رمان قلعه داریون ؛ قسمت ششم
نوشته:جلیل زارع|
سپیده، اوج غم و اندوه و نگرانی را در چهره ی ستاره می دید. خودش هم دست کمی از او نداشت. کم مانده بود چشمانش ببارد. به زحمت خودش را کنترل می کرد. زندگی پر از فراز و نشیب قلعه نشینی، از او زنی ساخته بود صبور و خود دار.
هر چند ستاره به اندازه ی سپیده صبور نبود، ولی او هم دست پرورده ی همین زن بود و سایه ی پدری بالای سرش بود که هم چون فولاد در کشاکش روزگار، آبدیده شده بود.بنابراین، اجازه نمی داد آسمان چشمانش به این راحتی ببارد. با این که چهارده بهار بیش تر از خدا عمر نگرفته بود ولی دست سرنوشت، او را به کوهی از مقاومت بدل کرده بود.
سپیده، احساس می کرد زلزله ای که بر جان ستاره افتاده است دیر یا زود، آن کوه مقاومت را فرو خواهد ریخت. این بود که عزیز دردانه اش را در آغوش فشرده، دست بر موهای بلند و مواجش کشید و اجازه داد انگشتانش هم چون دندانه های شانه، بر گیسوان ستاره بلغزد و او را آرام سازد.
ستاره، خود را در آغوش او لغزاند و سر بر زانوان سپیده نهاد و در همان حال، گفت: مادر ! دلم گرفته ، از پهلوان حیدر برایم بگو. و سپیده باز هم لب به سخن گشود و یک قصه ی تکراری را در گوش ستاره نجوا کرد:
محرم سال ۱۱۴۲ را هیچ گاه فراموش نمی کنم. سپاه افغان، پس از غلبه بر شیراز، مردم را از دم تیغ گذرانده و شهر را غارت نمود. بیماری وبا نیز در شهر و حومه ی شیراز شیوع یافته، جان عده ی زیادی را گرفت. قحطی بر شیراز و حومه ی آن از جمله داریان مستولی شد. بارش سنگین و بی سابقه ی برف و باران نیز مزید بر علت شده و به علت کمبود هیمه و زغال، عده ای نیز بر اثر سرمای شدید، تلف شدند.
سربازانی از قشون افغان، برای تهیه ی آذوقه ی سپاه به داریان حمله کرده، قصد ورود به قلعه را داشتند. محمد خان، به پهلوان حیدر ماموریت داد که غیور مردان داریانی را فرماندهی کرده و در برابر قشون افغان استقامت نماید. پهلوان حیدر، جوانان غیور داریانی را بسیج و مسلح نموده، با دفاعی جانانه، در برابر آن ها مقاومت کرد و قلعه را از دستبرد آنان ایمن ساخت.
قشون، بیرون از قلعه، به مزارع دشت داریان دستبرد زدند. پهلوان حیدر، به اتفاق عده ای از جوانمردان غیور داریان، مسلح از قلعه خارج شده و به قشون مهاجم، یورش برد و آنان را متواری ساخت. در آن حمله ی شجاعانه، پهلوان حیدر که از خود رشادت مثال زدنی را نشان داده بود، از ناحیه ی سینه،زخم عمیقی برداشت.
شب و روز بر بالینش نشستم و به مداوا و پرستاریش مشغول شدم ولی عمر شوی من به دنیا نبود و پس از یک هفته، دار فانی را وداع گفت و من که فرهادم را باردار بودم با یک دختر و یک پسر دیگر، تنها گذاشت. شش ماه بعد، فرهادم چشم بر این جهان گشود. خان که خود و مردم داریان را مدیون رشادت های پهلوان حیدر می دانست، شخصا سرپرستی ما را به عهده گرفت.
چهار سال بعد، مادرت نیز هنگام تولد تو، دار فانی را وداع گفت و خان را تنها گذاشت. خان شد یار و یاور یتیمان پهلوان حیدر و من هم نگهداری از تو و برادرانت را بر عهده گرفتم. تو را با شیر گاو بزرگ کردم.
چند سالی گذشت. یاوه گویانی که جز حرف مفت، چیزی بر زبان جاری نمی سازند، چه حرف ها که پشت سر ما نزدند ! خان برای پایان دادن به شایعات و محافظت و سرپرستی بیش تر از ما، به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم قبول کردم. این طوری، هم بازار داغ شایعات سرد می شد،هم یتیمانم سایه ی پدر را بالای سر خود می دیدند و هم خداوند، دختری ماه مثل ستاره را نصیبم می ساخت. ستاره ای که دوریش برایم سخت و ناگوار بود.
تو با فرهادم قد کشیدید و بزرگ شدید. باغ شده بود جولانگاهتان. آن قدر،به هم عادت کرده بودید که یک ساعت نمی شد از هم جدایتان کرد. یک روح بودید در دو بدن.اما دست سرنوشت باز هم بنای ناسازگاری داشت و آرامش و آسایش را بر خانواده ی ما نمی پسندید. عاقبت هم زهرش را ریخت و سنه ی ۱۱۵۷، اولاد ارشدم را از من گرفت. داراب من برای خودش یلی بود. به همراه دلاوران غیور داریانی، مثل پدرش دفاع از قلعه را متقبل شد. آن چنان از قلعه محافظت کرد که دشمن انگشت به دهان ماند و بعد هم زد به قلب دشمن و قشون را تار و مار کرده، متواری ساخت. ولی سرنوشتش به سرنوشت پدر مرحومش گره خورده بود و بر او هم، همان رفت که بر پهلوان حیدر.روزگار غدار دوباره رخت سیاه بر تنم پوشاند و داغی دیگر بر دلم نهاد.
خان که خود را مدیون رشادت های پهلوان حیدر و برادرانش می دانست، بیش از پیش به فرهاد و خواهرش “نازگل” محبت کرد. عاقبت هم نازگل مرا، به عقد ازدواج پسر ارشدش احمد در آورد. بنازم ناز شصت احمد و فرهادم را! یکی به پهلوان حیدر می ماند و دیگری به دارابم.
خان خیلی تنهاست، دختر عزیز دردانه ام! ما باید بیش از پیش مراقبش باشیم. نباید پشتش را خالی کنیم. نباید فرو بریزد. او بعد از خدا، تنها پشت و پناه رعیت مظلوم و ستم کشیده ی داریان است. غیور مردان داریانی پشتشان به خان گرم است ولی خان با همه ی صلابت و مردانگیش یک نقطه ضعف هم دارد. نقطه ضعف او، خانواده اش است که سخت دلبسته اشان هست.
ما نباید سد راه اهداف بلند او باشیم. نباید اجازه بدهیم خون شهدای دلیران داریان، هدر رود. پهلوان حیدر ها و داراب ها زنده اند و نظاره گر ما. نباید کاری کنیم که فردای قیامت شرمنده ی نگاه آنان باشیم. اکنون، خان از هر زمان دیگری تنهاتر است. باید یاریش کنیم. فرهاد من، مثل احمد و داریوش، پا در رکاب خان است و به یک اشاره ی او با سر می دود. ما هم باید آن ها را زیر بال و پر بگیریم. مرد جماعت، با همه ی غرور و استواریش در دامن زن پرورش می یابد و از او نیرو و توان می گیرد. این زن است که گاه با حیله و نیرنگ، او را به فرش می کشد و گاه با فداکاری و ایثار و عشق و محبت، او را به عرش می برد. لیاقت خان ما، عرش است نه فرش، عزیز دل مادر!
دست های نوازشگر سپیده آرامش را به قلب ستاره هدیه داده بود. کلام شیوایش، دل او را نرم کرده بود. اشک های ستاره، آرام آرام بر دامن پر مهر و محبت مادر، فرو می غلتید و غم و اندوه را از دل او می زدود. ولی تشویش و نگرانی که بر دلش چنگ می زد، آرامش او را به هم می ریخت. فکر از دست دادن دامن پر مهر و محبت مادر و سایه ی مهربان پدر، آزارش می داد. نمی دانست پس از رفتنش بر قلعه و خانواده اش چه می گذرد.
راز مگویی هم در دل داشت که مادر، بی آن که بشنود، در آسمان چشمانش به نظاره نشسته بود. ولی هیچ کدام را یارای رو به رو شدن با آن نبود. پدر نیاز به حمایت همه جانبه داشت و مادر و دختر نمی خواستند جز این به چیز دیگری فکر کنند.
با سلام …. به درخواست جمعی از کاربران محترم، سعی کرده و می کنم که تا آن جا که امکان پذیر است از اسامی ایرانی اصیل که در داریان رواج داشته است استفاده شود. برای مثال، نام “آرش” را سروش و نام “نازگل” را آریو برزن پیشنهاد داده اند. شما هم اگر نامی مد نطرتان است که فکر می کنید در داریان رواج داشته است، بفرمایید تا در ادامه در صورت لزوم استفاده گردد. روان و جاری و زلال باشید هم چون آب قنات های غرب داریان….
سلام اقاي زارع خدا قوت نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق …از اينكه پيشنهاد من در نظر گرفتيد خيلي خوشحال شدم بي نهايت سپاسگزارم
سلام اقاي زارع خسته نباشي …بي صبرانه منتظرم ببينم نقش نازگل در اين داستان چيه……..
سلام آریو برزن عزیز….طاعات و عبادات شما هم قبول باشه…. “نازگل” ممکن است دیر در نقش خود ظاهر شود، ولی نقش او ماندگار است. پویا و پایا باشید….
بایدها و نبایدها: ۱۰ نکته اخلاقی مهم برای کاربران موبایل
فرستنده علی مختاری _
لازمه استفاده از ابزارها و سرویسهای تکنولوژیک٬ آگاهی از مجموعهای از کدهای اخلاقی است که زیر پا گذاشتن آنها ممکن است در بسیاری از فرهنگها بیاحترامی یا بیادبی تلقی شود. در این مطلب ۱۰ مورد از آنها را میخوانید.
ضریب نفوذ موبایل در سالهای اخیر در سراسر جهان به طور انفجاری و برقآسا افزایش یافته؛ بهطوری که هماکنون به اندازه شمار همه ساکنان کره زمین٬ گوشیهای موبایل در جهان وجود دارد. در چنین شرایطی٬ موبایل بخشی جداییناپذیر از فرهنگ شده و استفاده از آن مستلزم رعایت مجموعهای از اتیکتهای اخلاقی است.
سرویس تکنولوژی خبرگزاری رویترز به تازگی منشوری را منتشر کرده تا نکات اخلاقی مهم در بهرهگیری از تلفن همراه را بار دیگر به کاربران گوشزد کند. این ۱۰ نکته را در ادامه بخوانید تا بدانید چه رفتارهایی در هنگام استفاده از تلفن همراه غیرقابلپذیرش است:
۱) به کسانی که در اطراف شما هستند احترام بگذارید. وقتی با دیگران رو در رو برخورد میکنید٬ در یک جلسه کاری یا مکالمه دوستانه٬ توجه کامل و بیکموکاست خود را به آنان بدهید و از ور رفتن با موبایل خود به دلایل مختلف٬ برای اساماس بازی و پاسخ به تماسها یا چک کردن ایمیلها٬ بپرهیزید. اگر تماسی آنقدر مهم است که باید به آن پاسخ دهید٬ از طرف صحبت خود عذرخواهی کنید و اجازه بگیرید و پس از آن مکالمه با آن سوی خط را آغاز کنید.
۲) فریاد نزنید. همیشه حواستان باشد تا وقتی مشغول مکالمه با موبایل هستید٬ داد و هوار راه نیندازید. به طور متوسط کاربران موبایل در هنگام مکالمه تلفنی صدای خود را ۳ برابر بلندتر از مکالمات حضوری میکنند. همیشه حواستان به بلندی صدایتان باشد.
۳) وقتی برای صرف غذا با کسی قرار میگذارید٬ با توجه بیش از اندازه به موبایل٬ آرامش خود و همراهانتان را به هم نزنید. هیچکسی دوست ندارد که مانند گروگانی در میانه مکالمه تلفنی دو نفر دیگر گیر بیفتد٬ یا وقتی همراهش مشغول پیام فرستادن برای شخص دیگری است٬ در سکوت و تنهایی بنشیند. همیشه پیش از نشستن پشت میز با دوست یا همراهانتان٬ موبایل خود را در وضعیت سایلنت قرار دهید. هرگز موبایلتان را روی میزی که قرار است روی آن غذا را صرف کنید٬ قرار ندهید.
۴) مکانهایی که در سراسر جهان باید در آنها سکوت و آرامش برقرار باشد را نادیده نگیرید: سالنهای تئاتر و سینما٬ کلیساها و بسیاری از مکانهای مربوط به عبادت شهروندان٬ کتابخانهها٬ کلاس رقص دخترتان یا مراسم تشییع جنازه دوست پدرتان٬ جاهایی هستند که حفظ سکوت در آنها شرط لازم حضور است. پس مطمئن شوید که وقتی در چنین موقعیتی حضور دارید٬ موبایلتان امکان ابراز وجود نداشته باشد.
۵) به پیامهای صوتی (Voicemail) اعتماد کنید و بگذارید در بسیاری از مواقع آنها پاسخگوی تماسهای غیرضروری باشند. میتوانید هر زمانی که خواستید به تماسهایی که با شما گرفته شده واکنش لازم را نشان دهید.
۶) هرگز در مکانهای عمومی دیگران را منتظر پایان تماس تلفنی خود نگذارید. اگر در صفی حضور دارید٬ یا زمان سفارش دادن میز شما فرا رسیده٬ دیگران نباید منتظر بمانند تا تماس شما با آن سوی خط به پایان برسد. چنین رفتاری در هیچ جای دنیا قابل پذیرش نیست. اگر تماس تلفنی شما واقعا چنین اهمیت بالایی دارد٬ از میزتان فاصله بگیرید٬ یا از صف خارج شوید و پس از تمام شدن مکالمه به آن برگردید.
۷) از ارسال اساماس در هنگام رانندگی اکیدا خودداری کنید. واقعا هیچ پیامی در جهان وجود ندارد که ارزش چنین ریسک بزرگی را داشته باشد.
۸) وقتی در مکانهای عمومی به هر دلیلی مشغول مکالمه تلفنی میشوید٬ مراقب ادبیاتی که به کار میبرید باشید. کسی نمیشنود که در آن سوی خط چه میگویند اما بسیاری از رهگذرانی که در اطراف شما هستند صدای شما را میشنوند٬ پس شما هم بهتر است از گفتار پاکیزهای بهره بگیرید. یک قانون طلایی میگوید اگر حاضر نیستید کلمه خاصی را روی تیشرت خود پرینت کنید و با آن به مکانهای عمومی بروید٬ لطفا آن کلمه را در مکالمات تلفنی در مکانهای عمومی هم به کار نبرید.
۹) به فضای شخصی و حریم خصوصی دیگران احترام بگذارید. اگر مجبورید در یک مکان عمومی از تلفن همراه خود استفاده کنید٬ سعی کنید میان شما و دیگرانی که در اطرافتان نشسته یا ایستادهاند دستکم سه متر فاصله باشد.
۱۰) در هنگام مکالمات سعی کنید به استانداردهای اخلاقی در نقاط گوناگون جهان احترام بگذارید. بسیاری از این کدهای اخلاقی از کشور به کشور متفاوتاند و ممکن است برداشتهای متفاوتی را در پی داشته باشند.
سلام. نقش یک مادر دلسوز و فهمیده و آگاه را خوب بیان کرده اید. موفق باشید.
سلام متقابل…. چشمان شما خوب می بیند. ممنون.شما هم موفق باشید.