی رو داد به من. من هم باهاش صحبت کردم. بنده خدا مشغولیاتش زیادتر شده … اگه بازم خبری ازشون نشد شماره تلفنشونو از پدرشون بگیرید جویای احوال بشید یا شمارشونو برای من بفرستید تا من باهاشون تماس بگیرم… خیره انشاءالله.
آقای محمود بذرافکن قیافه تیپیک داریونی دارند. پیشانی بلند وچشمان کشیده و بینی کمی بزرگ که نشان از هوش وفراست دارد وخلق خوش
مادرم میگوید داریونیهای اصیل بیشتر تاجیک هستند .
وشاید به خاطر تعصب میگوید خوش قیافه تر از بقیه مردم استان فارس هستند .