برگي از دفتر خاطرات/هيات مذهبي قاسم ابن الحسن(ع) داريون چگونه شكل گرفت؟
محمد امين زارع/
يكي از روزهاي تابستان سال 1370بود كه يكي از دوستان دعوتنامهاي را براي حضور در مسجد امام محمد تقي (ع) بدستم رساند. جلسه قبل از ظهر در مسجد با حضور دوستان قديمي برگزار شد. اغلب حاضرين جلسه، نوجواناني بودند كه ساليان متمادي در حلقههاي قرآن حسينيه ولي عصر (عج) و مسجد امام محمد تقي (ع) حضور مييافتند. باني جلسه آنروز آقايان عليرضا كشاورز و يوسف بذرافكن بوده كه با هدف راهاندازي يك هيات جديد براي برپايي عزاي حضرت سيدالشهدا (ع) جمعي از نوجوانان داريوني را گرد هم جمع كرده بودند.
در آن روز مقرر شد تا با همت جمع مذكور هياتي براي ساماندهي عزاداران نوجوان داريوني تشكيل گردد.
فكر ميكنم چند روزي تا ماه محرم آن سال وقت داشتيم. برنامهريزيهاي اوليه براي برگزاري مراسم عزاي سالار شهيدان در مسجد امام محمد تقي (ع) انجام شد. عزاداري اصلي هيات، سينهزني بود كه طي سالهاي بعد سخنراني مذهبي و زنجيرزني نيز به مرور به آن افزوده شد. بار اصلي هيات بر دوش بزرگترها بود. در آن زمان بخش عمدهاي از هماهنگيها و برنامهريزيها توسط آقاي كشاورز و آقاي بذرافكن انجام ميشد. از ميان دوستان چند تني كه داراي صداي خوشي بودند براي نوحهخواني انتخاب شدند.
از چند روز قبل از ماه محرم، تمرين و آمادهسازي براي برگزاري مراسم عزاي اباعبداالله آغاز شد. هر روز صبح بخش عمدهاي از دوستان در مسجد جمع ميشدند. از ميان كتابهاي نوحه، چند موردي انتخاب ميشد. نوحهخوان نيز پس از آهنگگذاري به صورت تمريني چندين بار نوحه را ميخواند و عزاداران نيز سينه ميزدند تا اينكه هم نوحهخوان به يك آهنگ مناسب براي نوحه مورد نظر دست يابد و هم گروه با وي هماهنگ شود و بتواند به راحتي پاسخ نوحه را بدهد.
نوحهها با وسواس خاصي انتخاب ميشدند. شايد چندين ساعت طول ميكشيد تا يك نوحه طي تمرينهاي متوالي براي عزاداري آماده ميشد.
هر شب پس از مراسم نماز جماعت مغرب و عشا مقدمات عزاداري برپا ميشد. براي هريك از اعضاي گروه يك عدد پيراهن مشكي خريداري شده و براي متحدالشكل شدن آنها لوگوي هيات نيز بر روي پيراهنها حك شده بود. هنگام مراسم عزاداري گروه نوجوانان كه در ابتدا تعداد آنها به زحمت به 20 نفر ميرسيد حلقهاي را به صورت يك نيم دايره تشكيل ميدادند و در مقابل نوحهخوان ميايستادند و در هنگام نوحهخواني ضمن سينهزدن، پاسخ نوحه را نيز ميدادند. در رديفهاي بعدي نيز تعدادي از بزرگترها كه براي نماز جماعت به مسجد آمده بودند، ميايستادند و سينه ميزدند. به ياد دارم كه در يكي از شبهاي همان سال اول به همت روحاني بزرگوار خوشسيرت و خوش صدا جناب آقاي هاشمي، اعضاي هيات به ديندارلو رفتند و عزاداري مشتركي را با نوجوانان آنجا بر پا كردند.
هر چه به انتهاي دهه اول محرم نزديك ميشديم تعداد بيشتري از عزاداران حسيني به هيات ميپيوستند و در شبهاي تاسوعا و عاشورا عزاداري با شكوهي در مسجد برگزار شد. صبح عاشورا نيز همانند ساير هياتهاي عزاداري منطقه، عزاداران هيات به سمت امامزاده ابراهيم رهسپار شدند. در نزديكيهاي امامزاده گروهي كثير از عزاداران به هيات پيوستند و مراسم با شكوه عزاداري حضرت سيدالشهدا (ع) در جوار امامزاده و گلزار شهدا برگزار گرديد.
اينچنين بود كه هيات حضرت قاسمابنالحسن (ع) شكل گرفت. در سالهاي بعد روز به روز بر رونق اين هيات افزوده شد و علاوه بر نوجوانان و جوانان گروه زيادي از بزرگسالان نيز به جمع عزاداران اين هيات پيوستند.
نوجوانان داريوني كه آرزوي نصرت و ياري حضرت سيدالشهدا (ع) را در صحراي كربلا را در سر داشتند با توسل به حضرت قاسمابن الحسن و عزاداري در خيمهاي كه به نام آن بزرگوار برپا شده بود، سعي كردند صبغهاي از پيام عاشورا را در زندگي خود به كار گيرند.
انشاالله خداوند به بانيان اين هيات اجر پاينده عطا دارد و آنها را در مسير اشاعه فرهنگ حسيني پايدار بدارد. در ايام عزاداري حضرت سيدالشهدا (ع) تمامي نوجوانان گذشته و حال عزادار داريوني را از ياد نبريم.
يادش بخير .چقدر زود گذشت. نوجواناني كه حالا هر كدامشان براي خود كسي شده اند.
ياد همه آن سينه زني هاي با اخلاص بخير…
یاد ان روزها به خیر ویاد جوانانی مثل محمد جواد عسکری که عضو هیات بودو همیشه در صف زنجیرزنان قرار داشت والان دربین ما نیست خدا بیامرزتش وهمچنین دیگر عزیزانی که بین ما نیستند ولی برای هیات زحمات زیادی کشیدند .واقعا برای برپایی این هیات خیلیها زحمت کشیدند .ولی برپا کردن هیات کاری ندارد مهم نگه داشتن ان است و این کاری بوده که در این هیات به حد کمال به اثبات رسیده است.شاید ما هم در عاشورای دیگر نباشیم پس بیایید همه با هم دوست باشیم و کینه ها وخصومتها را دور بریزیم چون فقط یک خوبی هست که باقی میماند.من به شخصه هیچوقت مرگ جواد عسکری را باور نکردم چون همیشه با هم بودیم در مدرسه .خانه هیات کوچه خیابان .برای درس خواندن در دانشگاه یادم هست که در کنکور سال 75حدود 6ماه روزی 17 ساعت درس میخواندیم تا قبول شدیم .اونوقتها کنکور واقعا سخت بود وشرکت کننده هم زیاد داشت و سهمیه هم کم بود و ما باید با بچه های تهران وشیراز رقابت میکردیم چون داریون با تهران وشیراز یک جور حساب میشد حتی قبولی در دانشگاه ازاد هم سخت بود.جواد خدابیامرز حسابداری کروان قبول شد ومن هم رشته ای در شیراز قبول شدم ولی در ترم4 جواد در شهر کرمان تصادف کرد وازبین مارفت .ببخشید سرتان را درد اوردم دلم پربود ویاد دوست عزیزم افتادم وگفتم یک یادی از این عزیز کنیم شاید جوانان امروز هم قدر هم را بذانند و دوستی هایشان را در مسیر درست هدایت کنند ورقابتی سالم داشته باشند .برای شادی روح همه اموات فاتحه وصلوات بفرستیم
یاد آن روزها و سالها را هرگز فراموش نمی کنم . از همه ی بچه های قدیمی هیئت هر کجا هستند واقعا التماس دعا دارم.متاسفانه از آن هیئت حالا فقط یک اسم باقی مانده است