دفترچه خاطرات؛یادش بخیر…

با سلام و تشکر فراوان از آقای محمود مهری کاش بقیه رفقای با مرام گذشته هم از ما یادی می کردند و حداقل سری به سایت می زدند . چه دوران خوبی بود …در عکس سید محسن حسینی مذهب ،محسن عزیزی ، یوسف عزیزی و قاسم مقتدر از اعضای هیئت مذهبی و کانون مسجد دیده می شوند . البته امسال هم اگر توفیق باشد در ماه رمضان طبق روال گذشته ها حلقه قرآن در مسجد دائر خواهد شد .

من هم می خواهم یک عکس دستجمعی از خودم برای این قسمت بفرستم .

این آقا که خوابیده کیست ؟

به قول آقای عیسایی خوش که همه دلمون براش غنج میزنه و یه ذره شده، بخندیم !…یادش به خیر همه ی اون عکس هایی رو که اگه یک نفر از ما… فقط یک نفر، دوربین داشت و می گرفت چی می شد !؟ یادتونه همکلاسی های قدیمی هیچ کس نمی دونست دوربین چیه و هیچ کس هم ازمون عکس نمی گرفت!؟ دلم برای همه ی عکس هایی که نشد با شما بگیرم تنگ شده ! وقتی هم دوربین “لوبیتل” دار شدیم که دیگه تو داریون مدرسه نمی رفتیم… چند تایی از اون عکس ها رو دادم به داریون نما … ولی سروش جان ودهاتی که بهتر میدونن، شرایط قرار گرفتن تو سایت رو نداره !گله ای نیست عزیز دل برادر ! ما هم شرایط مرایط سرمون میشه ! ولی داریون نمای عزیز ! قربون اون هیکل خوش تیپت برم من… من فقط یه عکس از دوران بچگیم دارم!!!… فقط یک عکس!!! . اونم مثل بچه ی آدم نشستم تو همون گودی که وسط حیاط خونه ی پدریمون بود روی دیوار همون باغچه ی اناری که توصیفش کردم و دارم” … خوانی” میکنم…. خیلی هم مظلومانه سرم گرم خواندن کتابه ! ایام عید بهت نشونش دادم… بالا غیرتی بیا این یکی رو بذار تو سایت… که وقتی خاطرات کودکیم رو میذاری تو سایت به جای اون عکس سیاه و سفید تکراری یک بار هم اینو بذاری !… نمیشه !؟… نمیشه!؟… خب چکار کنیم شرایطش رو نداره دیگه ! نمیشه دیگه ! ولی خب اگه می شد، چی می شد!؟