خاطرات علیرضا کشاورز از شهید کوروش زارع
علیرضا کشاورز|
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
در حدیث قدسی است که خدا می فرماید: مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه : هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :‹‹ فوقَ کلِ ذی برٍبرٌ، حتی یُقتلَ فی سبیلِ اللهِ، فإذا قُتل فی سبیلِ اللهِ، فلیس فوقَهُ برٌ›› رسول خدا(ص) می فرماید :بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۰، حدیث ۲۱
امام علی (ع) می فرمایند: إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ أَولیائِهِ وَهُوَ لِباسُ التَّقوى وَدِرعُ اللّهِ الحَصینَةِ وَجُنَّتُهُ الوَثیقَةُ؛براستى که جهاد یکى از درهاى بهشت است که خداوند آن را براى اولیاى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محکم اوست.(نهج البلاغه، خطبه۲۷)
درست یادم هست در ایام دانش آموزی در کلاس های درس این احادیث شریف زمزمه محبت کلاس های درس ما بود اما الآن در کلاس درس ، فکر و ذکر دانش آموزان ما حول چه مسائلی می گذرد؟ معلمین ما در این برهه از زمان با عشق و ولع نسبت به چه مسائلی در کلاس های درس حاضر می شوند؟ پس چه جای تعجب .البته این از یک زاویه است نسبت به تربیت قشر جوان و محصل ما در حال حاضر و…
جناب آقای زارع وجود ذی جود شما همیشه مایه ی خیر برکت بوده و هست و شما از هر جهت مایه ی فخر و مباهات دوستان و همشهریان می باشید. مطالب ارزنده ی شما نور و گرمای خاصی به ما می بخشد .شما که دلاور مردی در عرصه ی جبهه و جنگ و برادر شهید و معلم و استادی با تقوا ودلسوز به حا ل جامعه و مردم هستید.ان شاء الله که چراغ وجودتان پر نور و مستدام باشد.
اما بعد، آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد.از شهید سخن گفتن کار آسانی نیست .حقیر با اکثر شهدای شهر داریون حشر ونشر داشته ام .اما آن دلاورمردان و شاهدان همیشه جاوید کجا و ما کجا؟ من آنقدر در مقابل آن ها کوچکم، که غبطه خوردن نیزخود مقامی است که من این مقام هم ندارم.اما بردار عزیزو شهید شما ؛که با تمام وجود در زمان حیات شان این را حس کرده بودم که واقعاً ایشان شیر بچه ای بود .چون از نظر سنی باهم فاصله داشتیم.این که می گویم بسیار شجاع و غیور؛ به خاطر صحنه هایی بوده که خود شاهد بوده ام .
در آن ایام در محله ای که زندگی می کردیم ایشان نسبت به بچه های دیگر واقعاً ممتاز بود حتی در بازی های کودکانه و محله ای. مثلاً وقتی می خواست سوار دوچرخه اش شود فرمان آن را در دست می گرفت و با سرعت حرکت در می آورد و با یک خیز از پشت روی زین آن می نشت. ویا اینکه ؛ اگر اختلافی پیش می آمد شجاعانه از حق خود و یا دیگران دفاع می کرد. و نسبت به نوامیس غیرت و تعصب خاصی داشت. ودر جمع دوستانش مدیریت داشت و مثل یک فرمانده ی خوب عمل می کرد.و… روحش شاد و راهش پاینده و درجاتش متعالی باد.
سلام عزیز دل برادر…
خوشحالم که برادرم کوروش ، دوستان خوبی مثل شما و آقای کرمدار عزیز و… داشت.
شما که در زمره ی کسانی هستید که ردای معلمی برازنده ی قامتتان است. که شهید رجائی می گفت: ” معلمی شغل نیست. ذوق است و هنر. عشق است و ایثار. اگر به عنوان شغل می نگری، رهایش کن ! و اگر عشق توست، بر تو مبارک ! ”
و باز خوشحالم که خاطرات برادر شهیدمان کوروش عزیز را از زبان امثال شما و بهرام جان و… می شنوم. کسانی که به حق، ادامه دهندگان راه آنانید.
عزیزتر از عزیز ! تا امثال شما هستید، کوروش ها هم هستند.
زنده باشید …
خاطرات آقای علیرضا کشاورز که خودشان از رزمندگان دفاع مقدس هستند باعث خرسندی است .