جلیل زارع|
بسم رب الشهدا و صدیقین …
*همه ی ما ، گاهی دلتنگ می شویم و دلمان می خواهد با کسی درد دل کنیم .چه کسی بهتر از شهدا ؟ … دلتنگی هایمان را با شهدا در میان بگذاریم … کسانی که به خاطر رضایت خدا و دل ما ، از خود و دل خود گذشتند .
*خسته ام/ خویش را شکسته ام/ آیه های اشک را اقامه بسته ام/ عافیت/ التیام زخم های شهر نیست/ چاره ساز این دل شکسته/ چیست ؟/ خسته ام/ خویش را شکسته ام/ غیرتم نهیب می زند/ … آه !/ کاش آخرین ستاره می شدم/ در شبی که کاروان سرود خواند/ دوست داشتم شبی/ در حضور روشن ستاره ها/ ناپدید می شدم/ دوست داشتم/ شهید می شدم !
*بیایید یادی کنیم از آن شهیدان، آن پیشگامان ره عشق، ایستادگان بر ستیغ سترگ ایمان، آنان که قدم زدند و خورشید ها پراکندند، خوش به نار رفتند و در نقاط خلوت هستی کهکشان ها کاشتند، بی آن که غرور، مظلومیت خاکی دستانشان را بیالاید !
* یکی از این عزیزان، محمد پوشیمن بود. شهید محمد پوشیمن، بسیجی شهید.
بیش از این چیزی نمی گویم… شما بگویید… با شهید محمد پوشیمن عزیز، درد دل کنید.
*مصاحبه ی علی زارع فرهنگی داریونی با خانواده ی شهید:
“شهید محمد پوشیمن در سال۱۳۴۷در خانواده ای مومن و مذهبی و زحمت کش در شهر داریون متولد شد.پدرش مردی کارگر و زحمت کش بود و در پی کسب روزی حلال. این اخلاق را به تمام فرزندانش منتقل کرد .مادرش، زنی مومنه و پرهیزگار بود که همواره فرزندانش را به کار و کوشش و انجام واجبات دینی دعوت می کرد.
محمد از همان اوان کودکی هنگامی که به مدرسه می رفت، در پی آموختن فرائض دینی بود و همواره از معلمانش در این موارد سوال می کرد .هنوز نوجوان بود که راهپیمایی های انقلاب آغاز شد. وی همواره در پی کسب اخبار انقلاب بود و عشقی فراوان به امام خمینی(ره) داشت و او را مرید و امام خود می دانست .همیشه سعی می کرد نوارهای کاست ایشان را به هر طریق ممکن به دست آورده و به سخنان ایشان گوش فرا دهد.در فعالیت های مسجد با عشق و علاقه شرکت می کرد، به طوری که روحانی محل او را بسیار دوست می داشت و دائم از او تعریف می کرد .
سرانجام انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و محمد شاد و خوشحال از این پیروزی بود. در اوایل انقلاب، به دلیل مشکلات اقتصادی درس و مدرسه را رها کرد و در سنگر کار به تلاش پرداخت. در یک چمدان سازی در شهر داریون شروع به فعالیت کرد و در همان زمان شب ها در مسجد و هیات های عزاداری شرکت می کرد و از اخبار جنگ تحمیلی آگاه می شد.در همان ایام، علاقمند به شرکت در فعالیت های بسیج شد و به عضویت فعال بسیج در آمد. ولی محمد فردی نبود که بتواند در پشت جبهه آرام و قرار داشته باشد و برادرانش در خط مقدم جان ببازند. با این که خانواده اش مخالف حضور او در جبهه بودند، سرانجام به طور داوطلبانه از طرف بسیج داریون به جبهه اعزام شد و با عشق و علاقه به دفاع از کشور اسلامی و آرمان های امام راحل پرداخت .
بار آخر که محمد به مرخصی آمد، هنگام خداحافظی به دلش برات شده بود که این دیگر سفر آخر است. به همه ی اقوام و خویشان می گفت: من شهید می شوم و دیگر بر نمی گردم. برایم دعا کنید. هرگز بعد از من گریه نکنید. خانواده اش به او می گفتند: مرخصی بعدی می خواهیم برایت به خواستگاری برویم و زمینه ی ازدواج تو را فراهم کنیم. ولی محمد می گفت : عروسی من شهادت است.پس از شهادت من، گریه نکنید و رخت عزا نپوشید؛ خوشحال باشید که من به معبودم پیوسته ام و در نزد پروردگارم روزی می خورم. به برادران و خواهرانم وصیت می کنم که لحظه ای امام را تنها نگذارند. زیرا ما این انقلاب را آسان به دست نیاورده ایم. حافظ آن باشید. در انجام واجبات دینی مثل نماز و روزه ساعی باشید .به همدیگر احترام بگذارید و هرگز لبخند را فراموش نکنید. من خودم این راه را انتخاب کرده ام و با عشق به سوی معبودم می روم.
خانواده ی محمد می گفتند: محمد لحظه ای نمازش را فراموش نمی کرد و روزه را از یاد نمی برد .و همه ی ما را به آن تشویق می کرد.هیچ وقت او را ناراحت و عصبانی ندیدیم. هرگز لبخند از لبانش قطع نمی شد .امام حسین(ع) را بسیار دوست می داشت و او را الگوی خود می دانست و دوست داشت مانند مولایش حسین(ع) شهید شود و سرانجام هم به آرزویش رسید.
سرانجام محمد، هنگامی که به پشت جبهه آمده بود، نارنجک در دست یکی از هم رزمانش منفجر شده و او به همراه چند تن دیگر به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و به مولایش امام حسین(ع) پیوست.
تاریخ شهادت : آبان ماه ۱۳۶۷
محل شهادت : جبهه ی خوزستان
خداوند ایشان را با شهدای کربلا قرین سازد !
روحش شاد و قرین رحمت الهی. ولی کاش بود تا الگویی شود برای جواناهایی که این روزها نبود الگوهایی این چنینی را فریاد می زنند
خدا به والادینش صبر بدهد. درد بی درمانی است جوان از دست دادن.فکر می کنم اگر خانواده اش پر کشیدنش را تاب آورده اند به خاطر هدف مقدسی بوده است که به خاطرش جان داده اند، گرنه داغ جوانان کمر کوه را می شکند. خداوند ایشان را با شهدای کربلا مهشور گرداند و به پدر و مادر و خواهر و برادرانش اجر صبر را عطا کند که فیض عظیمی است.
سلام بر کاربران عزیز !
هفته شهید سید ابوطالب حسینی را در پیش رو داریم. هر کس حرفی برای گفتن دارد برای رقم خوردن در “با شهدای داریون…” به آدرس tehran.daryon@gmail.com ارسال نماید و یا به آقای علی زارع و یا غلامرضا برزگر( کافی نت پارسا) تحویل نماید. و اگر هیچ یک از این روش ها برایش مقدور نیست، به صورت دیدگاه در هین جا بگذارد تا مدیر محترم سایت برای من mail نماید. بدیهی است مطالب شما به نام خودتان درج خواهد شد.
و اما علی جان باز هم ما را دریاب عزیز دل برادر….
با سلام خدمت استاد عزیز
انشااله در اسرع وقت برای انجام مصاحبه با خانواده ی شهید ابوطالب حسینی به دودج خواهم رفت و به محض انجام مصاحبه ان را برایتان ارسال میکنم.
از کلیه ی عزیزان التماس دعا دارم .
امیدوارم که شهدای عزیز از بنده ی حقیر راضی باشند.
شهدا ما را دعا کنید که سخت به آن محتاجیم