مادران دو شهید گمنام خیالتان راحت باشد فردا داریونی ها برای فرزندان شما سنگ تمام می گذراند…
مادران دو شهید گمنام می دانید داریونی ها بهترین نقطه شهر و منطقه اشان را برای خاکسپاری فرزندان برومند شما آماده کرده اند…
مادران شهدای گمنام می دانید داریونی ها امشب می خواهند در مراسمی باشکوه با فرزندانتان وداع کنند…
مادران شهدای گمنام اینجا هوا سرد است برف و باران هم می بارد که البته از برکت فرزندان شماست اما خیالتان راحت، خودتان که نیستید خدایتان هست مردم داریون برای فرزندان شما کم نمی گذارند…
مادران شهدای گمنام خیالتان راحت فردا داریونی ها برای آنها سنگ تمام می گذارند…
مادران شهدای گمنام…
عجب مهمانی باشکوهی اینقدر که پروردگار نیز به یمن امدن فرزندان پاک معصوم شما همه جا را سپید پوش کرد تا حضور این لاله های پاک دلهایی غبار گرفته ی ما را نیز نورانی کندانان فقط فرزندان شما نیستند بلکه قهرمان این خاک بوم گوشه ی ازتاریخ پرافتخار ایران هستند وبه قول شهید اوینی
گمنامی برای شهرت پرستها دردآور است،
اگر نه همه اجرها در گمنامی است.امیدوارم لیاقت میزبانی بهترین مردان خدا را داشته باشیم
دراین روزبرفی که تپه نورالشهداراسفیدپوش شده است من ازنزدیک جنب وجوشی غیرقابل وصف دربالای تپه رو نظاره گربودم,وارگان های مختلف ومردم عادی فعالیت داشتن, ریس ستادنمازجمعه,شهردارموقت,شورای محترم خانم مردانه,کارمندان وکارگران اداره آب وبرق حضورداشتن,توی این هوای برفی وبسیارسردهرکسی مشغول به انجام کاری بود.وگروهی هم درپایین تپه درحال زدن چندین ایستگاه صلواتی برای استقبال از شهدای گمنام عزیزمان ومردم مشغول بودن. قک کنم دست به قلمم هم خوب نباشد عزیزان به بزرگواری خودتون ببخشید
شوق دیدار | تقدیم به ساحت مقدس مولا علی موسی الرضا (ع)
دل من پر ز تمنای وصال تو رضا
عقل و دین در گرو آن خط و خال تو رضا
شوق دیدار تو بردست قرار از دل من
جان فدای تو و ابروی هلال تو رضا
طاقت از کف بشد و هوش ز بنیاد برفت
دل قتیل تو شد و خونش حلال تو رضا
گر که بر باد رود دار و ندار دل من
نرود لحظه ای از یاد، خیال تو رضا
پر زد و رفت دل غمزده هر سو نگریست
تا که بیند قد دلجوی و جمال تو رضا
دل به دریا زنم و خیمه به صحرا فکنم
گر شود این دل دیوانه غزال تو رضا
مرغ دل گر چه به دام تو اسیر است و اسیر
یک دم این دیده ندیده ست جمال تو رضا
سرو دل، بید وشان لرزه به جانم فکند
بی قرار تو و آن جاه و جلال تو رضا
کی شود این دل دیوانه به کامی برسد
که بروبد ز دلم گرد ملال تو رضا
سروده جلیل زارع
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
چراغ داریون هم روشن شد!
ستاره ها!آی چراغهای زیبای آسمان ! شما که آسمان شبهای شهرمان را نور باران میکردید.ببینید که زین پس چگونه زمین ما به آسمان شمانور میپاشد! نورهایی از جنس جان!جانهایی که این جرات را داشتند تا در کالبد انسان دمیده شوند وبه زمین تاریک بیایند ودر این خاک پر فتنه از فراز ونشیبها بگذرند و چون دانه ای در دل خاک ,ظلمات را طی کنند,شکافته شوند ,شکفته شوند و در نهایت سربلند سر به آسمانها بسایند. آی ستاره ها ببینید که چه افتخاری نصیب داریون شد. ببینید زاده شدن دوباره داریون را در هاله این نور سبز رنگ پر معنا!.
سلام…
آیا درست متوجه شدم ؟ هاله ی نور سبز رنگ پر معنا را ؟
به گمانم این طور که از شواهد و قرائن پیداست، چراغ سبز رنگی بر تپه ی نور الشهدا کاشته اند ! چه ابتکار جالبی ! نماد نور در “تپه ی نور الشهدا”
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
سلام آقای زارع.
درست متوجه شدید! چند شبی ست پنجره بسیاری از خانه ها قاب عکسی شده برای یک تپه در دل کوه , با تلالو نوری سبز رنگی که بالای آن میدرخشد.
در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گرچه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی تو امشب گریه هم با من غریبی میكند
دیده در راهند چشمانم كه بازآیی هنوز
مادران شهدای گمنام خیالتان راحت…الان دیگر ما 72 شهید نداریم بلکه 74 شهید داریم، با این تفاوت که میهمان های میزبان همیشه عزیزترند…