منظومه سیزده بدر داریونی؛گلی گلی جونم هوی گلی
جلیل زارع|
سیزده به در کن هوی گلی
لچک به سر کن هوی گلی
بوات خبر کن هوی گلی
فکر شیگر کن هوی گلی
گلی گلی جونم هوی گلی
به کوه و صحرا سر بزن
تو برقاشی کپر بزن
ای ور بزن او ور بزن
سری به تنگه در بزن
یار مهربونم هوی گلی
داریونی با اتقاد
میگه بازم خدا بخواد
وختی که قرتلاق بیاد
دنبل تو صحرا در میاد
گل بی خزونم هوی گلی
سوزه بیچین، سیرموک بیچین
دنبل و هاپولوک بیچین
بخبنجه، تک و توک بیچین
یه پنج پر الوک بیچین
شیرین زبونم هوی گلی
آهای گلی نو نوار
نشین او لت ایطو بیکار
با ارسی قندره دار
هدله کن با هم لوار
رنگین کمونم هوی گلی
بعدش برو چشمنکو
ای ور بدو، او ور بدو
بازی بکن کنار او
آی کلیلو، کلمللو
آوازه خونم هوی گلی
ارگه و ارگه، آی بله
ارگه مو نرگه، آی بله
ای ور درگه، آی بله
همی جا ور گه، آی بله
ماه آسمونم هوی گلی
ای طرفا، او طرفا
تو باغ و بستون خدا
یواشکی اندر خفا
گرند بزن به سبزه ها
دردت به جونم هوی گلی
دعا بکن بارون بیاد
ریش ریه داریون بیاد
اوش ا تو نودون بیاد
دار و درختا جون بیاد
صاحبقرونم هوی گلی
حالا بی هرس و پرس بوگو
سیزده بدر سر جوقو
اونجاکو، تو بهل و بوشو
یادت ا مام بید اوساکو
نومزاد جوونم هوی گلی
واژه نامه برای غیر داریونی ها :
هوی : آهای
لچک : رو سری
بوات: پدرت
شیگر : شوهر
برقاشی : بر آفتاب
کپر : سایه بان
ای ور : (ای بر)، این طرف
او ور : ( او بر)، آن طرف
اتقاد : اعتقاد
وختی : وقتی
قرتلاق : رعد و برق
سوزه : نوعی سبزی خودرو معطر
بیچین : بچین
سیرموک : نوعی سبزی رستنی خودرو که بدون هیچ گونه شکوفه و برگی می روید
بخبنجه : نوعی سبزی خودرو خوردنی که نو رس آن را خام و با نمک می خورند
تک و توک : مقداری اندک
یه پنج پر : یک مشت کاملا پر به اندازه ی گنجایش دست
الوک : ( با صدای کشیده ی اول ) بادام کوهی
نو نوار : تر و تازه
او لت : آن طرف
ایطو : این طوری
ارسی : کفش
قندره دار : پاشنه دار
هدله : نوعی رقص زنانه موزون
هم لوار : همتا، هم سن
چشمنکو : بازی قایم موشک ( قایم باشک )
او : آب
کلیلو کلمللو : ( کیلیلو کلملیلو)، بازی که بین هشت دختر بازی می شد
ارگه و ارگه : یکی از بازی ها که معملا سیزده بدر اجرا می شود
ارگه مو نرگه : به مفهوم این که ” ما قوی تریم ”
ای ور درگه ” در گروه این طرف، در این گروه
ای طرفا : این طرف ها
او طرفا : آن طرف ها
بستون : بستان
اندر خفا : پنهان، دور از چشم اغیار
گرند : گره
ریش : رویش، روی آن
ریه : رو به
اوش : آبش
ا تو : از توی، از داخل
نودون : ناودان
دار و درختا : گیاهان و درختان
بی هرس و پرس : سرزده، بدون سوال و جواب
بوگو : بگو
سر جوقو : لب جوب آب
اونجاکو : آن جا
تو بهل و بوشو : در این هرج و مرج، در شلوغی زیاد که کسی به کسی نیست
ا مام : به ما هم. منظور “به من هم” است.
بید : بود
اوساکو : بعدا، مخفف ” آن ساعت “
سلام سال نو مبارک
همیشه حرف بزرگتر هااینه که ای فکرا رو از سرت بدر کن حالو شما توصیه میکنید !!
بوات خبر کن هوی گلی
فکر شیگر کن هوی گلی
حالو اگه یه دختری بخواد کامنت شما رو عملی کنه وبه باباش بگه میخواد شوهر کنه چه جنجالی به پا میشه !!!!
سلام سروش خان …
اولا منم متقابلا بازم سال نو رو به شما و خونواده ی گرامیتون تبریک میگم.
ثانیا امیدوارم سیزده ی حوبی رو حتی تو بارون سپری کرده باشی.
ثالثا تو خودت این فکرا رو از سرت به در کن و ننداز گردن بیچاره بزرگترا. اگه هم سر و گوشت میجنبه و روت نمیشه به بابا و مامان بگی، من راهشو بهت نشون میدم. قدیما هر وقت یه پسری زن می خواست و روش نمی شد مستقیم به بزرگترا بگه، موقع اومدن به خونه دست پر میومد. چیزی می خرید و می مومد و اونا هم می فهمیدن که پسر شاخ شمشادشون بزرگ شده و موقع زن گرفتنشه. و می رفتن براش خواستگاری.
حالا زمونه فرق کرده و به این سادگی ها اگه هم بخوای نمی تونی زود ازدواج کنی. تحصیل، سربازی و از همه مهم تر کار و کاسبی مانع راهت میشن . بعضی دخترا و یا خونواده هاشون که ماشین و خونه و …. هم می خوان.
ولی خب اگه خیلی عجله داری و فک و فامیلی، دوست و آشنایی، غریبه ای، کسی رو زیر سر داری و می ترسی از دستش بدی، می تونی از مدرسه که بر می گردی چند کیلو میوه بخری با خودت ببری منزل. اگه مامانت داریونی باشه، حتما منظورت رو می فهمه.
اما در مورد دخترا:
غصه ی اونا رو نخور. اونا خودشون بهتر از من و تو صلاح کار خودشون رو می دونن و به عنوان یه پسر زیاد هم به دلت صابون نزن. اونا تا خواستگار بیچاره ده ها بار در خونه شونو نزنه، اونم با کلی ناز و ادا به این سادگی نمیشه بله رو ازشون گرفت. عمرا قبل از پسرا پیش قدم بشن. البته منظورم دخترای فهیم و آگاهی مثل همینایی که کامنت منو میبینن هست.
از من میشنوی زیاد به پسر بودنت مغرور نشو. حالا دیگه مثل قدیما حرف اول رو پسر نمی زنه. حرف اول و آخر رو دختر میزنه.
این طور و اون طوری هاست عزیز دل برادر !
اول شوهر پیدا می کنه بعدش به بواش میگه
سلام امین جان…
تکلیف ما رو روشن کن ! آخر جمله ات نقطه می گذاری یا علامت تعجب یا علامت سوال ؟
تو اول وضعیت جمله ات را مشخص کن ! تا اون موقع یکی هم پیدا میشه یه جواب دندون شکن بهت بده. خدا کنه اهل شوخی باشی. اگه نباشی هم خیلی مهم نیست. همین که اهل داریون هستی، کافیست.
مثل همیشه عالی .ممنون ازشما
سلام …
منم مثل همیشه از نظر لطفی که نسبت به این حقیر داری و قلم ضعیف منو قابل میدونی ممنون و متشکرم.
همه ی ما وظیفه داریم به هر طریقی که میتونیم در زنده نگه داشتن فرهنگ مردم زادگاهمون تلاش کنیم. یکی مثل جلال بذرافکن با قلم توانا و صبر و حوصله زیاد، اثری ماندگار رو از خودش به جا میذاره. یکی هم مثل من به همین اندک اکتفا میکنه. من خودم میدونم که نه ادیب هستم و نه حتی الفبای نظم و نثر رو میدونم. ولی خب، این دلیل نمیشه که تلاش خودم رو نکنم و به همین اندازه که از دستم بر میاد هم به بهانه ی نداشتن علم و دانش ادبی، دست به قلم نشم. خوشحالم که چشماتون خوب میبینه و به آثار ضعیف من از سر لطف، نمره ی قبولی میدی.
تو دیدگاه بعد باز هم با شما و سایر کاربرا کار دارم. پس تا بعد…
بازم سلام…
یادمه بچه که بودم سیزده به درها، زنا و دخترای داریونی دست در دست هم حلقه ای تشکیل می دادن و با حرکات موزون همراه با خوندن آوازهای خاصی که پشت به پشت و دهن به دهن از اجدادمون به ارث رسیده بود با لباس بلند محلی می رقصیدن و شادی می کردن.اسم این رقص و آواز ” هدله ” بود.
برای من خیلی جالب بود که بدون هیچ آهنگ و ساز و نقاره ای، هدله می کردن. همون آوازی رو که خودشون دست جمعی و با هم، یک صدا می خوندن می شد آهنگ رقص.
گاهی وقت ها هم یک نفر با آهنگ موزون شعر می خوند و بعد از هر دو بیتی که می خوند بقیه با هم جواب می دادن.
من فکر می کنم برای زنده نگه داشتن فرهنگ عامه میشه یه نفر شعر و آوازهای قدیم رو بخونه و بقیه جوابش بدن. حتما که نباید همراه با رقص باشه. با دست زدن جمعی تو جمع خونوادگی هم میشه این کار رو کرد.و این خودش باعث شاد نگه داشتن خونواده میشه. شادی هم به جا و به وقتش با ملاحظه ی فرهنگ و اعتقاداتمون لازمه ی یه زندگی پر از مهر و محبته و واقعا در ازدیاد عشق و محبت معجزه می کنه. تو دینمون هم اگه عزاداری و مداحی و … داریم به وقتش مولودی و … هم داریم. هر دو در حد اعتدال و با رعایت اصول لازمه. هر چیز به جای خویش نیکوست.
اگه این شعر رو هم خواستین بخونین ، راهش اینه که یه نفر با آهنگ اونو بخونه بقیه هم دست بزنن و با هم بعد از هر دو بیت، وقتی سطر بعدی که به “هوی گلی” ختم میشه خونده شد، با هم دو بار بگن: « گلی گلی جونم هوی گلی »
بسیار زیبا بود استاد عزیز
دست شما درد نکند مثل همیشه بی نقص و عالی
سلام علی جان. عیدت مبارک. دلتنگتم.
سلام استاد عزیز
عید شمام مبارک
بنده هم مشتاق دیدارتان هستم
سلام استاد گرامی
همه ی اهل منزل سلام می رسانند وعید گذشته رو به شما وخانواده محترمتان تبریک میگویند.
ازدواج حا لا حالا ها خیلی زوده !!!!
آن چه شیران را کند روبه مزاج
ازدواج است ازدواج است ازدواج
سلام عزیز دل برادر…
عید بر شما و خونواده گرامیتون هم مبارک باشه.
به خونواده سلام برسون.
اینم یه شعر با لهجه اصفهونی
چون زن داداشم اصفهونی هست ماهم بلد شدیم
ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ ﮔﻮﺷـﺎﺩﺍ ﻭﺍ ﮐـﻮﻥ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﻌـﺮﯼ ﺁﺧِﺮِﺱ
ﻣـﺎ ﻣﯿﺒـﺎﺱ ﺟــﺪﺍ ﺑﺸﯿﻢ، ﺍﯾﻨﺠـﻮﺭﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺑِﯿﺘِـﺮِﺱ
ﮐﻠّﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﻍ ﻧﯿﺲ، ﺧﯿﻠﯽ ﯾَﻢ ﭼﺎﯾﺪﻩ ﺷُﺪِﻩ ﺱ
… ﻫِﯽ ﻧﮕﻮ ﺩﻭﺳِﺪ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺷُﺪِﻩ ﺱ
ﺗﻮ ﭘﺎﭼِﻢ ﻣﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺳﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺁﺩِﻣِﻪ ﺱ
ﮐﻮﭼﻪ ﻋﻠﯽ ﭼﭗ ﻧﺮﻭ، ﺧُﺐ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼِﻤِﺲ
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻤﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺷﯿﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺸﻐﻮﻟِﻪ ﺱ
ﺣﺘﻤﻦ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺷﮕﻼ، ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭙّﺎ، ﺟﯿﺐ ﺷَﻢ ﭘُﺮ ﭘﻮﻟِﻪ ﺱ
ﺩﯾﮕﻪ ﺩَﺳِّﺪ ﺭﻭ ﺷُﺪﻩ ﺱ، ﭼﺎﺧﺎﻥ ﻣﺎﺧﺎﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﻧﮑﻮﻥ
ﻭَﺧﯽ ﺍِﺯ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﺮﻭ، ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ
ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺯِﻧﯽ ﻧﻪ ﺍِﺱ ﺍِﻡ ﺍِﺱ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺪِﯼ
ﺩﻧﺒﺎﻟﯽ ﻣﻦ ﻧﯿﻤﯿﺎﯼ ﭘِﯿﻐﻮﻡ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐِﺲ ﻧﯿﻤﯿﺪِﯼ
ﺩﯾﮕﻪ ﺍَﺳِﺶ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﯾُﺨﺪﻩ ﭼﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﻣِﺜﯽ ﺷﻠﻮﺍﺭﯼ ﺷُﺪِﻩ ﯼ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻭِﺟِﺐ ﮐِﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺣَﯿﻔﯽ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋُﻤﺮﯾﻤﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯽ ﻋِﺸﻘﯽ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧـﺪَﻣﺎ ﺑﺎ ﮐﻠّـﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﻣِـﺪ ﺍُﻓﺘـﺎﺩﻡ
ﯾﺎﺩَﻣﻪ ﺱ ﺑﺮﺍ ﻧَﻨِـﻢ ﯾﻪ ﭼﺎﯼ ﺍُﻭُﺭﺩَﻡ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻗﻨـﺪ
ﭼﺎﯾّﺎ ﺧـﻮﺭﺩ، ﺁ ﮔُﻒ : ﻧَﻨـﻪ ﺗـﻮ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﻧﺒﻨﺪ
ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪﻣﺎ ﮔُﻔﺪَﻡ ﭼﯽ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻮﯼ ﻧَﻨﻪ
ﺍﻭﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳِﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﯼ ﻣَﻨﻪ
ﺧُﺪﺍ ﺭﺣﻤِﺘِﻪ ﺵ ﮐﻮﻧِﺪ ﺁﺩِﻣﺎ ﺭﺍ ﺷِﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺜﯽ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑِﮕﺬِﺭﯾﻢ، ﺁﺏ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍِﺯ ﺳَﺮﯼ ﻣﺎ ﯾﮑﯽ ﮔُﺬِﺵ
ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺩﺍ، ﻭَﻋﺪِﻩ ﻣﻮﻧَﻢ ﺑﺎﻏﯽ ﺑِﻬِﺸﺖ ………
میگن علی زارع فرهنگی داریونی، روزی روزگاری یه دوست اصفهانی داشت. هوس کردن با هم مشاعره کنن. اینم مشاعره شون. ملاحظه بفرمایید :
دوست اصفهانی علی زارع : بدنبالت میام هر جا که باشی
علی زارع : سر راهت نشینم تا بیایی
سلام استاد عزیز
قبول دارم تنبل وکم کار شدم دیگه متلک وشعر برام نسازید از همه عذر میخوام قول میدم جبران کنم.
در جامعه ما دخترانی هستند که وقتی به سن ازدواج میرسند به دنبال مردی هستند که به قول معروف باید سوار بر اسب سفید باشد. ولی این اتفاق برایشان نمی افتد و در نهایت چشم باز میکنند و می بینند که به سن 30 یا 35 سال رسیده اند و بازهم از این انتظار دست بر نمیدارند.