دل نوشته های شما از محرم…
جلیل زارع|
این جا، همان جایی است که بی آن که اراده ای در کار باشد، شما را به خود سوی کشانده است !
خونی چکید و حنجره ی خاک، جان گرفت
بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت
آبی که دست بوس عطش بود، شعله زد
آتش سراغ خیمه ی رنگین کمان گرفت
” اسبی ز سمت علقمه آمد”، دگر بس است
تیری امام آینه ها را نشان گرفت
از آخرین شراره ،چنین می رسد به گوش:
باید تقاص عافیت از کوفیان گرفت
داشتم به این فکر می کردم که پست جدیدی در داریون نما ایجاد کنم. پستی که همه ی کاربران را به سوی خود بکشاند و هر کاربری به محض ورود به سایت، خواسته یا نخواسته، ما را به دیدگاهی میهمان کند.
در همین افکار بودم که آهسته آهسته، پلک هایم بر هم آمد. همه جا تاریک بود. تاریک تاریک. و من هراسان به این سوی و آن سوی می دویدم. بی آن که جلو پای خود را ببینم. زمین می خوردم و بر می خاستم. به یکباره، طوفانی شدید مرا با خود برد و بعد هم رعد و برق . آسمان باریدن گرفت. قطرات تند و تیز باران، بر سر و رویم می ریخت و من بی آن که جایی را ببینم، خیس باران بودم که ناگاه، آسمان در برابر دیدگانم نمایان شد. آسمان، سرخ بود ! سرخ سرخ ! سرخ از بارش مکرر باران خون که سقف آسمان را می شکافت و بر زمین تشنه جاری می شد !
از هر سوی، جوی خون جاری شد. آن گاه، گروهی مرد و زن و کودک را دیدم که با خون وضو ساختند و به نماز ایستادند. من نیز همراهشان شدم. بی آن که اراده ای بر من حاکم باشد. بعد باران بند آمد. ابرها کنار رفتند و خورشید عالمتاب درخشیدن گرفت. دیدگانم را یارای تماشای این همه نور نبود. پلک هایم بر هم آمد. پلک هایم که دوباره از هم فاصله گرفت، خودم را در برابر لپ تاپ دیدم و بی درنگ، قلم زدن را آغاز کردم.
عزیزان دل برادر ! این جا، همان جایی است که بی آن که اراده ای در کار باشد، شما را به سوی خود کشانده است ! پس شما هم بر این پست، قلم زنید و از محرم بگویید !
با سلام به آقای زارع
واقعا قدرت تخیل وقلم توانایی دارید.
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود
از فداکاری شاه شهدا نام نبود
نه همین نام نبود از شه خونین کفنان
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود!
به یاد پدر عزیزم که هر سال با صدای گرم ودلنشینش این نوحه را در مراسم عزاداری محرم میخواندند.روحشان شاد.
انگار همین دیروز بود
خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود
پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را
روضه خوان محله می آمد
میرزا با دوچرخه آهسته
مثل هر هفته باز خیلی دیر
مثل هر هفته سینه اش خسته
شه تشنه لب سلام علیک”
ای شه تشنه لب…چه آوازی
زیر و بم های گوشه ء دشتی
شعرهای وصال شیرازی
می نشستیم گوشهء مجلس
با همان شور و اشتیاقی که…
چقدر خوب یاد من مانده
در و دیوار آن اتاقی که –
یک طرف جملهء”خوش آمده اید
به عزای حسین”بر دیوار
آن طرف عکس کعبه می گردد
دور تا دور این اتاق انگار
گوشه گوشه چه محشری برپاست
توی این خانهء چهل متری
گوش کن! دم گرفته با گریه
به سر و سینه می زند کتری
عطر پر رنگ چایی روضه
زیر و رو کرده خانهء اورا
چقدر ناگهان هوس کردم
طعم آن چای قند پهلو را
تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگ های رنگا رنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ
هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز
پستچی نامه از عزیز نداشت
کاشکی آن دوشنبهء آخر
روضهء میرزا گریز نداشت
پیرزن قطره قطره باران شد
کمی از خاک کربلا در مشت
السلام و علیک گفت و سپس
روضهء قتلگاه اورا کشت
تاهمیشه نمی برم از یاد
روضهء آن سپید گیسو را
سالیانی است آرزو دارم
کربلای نرفتهء او را
سلام سروش چقدر اين شعر نوستالزيك است و آدم رو ياد همهي مجالس عزاداري واقعي واما ساده گذشته مياندازد .
شاعر كيست؟؟
سلام بر سید و سالار شهیدان، حضرت حسین بن علی (ع) و 72 تن شهدای گلگون کفن دشت کربلا !
سلام بر اسوه ی صبر و مقاومت و افشاگر زر و زور و تزویر، حضرت زینب کبری(س) که:
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود
ازفداکاری شاه شهدا نام نبود
نه همین نام نبود از شه خونین کفنان
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود
کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛
می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد …
حسین علیه السلام ثابت کرد که پیروزی به زنده ماندن در میدان نبرد نیست، پیروزی به زنده ماندن قرنها پس از صحنه و میدان نبرد است.
زنده تر و محبوبتر از امام حسین علیه السلام چه کسی را می توان نام برد …
با سلام
به محض دیدن این مطلب یاد دوست هیئتی مان جوان ناکام مهدی نوروزی افتادم چند سال بیش که ماه محرم و عید نوروز یکی شده بوده این بیت شعر را می خواند و رفت روی یک بارچه نوشت و آورد در هیئت نصب کرد و آن بیت شعر این بود:
محرم آمد و عیدم عزا شد حسینم وارد کرببلا شد
برای شادی روح این عزیز و دیگر غلامان امام حسین که با این دار فانی وادع کرده اند فاتحه ای همراه با صلوات بخوانیم
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانشآموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند . . .
هم «حیّ علی الفّلاح» او خونین بود
هم سجده بی سلاح او خونین بود
افسوس که چند ساعتی بعد نماز
پیشانی ذوالجناح او خونین بود . . .
قلبها برای آرامش
دستها برای حک کردن عشق بر روی سینه
عقل در انتظار جنون
نفس ها به شماره افتاده
آری “محرم” آمده . . .
اشک، بیدار کننده و رشد دهنده است…
مگر اشک آسمان، باران، خواب دانه ها را آشفته و زمینه رشد آنها را فراهم نمی کند؟!
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده
جاده مانده است و من و این سر باقیمانده
رمقی نیست در این پیکر باقیمانده
نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این “”سنگر باقیمانده “”
تویی آن آتش سوزندهی خاموششده
منم این سردی خاکستر باقیمانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آواره شده،
باز شرمندهام از این سر باقیمانده
روز و شب گرم عزاداری شببوهاییم،
من و این باغچهی پرپر باقیمانده
پیشکش باد به یکرنگیات ای مردترین!
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده
تا ابد مردترین باش و علمدار بمان!
با توام ای یل نامآور باقیمانده …
دارد دوباره حال و هوا فرق می کند
حتی عبور ثانیه ها فرق می کند
این روزها که بغض، دلم را گرفته است
با روزهای قبل چرا فرق می کند؟
این پرچم سیاه همین بیرق و علم
حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند
دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند
حتی سروده ی شعرا فرق می کند
یک راست می روم سر اصل مصیبت ام
آقای من عزای شما فرق می کند
هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است
اما هوای کرببلا فرق می کند
آقا نگیر خرده اگر شور می زنند
عشق تو با همه به خدا فرق می کند
” باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است”
آقا ببخش حال خودم هم عوض شده
این است جای قافیه ها فرق می کند
تا گفت: «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد
سوز صدا و سوز صدا فرق می کند
بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود
اینجا… غروب با همه جا فرق می کند
***پیراهن سیاهم کو مادر !…. این اولین کلامی بود که شب اول محرم بر زبان کودکانه ام جاری بود! و بعد هم وعده گاه ما کودکان، حسینیه ی ولی عصر داریون بود !
“جانم شرار آه و دلم دشت کربلاست / گوشم هر آنچه مي شنود شور نينواست”
***و حالا در این سن و سال و در این غربتکده ی پایتخت، باز هم دلم تنگ است مادر ! دلتنگ رخت های سیاه شب های محرم ! دلتنگ کاروان راهی دشت کربلا !
“عطش افتاده به جانم جگرم مي سوزد / هستي ام ز آتش غم ها به برم مي سوزد / در من از سوز عطش تاب سخن گفتن نيست / دهنم خشک و دلم خون، جگرم مي سوزد”
***چه قدر دیدگانم میل بارش دارند مادر ! بارش اشک بر سوگ پسر زهرا (س) ….. دستان جدا شده ی علمدار کربلا…. حجله ی گم شده ی علی اکبر….. گهواره ی خالی و قنداقه ی خونین علی اصغر ….. بی تابم مادر ! بی تابم امشب ! بگو چه کنم مادر !
“متاب اي ماه امشب، تا نبينم صبح فردا را / ببار اي اشک تا دريا کنم دامان صحرا را/ بريز اي آسمان خون جاي باران بر زمين امشب / که پرپر مي کند فردا خزان گل هاي زهرا را”
***آسمان دیدگانم ابری است مادر ! می خواهد ببارد …. ببارد بر مظلومیت قافله ی دست از جان شسته راه نینوا ! خانه ی دلم ویران است مادر ! مثل خرابه های کوفه و تنهایی طفلان یتیم مسلم !
“دلم مبتلای یتیمان مسلم / سرم خاک پای یتیمان مسلم/ که هستم گدای یتیمان مسلم/
یتیم و وحید و فرید و اسیرند/ دوتا مستجار و دوتا مستجیرند/ دوتا مثل چشمه دوتا مثل آب و …/ دوتا ماهتاب و دوتا آفتاب و …/ دوتا یوسفِ رفته زیر ِ نقاب و …
دو صاحب کرامت دو صاحب مدارج/ دو باب العنایت دو باب الحوائج/ دوتا قرص ِ ماهی که همتا ندارند/ دوتا بی گناهی که بابا ندارند/ دو بی سر پناهی که مأوا ندارند
/ یکی روح مسلم یکی جان مسلم/ الهی به قربان طفلان مسلم”
***پر از لعن و نفرینم مادر ! لعن بر یزید و یزیدیان و نفرین بر پسر مرجانه !
بی قرارم مادر ! بی قرار خورشیدی که قرار است بر نیزه طلوع کند ! نگران اسبی که نکند بی صاحب از سمت علقمه به خیمه ها نزدیک شود !
***مصحف آيه آيه ام آيه ي پاره پاره ام / زخم تن تو هم عدد با غم بي شماره ام / اشک دو ديده ي ترم وقف گلوي خشک تو / خون گلوي خشک تو مي چکد از نظاره ام/ ماه کنار علقمه مهر ميان قتلگه/ آه که پشت خيمه ها گم شده يک ستاره ام”
***نگرانم مادر !زار و گریانم مادر ! سینه چاکم مادر ! زار و گریان تیر سه شعبه ای که گلوی اصغر را نشانه رفته است !
“ای تیر، خطا كن! هدفت قلب رباب است / یا حنجره سوختهٔ تشنهٔ آب است؟ / كوتاه بیا تیر سه شعبه، كمی آرام / هو هو نكن این شاپرك تبزده خواب است / او آب طلب كرده فقط، چیز زیادی است؟ / گیرم كه ندادند ولی این چه جواب است؟ / رنگش كه پریده، دو لبش مثل دو چوب است/ نه، تیر! تو نه، چارهٔ كارش فقط آب است”
کربلا ماتم سراست
خیمهها میسوزد و شمع شب تار عزاست
کربلا ماتم سراست
مجمع پیغمبران در قتلگاه کربلاست
کربلا ماتم سراست
خیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریم، آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم
از چه دیگر شعلهها یار دل زارم شده؟
کربلا ماتم سراست
یک طرف، میر عرب در خاک و خون بیسر شده
چون گلی پر پر شده
یک طرف، مهد بلا گهوارهی اصغر شده
خاک غم بر سر شده
یک طرف، پرپر گل رخسارهی اکبر شده
غرقه خون پیکر شده
در خیام آل طه شعلهی آتش به پاست
کربلا ماتم سراست
یا رسول الله نظر بنما و حال ما ببین
غربت ما را ببین
کودکان خویش را آوارهی صحرا ببین
وحشت و غوغا ببین
در میان دشمنان زینب تک و تنها ببین
لشکر اعدا ببین
کس نگفت این کودکان ذریّهی آل عباست
کربلا ماتم سراست
کودکی از خیمهها با حال زار آمد برون
کس نبودش رهنمون
دامنش پر آتش و لب تشنه و دل پر ز خون
وحشتش از حد برون
میدوید اندر بیابان بیکس و زار و زبون
کی توان گفتن که چون
کربلا ماتم سراست
اگر محرم نبود، اسلام ناب محمدی هم نبود. محرم، اسلام را بیمه کرد.و وجود نازنین آقا امام زمان(عج)، آن را تا قیام قیامت تضمین کرده است. فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد.
با سلام
بیایید در ماه محرم اگر زنجیرمیزنیم ، قبل از آن زنجیر غفلت از پای خود باز کرده باشیم …
اگر که سینه میزنیم ، قبل از آن سینه دردمندی را از غم و آه پاک کرده باشیم …
خوب است اگر اشکی میریزیم، اما قبل از آن اشک از چهره ی مظلومی پاک کرده باشیم …
آن وقت می توانیم با افتخار بگوییم : یا حسین (ع )
السلام علیک یا أباعبدالله
وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا
سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار
ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلى علی بن الحسین
وعلى أولاد الحسین
وعلى أصحاب الحسین
“سلام بر حسین علیه السلام، و خاندانِ مطهّرش و یارانِ با وفایش”
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
سلام
نذر دارم برای سه شب هیات سینه زنی .دیشب با دوستم رفتیم هیات مسجد دانشگاه ، با آقایی آشنا شدیم و خیلی ازش درس گرفتیم .
در مورد باز این چه شورش است ….گفت که شاعر این شعر(محتشم کاشانی) برای مرگ فرزند خودش شعری گفته بوده . حضرت رسول را در خواب میبیند که به او گفته چرا برای فرزند من شعر نگفتی ؟
شاعر میگوید شعری که قابل ایشان داشته باشد نمیدانم .
حضرت رسول این مصرع را میگویند واو ادامه میدهد.
وقتی آب، برای همیشه، شرمنده ی عباس می شود تا خجالت زده ی نگاه علی اصغر باشد، چگونه تاب خواهم آورد نوشیدن آب در روز عاشورا را !؟ چگونه !؟
می گویند، عباس دست به زیر آب برد تا بنوشدش!!!
هیهات !!! هیهات !!!
عباس، قصد کرد تا قیام قیامت، آب را بنده ی خود کند و کرد !
آب را از شرم، آب کن و کرد !
و این گونه بود که:
عباس، آب روی آب ریخت تا آبرویش را نریزد !
پس چگونه تاب آورم نوشیدن آب در روز عاشورا را !؟ چگونه !؟
السلام علیک یا اباعبدالحسین
پیراهن تو بوی گل یاس می دهد
بوی علی و مادر احساس می دهد
مانده هنوز خون تو بر آن به جا حسین
خونی که بوی روضه ی عبّاس می دهد
من تشنه ی وصال تو هستم نه جام آب
زرگر کجا به جای مس الماس می دهد؟!
الماس تکـِّه تکـِّه ی من خاک کربلا
نورت به هر حسینیِّه ای پاس می دهد
اجر کسی که گریه به تو کرده را خدا
با دست نیمه جان به دستاس می دهد
تنها دعای زینب تو لحظه ایست که
مهدی جواب ضربه ی آن داس می دهد
بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستادی امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانی گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت…
در کویر غربت آئینه ها
در غروب غرق آه سینه ها
در هجوم تیر بغض صد سپاه
با دلی خون ، بی کس و پشت وپناه
خالی از اسباب رزم لشکری
در لباس ساده ی پیغمبری
خسته و لب تشنه با جوش و خروش
رو به میدان کرد پیر گلفروش
روی دستش غنچه ای بی تاب داشت
از عدویش انتظار آب داشت
غنچه لب بسته اش ، بی رنگ بود
با خزان بی حیا در جنگ بود
غنچه اش رو بر خموشی می گذاشت
تاب این که سر نگهدارد نداشت
رو به روی خیل گلچین ایستاد
دشمنش را اینچنین آواز داد
کربلای من غدیر دیگر است
روی دست من علی اصغر است
آمدم تا اینکه سیرابش کنم
جرعه ای آبش دهم خوابش کنم
کودکم از حال رفته بنگرید
از برایش جرعه ای آب آورید
بس زبان دور دهان گردانده است
خرمن هستی من سوزانده است
از ترک خورده لبش ، خون جاری است
زخم شرم از او به قلبم کاری است
ناگهان در خطبه ی آه ِ امام
در خروش اهل کوفه اهل شام
از کمان حرمله تیری پرید
گوش تا گوش علی اصغر درید
بر سپیدی گلویش تیر زد
وای من انگار با شمشیر زد
تا گلوی نازکش از هم گسیخت
خون او بر صورت خورشید ریخت
قسم به جان تو ای آشنای ديرينه
هميشه پاک و صميمی، زلال آئينه
تمام خواب مرا، شب به شب معطر کرد
گلی شبيه تو، آرام و با طمأنينه!
همين که اسم تو و حرف جاده می آيد
دلم قرار ندارد دوباره در سينه
نشسته بی تو در اين ازدحام تنهايی
غروب غمزده ای در نگاه آئينه
تمام هفته به دنبال واژه می گردم
تاَ شعر می کنم آخر، تو را در آدينه!
«السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك»
سالیان سال بود روز و شب های تاسوعا و عاشورای حسینی، توفیق حضور در داریون را داشتم. روز عاشورا نیز همگام با مردم خوب زادگاهم ، راهی سرچشمه می شدم و در خیل عظیم عزاداران حسینی در جوار حرم مطهر حضرت امامزاده ابراهیم(ع) حضور می یافتم.
امسال، به دلیلی که بماند، این توفیق از من سلب شد. روز تاسوعا به اتفاق خانواده، قم در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) بودیم. فردا را هم اگر عمری باقی باشد، تصمیم داریم در جوار حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) ، عزادار سالار شهیدان و یاران با وفایش باشیم.
امشب، هوای تهران، بارانی است. گویا آسمان نیز در سوگ شهدای کربلا گریان است. آسمان دیدگان من نیز ابری است و میل بارش دارد. برای ما شیعیان، دهه ی اول محرم، بسیار حزن آور است و شب های تاسوعا و عاشورا، دلگیرتر است. من نیز مثل شما عزاداران حسینی، امشب دلم گرفته است. راستش را بخواهید، دوست داشتم الآن داریون و روز عاشورا را در میان خیل عظیم عزاداران حسینی، سرچشمه و در جوار حرم مطهر حضرت امامزاده ابراهیم (ع) باشم.
البته به مصداق “كل يوم عاشوراء وكل أرض كربلاء “، مکان و زمان عزاداری به اندازه ی خود عزاداری و توجه به پیام های آن، مهم نیست. دلت که با حسین(ع) و شهدای کربلا باشد و در سوگشان بنشینی، دیگر فرقی نمی کند کجا باشی. هر چند، سرچشمه برای ما داریونی ها معنا و مفهوم دیگری دارد. شما بهتر از من می دانید که ما داریونی ها، معمولا هر کجا باشیم روز عاشورا را در مکان سرچشمه گرد هم آمده و به عزاداری سالار شهیدان می پردازیم. حرم مطهر امامزاده ابراهیم(ع) را زیارت می کنیم. تربت پاک مزار شهیدان در گلزار شهدا را توتیای چشم می کنیم و بر مزار رفتگانمان فاتحه ای می خوانیم. به نوعی هم صله ی رحم را به جای می آورریم.
در واقع، سرچشمه، میعادگاه عاشقان حسینی است و مردم زادگاهمان تلاش می کنند اغلب آن جا را برای عزاداری برگزینند. صحنه های بسیار زیبا و پر شور دسته های عزادار که از داریون، دیندارلو، دودج و…. به راه می افتند و خود را به این میعادگاه می رسانند، تابلویی زیبا از عشق و محبت و ایثار را به نمایش می گذارد. عده ای نیز سواره و یا پیاده در سرچشمه حضور می یابند. صدای طبل و زنجیر و نوحه خوانی و … فضای سرچشمه را پر می کند. جمعیت زیادی از مردم فهیم و آگاه زادگاهمان در آن جا تجمع می کنند و نوعی وحدت رویه را در ذهن ها تداعی می نمایند. شاید یکی از پیام های عاشورا نیز انسجام و وحدت جمعی باشد که در این روز متجلی می شود.
از همه ی شما عزیزان که با چشمان اشکبار در روز عاشورای امسال در مکان مقدس سرچشمه، سیاه پوش و عزادار حسینی هستند، التماس دعا دارم….
سلام بر سید و سالار شهیدان و یاران با وفایش و لعنت ابدی بر یزید و یزیدیان….
تاسوعا و عاشورای حسینی بر شما کاربران عزیز داریون نما، تسلیت و تعزیت باد.
عزاداری هایتان مقبول درگاه حق و التماس دعا….
رحلت پیامبر اکرم (ص)، شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) بر کاربران داریون نما، تسلیت باد !
غمی در سینه ام می جوشه امشب
چراغ آسمون، خاموشه امشب
گمونم پیرهنِ مشکیشو، زهرا (س)
به جای مادرش، می پوشه امشب!
به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
ای کریم آل طه ! باور کنیم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی امان نفرت و کینه؟
چهل روزه که بوی گل نیومد
صدای چهچه بلبل نیومد
چهل روزه چهل منزل اسیرم
غم چل ساله گویی کرده پیرم . . .