به آستانة محبّت تو، دامن دامن حاجت می آوریم و صحرا صحرا کرامت می بریم. چه کنیم که ظرفیت دست و دامن کوچک ما اندک است، و الاّ دریای احسان تو بیکرانه است.
میلیون ها زائر را می پذیری، نه منّت می گذاری و نه منّت می پذیری. هرکس را به نحوی می نوازی، تو «رضا» یی و همه را راضی بر می گردانی و ذرّه ای از عنایت تو و ارادت ما کم نمی شود.
آنجا که فرشتگان به کفشداری حرمت مشغولند و کرّوبیان خادمان افتخاری آستان تواند، ما کمتر از آنیم که خاک پای خستة زائرانت باشیم و «اباصلت» آستانت به شمار اییم. اما تو زائرانت را دوست داری و در خانة خودت به حضور می پذیری.لحظه ای که دلمان می شکند و شانه هایمان می لرزد و اشک در دیدگانمان حلقه می زند، یعنی اذن ورودمان داده ای.
وقتی «السلام علیک» می گوییم، رواق چشممان با قطرات اشک، ایینه کاری می شود. آنگاه از پشت ضریح اشک، سیمای تو را می بینیم که در هاله ای از عصمت سبز قرار دارد و دست عنایتت بر سر زائران است و نگاه مهربانت، ضامن آهوی دل ما می شود، دلی که از همه جا رمیده و به حرم تو روی آورده است.همة هستی ما، نذر یک لحظة حضور در کنار ضریحت باد!
سلام بر سلطان خراسان؛ او که غبار قدمگاهش، سرمه دیدگان ماست.