اخبار
جشن نیکوکاری در دبستان شهید علی باز زارع
جشن نیکوکاری همزمان با مدارس سراسر کشور چهاردهم اسفندماه با شور و حال زائد الوصفی در دبستان شهید علی باز زارع روستای ایزدخواست برگزار شد .
در این مراسم ابتدا محمد زارعی مسئول نمایندگی آموزش و پرورش داریون ضمن تقدیر و تشکر از حضور گرم و پرشور دانش آموزان در مراسم جشن نیکوکاری در باب اهمیت کمک به هم نوعان و شاد کردن دیگران مطالبی ایراد کرد. در ادامه دانش آموزان با شادی و شور پاکت های حاوی وجوه نقدی خود را جهت کمک به دانش آموزان نیازمند تحویل دادند.
در ادامه مراسم فیروز عبداللهی مدیر دبستان شهید علی باز زارع از شرکت گسترده همکاران و دانش آموزان در این مراسم تقدیر کرد. گفتنی است در این مراسم دانش آموزان و همکاران بالغ بر 4 میلیون ریال به دانش آموزان بی بضاعت اهدا کردند.
زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست
زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا ، جاری ست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایم
قصه آمدن و رفتن ما تکراری است
عده ای گریه کنان می آیند
عده ای ، گرم تلاطم هایش
عده ای بغض به لب ، قصد خروج
فرق ما ، مدت این آب تنی است
یا که شاید ، روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
زندگی ، بازی نافرجامی است
که تو انبوه کنی، آنچه نمی باید برد
و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست…
…لباسی رو که برای عیدش خریده بود، کادو کرد و اومد پیش باباش و گفت : « بابا! می خوام این رو برای جشن نیکوکاری، به بچه های فقیر هدیه کنم.»
بابا ازش پرسید : « پس خودت چی؟ »
لبخندی زد و گفت: « من خودم از همون لباس پارسال که قبلاً برام خریدی، استفاده می کنم، ولی اون بچه هایی که فقیر هستند، اصلاً لباس قشنگی ندارند که بخوان برای شب عید بپوشن و به همین خاطر الان ناراحت هستند و من هم می خوام با این کادو، اون ها رو خوشحال کنم. »
شما امروز غنی تر از دیروزید،
اگر به کسی صمیمانه مهر ورزیده باشید.
اگر غم دردمندی قلبتان را فشرده و در خلوت گریسته باشید.
اگر خطای دوستی را نادیده گرفته باشید.
اگر به گناه خویش اعتراف کرده باشید.
شما امروز غنی تر از دیروزید.
اگر با یک شاخه گلی دلی را شاد کرده باشید.
اگر قطره ی اشکی را از گونه ای سترده باشد.
اگر سنگی را از پیش پای عابران دور کرده باشید.
اگر کسی یا کسانی بتوانند کمکهای نقدی از طریق یک شماره حساب جمع آوری کنند و به کسانی که احتیاج واقعی دارند برساند ، کار بزرگی کرده
شماره حساب از طریق سایت اعلام شود .
امام صادق: «کسی که گرفتاری مؤمنی را برطرف نماید، خداوند گرفتاری روز قیامت او را برطرف می کند و با شادمانی از قبر برمی خیزد و کسی که در هنگام گرسنگی به مؤمنی غذا دهد، خداوند از میوه های بهشتی به او عطا می فرماید و کسی که نوشیدنی ای به او بدهد، خداوند از نوشیدنی های خوب بهشتی به او عطا می فرماید.»
پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد بن عبدالله، فرمود: «کسی که به فریاد برادر مسلمانش برسد و او را از غصه، گرفتاری و خطری نجات دهد، خداوند ده کار نیک برای او می نویسد. ده درجه او را بالا می برد و ثواب آزاد کردن ده بنده را به او عطا می فرماید. ده عقوبت را از او دور می نماید و در روز قیامت ده شفاعت برایش آماده می سازد.»
برایت دعا می کنم؛ تویی که از مهربانی آفریده شدی؛ تویی که پاداش فردایت، بهشت است؛ تویی که چون موج متلاطمی؛ تویی که فداکارانه، کودکان مرا شادمان ساختی؛ تویی که گرد محرومیت را از چهره ام پاک کردی؛ تویی که در جشن نیکوکاری، شادی ات را به خانه ام آوردی. آرزو می کنم بهاری همیشه سبز داشته باشی
کودکان همسایه را خوب می شناسم. عشق یک کودک به پیراهن سبز و کفش قرمز را درک می کنم. از شادی کودکان هنگام تحویل سال لذت می برم. هنوز هم نگاه های خیره به سفره هفت سین را می فهمم. باید امروز کمی از شادی ام را به خانه همسایه بریزم. باید امروز مهربانی را به حیاط خانه همسایه تقدیم کنم. باید امروز نیکوکار باشم.
نیکی به دیگران اصل و محور همه خوبی هاست. دژ استوار و زکات نعمت هاست. احسان، تجارتی سودمند است که ضرر در آن راه ندارد و لبیک گفتن به نیروی ذاتی و درونی است؛ زیرا تمایل به خوبی و انجام دادن کارهای نیک از جمله ویژگی هایی است که خداوند حکیم در نهاد انسان قرار داده است. نیکوکار آخرت را می نگرد و زندگانی دنیا را دست مایه رسیدن به آخرت قرار می دهد. آن را غنیمت می شمارد و پیش از فرا رسیدن مرگ، زاد و توشه می اندوزد. امام علی می فرماید: «حال که زنده و برقرارید، عمل نیکو انجام دهید؛ زیرا پرونده ها گشوده و راه توبه باز است و بدکاران امید بازگشت دارند». امام سجاد نیز می فرمایند: «هر که شوق بهشت داشته باشد در انجام کارهای نیک درنگ نکند و از خواهش های نفسانی چشم بپوشد.
قبل از شروع جنگ جهانی دوم سنت اگزوپری نویسنده کتاب «شاهزاده کوچولو» در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید. او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ای به نام لبخند گردآوری کرده است.
در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند و… می نویسد:
مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم… جیب هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آن ها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد…؛ یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لب هایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم…. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود….
فریاد زدم: «هی رفیق کبریت داری؟»
به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد… نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم… در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصلۀ بین دلهای ما را پر کرد… می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد… ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخندی شکفت…
سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشم هایم نگاه کرد و لبخند زد… من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم… نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود…
پرسید « بچه داری؟» …
با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم «آره ایناهاش»…
او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد و دربارۀ نقشه ها و آرزوهایی که برای آن ها داشت برایم صحبت کرد…
اشک به چشم هایم هجوم آورد… گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند.
چشم های او هم پر از اشک شدند… ناگهان بی آنکه که حرفی بزند، قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد… بعد هم مرا به بیرون زندان و جادۀ پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد… نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند…
یک لبخند زندگی مرا نجات داد…
چه بسا یک لبخند نیز زندگی ما را دگرگون کند پس بیایید لبخند را از لبانمان دور نکنیم.
سلام واقعا زیبا بود
ممنون هستم از شما بابت داستان زیبایتان.
سلام شيوا خيلي قشنگ بود . اگر اين موضوع در مورد اون دوستي كه گفته حتي به بچه هاي افراد نااهل (مثل قاچاقچي )هم نبايد ترحم كنيم مي نوشتيد خيلي خوب بود.
بچه ها معصوم وبيگناه هستند در هر خانواده اي كه به دنيا آمده باشند، نميتوانيم دم از انسانيت بزنيم ، اگر به بي پناهي و غم يك بچه بي سرپرست كه هيچ حمايت اجتماعي هم شامل حالش نميشود ، دل نسوزانيم .
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر بیرون رفت،دید نگهبان پیری با لباس اندک نگهبانی میدهد. به او گفت: سردت نیست؟ نگهبان گفت: چرا، اما مجبورم طاقت بیاورم. پادشاه گفت: به قصر میروم و یکدست لباس گرم برایت می آورم. پادشاه به محض ورود به قصر سرما را فراموش کرد. فردای آنروز جنازه ی یخ زده ی پیرمرد را حوالی قصر پیدا کردند در حالی که با خط ناخوانا نوشته بود: من هر شب با همین لباس کم طاقت میاوردم، اما وعده لباس گرم تو مرا از پای دراورد!
از میان دو واژه ی انسان و انسانیت
اولی در میان کوچه ها
و دومی در لابلای کتابها سرگردان است . . .
سلام نازنین
نه انسان و انسانیت سرگردان نیستند کاربرداریون نما هستند !!!!
سلام آقا سروش
امیدوارم، ولی گویا چاشنی انسانیتش بیشتره…
سلام چقدر بگم هرچی میخوایم در مورد مرده ها حرف نزنیم این زنده ها مگه میزارن
من همین جا به طور رسمی در کمال صحت سلامت اعلام کنم
بخدا من نگفتم نباید واسه بچه های قاچاق چی ها دل سوزاند من منظورم خودشون بودندخود قاچاق چی ها تنها بدون خانواده
تازه شدم ……….کیانوش ………..تو برره هر چی میگم یه عده یه جور دیگر برداشت میکنند
بابا عیب دیدگاهتون همیشه نیمه خالی میبینید
عزیزان با زبان رسمی کشور فارسی میگم
زمینه خلاف در فرزندان اینگونه افراد طبق تحقیقات بیشتره
من فقط اینو گفتم ای بابا ادم به چیزای میبینه ها
بعدم میگین قرن بیست یکه حالا ما میخوایم مث دو تا ادم با فرهنگ نظر مو نو بگیم اگه گذاشتن ادم میبرن به عصر حجر که با دعوا حرفشو میزد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حذفش نکنید لطفا با سرعت کم اینترنت این نظرو گذاشتم جدیدا تو حذف کردن عجب تبحر خاصی پیدا کردید!!!!!!!!
سلام…
فکر کنم این دیدگاه برای پست ” سه قاچاق چی… ” بوده. حالا چه طور از این جا سر در آورده بماند، ولی ما از اول هم منظور شما را متوجه شده بودیم. ممنون از دیدگاه های سازنده تون…
هم چنان پویا و پایا باشید…
سلام استاد مثل اینکه برخی دوستان هنوز منظورم من کامل متوجه نشدن علت سر داوردن این مطلب در اینجا نظرات برخی دوستان در این مطلب بود که مطرح کرده بودند
اگر این موضوع در مورد اون دوستی که گفته حتی به بچه های افراد نااهل (مثل قاچاقچی )هم نباید ترحم کنیم می نوشتید خیلی خوب بود.
بیخیال نمیدون چی به چیه تقصیر خودشونه ………………
سپیده جان شما خودت رو ناراحت نکن، ساکن حومه ایتالیا بودن همین مسائل هم در پی دارد!من از طرف همه اهالی برره از شما عذرخواهی میکنم
شهر من من به تو می اندیشم ………………………….