رمان قلعه داریون | قسمت چهاردهم
نوشته:جلیل زارع|
محمد خان قراچلو، پیکی روانه ی ” کوه مره ” نمود و میرزا محمد کلانتر را در جریان آن چه رخ داده بود، قرار داده، از او خواست تا با اجیر نمودن تفنگچیان بیش تری به همراه قشون قزلباش، برای فرو نشاندن فتنه، خود را سریعا به شیراز برساند. سپس به صفی خان سلطان، ماموریت داد تا با بهره گیری از دوستی خود با عطا خان اوزبک، با سرکردگان سپاه اوزبک و افغان، مذاکره کرده، آن ها را وادار نماید تا دست از حمایت والی شیراز برداشته و با سپاه قزلباش همراه شوند.
میرزا محمد کلانتر که پیش از این از ماجرای کشته شدن نادرشاه و به سلطنت رسیدن عادلشاه، مطلع شده بود، دو هزار نفر تفنگچی را از اقصی نقاط مملکت فارس اجیر کرده و ضمیمه ی سپاه نیرومند قزلباش نموده بود. بنابراین، به محض این که در جریان توطئه ی والی شیراز قرار گرفت، با سپاهی بالغ بر سه هزار نفر سواره و پیاده، راهی شیراز شد و به باقی مانده ی سپاه قزلباش به فرماندهی محمد خان قراچلو پیوست.
صفی خان سلطان نیز با ترغیب و تهدید و استفاده از دوستی خود با عطا خان اوزبک، به راحتی موافقت سرکردگان سپاهیان اوزبک و افغان را کسب نمود.
میرزا محمد کلانتر، به محض ورود به شیراز، مسجد بردی را مقر سپاه خود نموده، محمد خان قراچلو را برای دستگیری و به هلاکت رساندن محمد علی بیگ حاکم لارستان گمارد و برای جناب صاحب اختیار نیز پیغام فرستاد تا خزانه و نقاره خانه ی شیراز را تصرف نماید و مطمئن باشد که از ناحیه ی سپاهیان افغان و اوزبک، خطری او را تهدید نمی کند.
میرزا محمد صاحب اختیار، وقتی در جریان ماجرا قرار گرفت، بلافاصله به اتفاق سپاه خود، خزانه و نقاره خانه را تصرف نمود. محمدرضا خان هم، در همان شب، محمد علی بیگ گرجی حاکم لارستان را دستگیر نموده، او را به قتل رسانده و شورش لارستان را فرو نشاند.
محمد خان شاطر باشی والی شیراز، که از خبر به هم پیوستن میرزا محمد کلانتر و جناب صاحب اختیار به وحشت افتاده بود، سرکردگان سپاه اوزبک و افغان را فراخواند. ولی آن ها از اطاعت وی سر باز زدند و گفتند: ما هرگز حاضر نخواهیم شد دست خود را به خون جناب صاحب اختیار آلوده کنیم. ایشان، سید هستند و احترامشان بر همه ی ما واجب. و ما بی خود و بی جهت، مردم مظلوم و ستم دیده ی شیراز را به کشتن نمی دهیم.
با اطلاع از خبر کشته شدن حاکم لارستان، ترس والی شیراز، بیش تر شد و چون مشاهده کرد که از هیچ ناحیه ای حمایت نخواهد شد، به فکر فرار افتاد. ولی خیلی زود، در محاصره ی کامل سپاهیان اوزبک و افغان و قزلباش قرار گرفته، دستگیر و به دستور جناب صاحب اختیار، به قتل رسید.
جناب صاحب اختیار، با پیروزی بر والی شیراز، وجوه خزانه را تمام و کمال، تصرف نموده، نیمی از آن را خود برداشت و نیم دیگر از آن را در اختیار اعیان و سرگردگان سپاه قزلباش و اوزبک و افغان قرار داده تا با قسمتی از آن، مواجب سپاه خود را پرداخته و با قسمت دیگر، ره توشه و آذوقه ی بازگشت به بلاد خود را فراهم نمایند.
به این ترتیب، مردم شیراز و نواحی اطراف که سال ها زیر بار جور و ستم محمد خان شاطر باشی به ستوه آمده، مال و اموال و مزراع خود را از دست داده و آبادی هایشان به ویرانه تبدیل شده بود، پس از این ماجرا، نفس راحتی کشیده و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.
جناب صاحب اختیار نیز به کمک میرزا محمد کلانتر، ظرف یک هفته به اوضاع به هم ریخته ی شیراز و نواحی اطراف، سر و سامان داد و وقتی از این کار فارغ شد، اعیان و سرکردگان سپاه قزلباش و اوزبک و افغان را که مواجب سپاه و هزینه ی توشه ی راه خود را دریافت نموده بودند، راهی بلاد خود نمود.
محمد خان قراچلو، پیش از عزیمت به مملکت خود، ماجرای فاش ساختن فتنه ی محمد خان شاطر باشی توسط خوانین داریان و بردج و سه چشمه و آبادی های دیگر را به اطلاع جناب صاحب اختیار رساند. جناب صاحب اختیار نیز همه ی آن ها را به شیراز دعوت نموده، مورد لطف و مرحمت خویش قرار داده، به هر کدام، مبالغی برای جبران خسارات مالی و جانی رعیت، پرداخت نمود. سپس، حکم تعقیب و دستگیری و مجازات رضاقلی بیگ را مهر و امضا نموده، محمد خان داریانی را مامور اجرای حکم نمود و هزینه ی کامل تهیه ی قشون برای مقابله با رضاقلی بیگ را در اختیار ایشان قرار داد.
سلام عزیز دل برادر من با هزار زحمت یک شعر گفتم ولی این داریون نما سانسورش کرد . ازش سوال کنید چرا این همه نوشته های منو سانسور میکنه؟
انگار یه جورایی بامن لج هست ؟
سلام بر کاربران با صفای داریون نما….
کسی میدونه ” کوه مره” کجان؟ اسمشو شنیدم. ولی دقیقا نمی دونم کجان. فکر کنم همون کوه مره سرخی باشه ! درست میگم ؟