اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون /قسمت هفدهم: ادامه امکانات اجتماعی داریون

به کوشش: جلیل زارع

نخستین درسی که هر دانش آموز یاد می گرفت آموزش حروف ابجد بود که با هجی کردن و کشیدن صدای حروف با شیوه ای خاص آن را فرا می گرفتند. پس از آن نوبت خواندن قرآن بود. تمام شاگردان بایست توانایی قرآن خوانی را می یافتند تا بتوانند به مرحله ی بعدی که آشنا شدن با کتاب هایی مانند شاهنامه و حسین کرد بود برسند.

خدمات بانکی
حدود سال 1350 شعبه ای از بانک صادرات افتتاح شد ولی زیاد دوام نیاورد و به علت کسادی کار تعطیل شد. اما پیش از آن – حدود سال 1335 – صندوق خیریه ای وجود داشت که با مشارکت چند تن از خیرین راه اندازی شده بود و نیازهای جزئی مردم را برطرف می کرد. این بانک با یک رییس، یک منشی و حسابدار و یک صندوق دار اداره می شد. رییس صندوق پس از بررسی تقاضا درخواست متقاضی را – که معمولا کم تر از یک تومان بود – به حسابدار حوالت می داد و او پس از ثبت در دفتر به حسابدار سفارش پرداخت می کرد.
خدمات آموزشی
سابقه آموزش به حدود یک صد سال پیش برمی گردد که مکتب خانه ها نقش مدارس امروزی را بازی می کرد و ” آخوند ” یا ” ملا ” در مقام معلم بود – البته با تفاوت های بسیار. با شال و قبا و آرخُلُق (1) و اخلاقی تند که بچه ها حتا در غیابش نیز از او می ترسیدند.

برخورد مالکان نیز با مکتب خانه ها یکسان نبود. برخی به شدت با آن مخالف بودند و سواد را برای رعیت نه تنها لازم نمی دانستند بلکه مانع کار خود به شمار می آوردند. چنان که در این باره می گویند و قسم یاد می کنند که روزی از روزهای سال های 1301 یا 1302 ه.ش معدل السلطنه مالک چهار دانگ داریون برای بازدید و سرکشی به داریون می آید. پیش از آمدن وی، آخوند مکتب، بچه ها را برای پیشواز و خیر مقدم آماده می کند و خیر مقدمی بلند بالا را – که در آن زمان به آن ” سرود ” گفته می شد – تهیه می کند و یکی از شاگردان به نام حسن اسدی که در حقیقت بهترین آن ها و خلیفه ی کلاس بوده است مسئول خواندن آن در مراسم می شود. وقتی بچه ها برای خیر مقدم حضور می یابند معدل السلطنه می پرسد: « این ها کیستند و چکار دارند؟ » پاسخ می شنود که بچه های مکتب خانه هستند و برای سرود آمده اند. او با تعجب می پرسد: « مگر داریون مکتب خانه دارد؟ » جواب می دهند: « بله. »
او به شدت عصبانی می شود و می گوید: « من دهی را که مکتب خانه داشته باشد روی سر رعیت خراب می کنم. » با خشم و ناراحتی بچه ها را دور می کند و با قهر از کدخدا و مردم همان روز به شیراز برمی گردد.

در عوض برخی دیگر به خوبی از مکتب خانه ها استقبال می کرده اند و موجبات دلگرمی شاگردان را فراهم می آورده اند. چنان که پس از این وقفه حسام زاده ی بازرگان – مالک یک دانگ داریون – برای سرکشی به ده می آید. مردم از همه جا جمع می شوند. اربابان و کدخدا نیز حاضر می شوند و همان بچه ها برای خیر مقدم نزد او می روند و برنامه ی خود را اجرا می کنند و او به نحو شایسته ای آن ها را تشویق می کند و فردای آن روز برای هر کدام یک قلم نی عالی می فرستد.(2)

اصولا آموزش در گذشته به نحو بارزی با شیوه های کنونی فرق داشت. کسانی که مایل بودند فرزندان آن ها باسواد شوند با شخصی که بهره ای از سواد داشت و خواندن و نوشتن و انشانویسی و حساب می دانست قرار می گذاشتند که در ازای مبلغی – معمولا بین 2 تا 5 تومان در ماه – به کودکان آموزش دهد. البته اولین شهریه ها بسیار کم تر بود و هر دانش آموز ماهی یک قران ( ریال ) می پرداخت و ناگفته نماند که تهیه ی غذای آخوند را نیز برعهده داشتند و او هر هفته خانه ی یکی از شاگردان غذا می خورد.

معلم کلاس که ” آخوند ” یا ” ملّا ” (3) نامیده می شد، کودکان را در اتاقی که یا متعلق به خودش بود یا اهالی برای این کار در اختیارش گذاشته بودند آموزش می داد. گاهی یافتن اتاق به این منظور چندان هم ساده نبود و همکاری چندانی نمی شد. از این رو مجبور می شدند در فضای باز، کلاس درس را برقرار کنند.

کودکان به ترتیب پایه کلاسی در اتاق می نشستند. ردیف جلو کلاس ششمی ها بودند که ” سر کلاس » یا مبصر هم از آنان بود. ردیف بعد، پنجمی ها بودند و همین طور تا آخر که اولی ها می نشستند. بنابراین تمام دانش آموزان پایه های اول تا ششم در یک کلاس بودند و ملا به تناسب وقت و پایه کلاسی به هر کدام نوعی آموزش می داد و آن ها را به تکلیف نوشتن وا می داشت و سراغ گروه دیگر می رفت.

نخستین درسی که هر دانش آموز یاد می گرفت آموزش حروف ابجد بود که با هجی کردن و کشیدن صدای حروف با شیوه ای خاص آن را فرا می گرفتند. پس از آن نوبت خواندن قرآن بود. تمام شاگردان بایست توانایی قرآن خوانی را می یافتند تا بتوانند به مرحله ی بعدی که آشنا شدن با کتاب هایی مانند شاهنامه و حسین کرد بود برسند.

برای رفتن به کلاس های بالاتر، امتحان به شکل امروزی در کار نبود، همین که دانش آموزی از عهده پرسش های آخوند یا ملا بر می آمد و او تشخیص می داد، می توانست به کلاس بالاتر برود. از این رو ممکن بود که دانش آموزی در یک سال چند کلاس را با هم سپری کند. زیرا تعداد درس ها محدود بود و شامل چند درس اصلی مانند حساب و هندسه، قرآن، فارسی و تاریخ و جغرافیا می شد.

آموزشی که در مکتب خانه ها ارایه می شد صرفا خواندن بود و تمام کسانی که سواد مکتب خانه ای داشتند فقط قادر به خواندن بودند. لوح نویسی نیز فقط تمرین اندکی برای آشنایی با خط و نوشتن های جزئی بود. این لوح نویسی ها در حقیقت نقاشی سرلوحه هایی بود که آخوند تکلیف می کرد:

” پادشاهی پسر به مکتب داد / لوح سیمینش در کنار نهاد / بر سر لوح نوشته بود به زر / جور استاد به ز مهر پدر ”

در ابتدا شاگردان کاغذ نداشتند و تمام تکالیف خود را با قلم نی و مرکب روی لوح فلزی(4) می نوشتند. گاهی نیز از زغال استفاده می شد و پاک می کردند و دوباره با دقت تمام تکرار می نمودند. شاگردی که قرار بود در خانه پنج بار از روی سرمشق خود بنویسد این وظیفه را تمام و کمال انجام می داد. سپس تکلیف آماده را به مکتب می برد. خلیفه ی کلاس که زرنگ ترین شاگرد بود وظیفه داشت لوحش را ببیند و درستی یا نادرستی کار او را به آخوند ( ملا ) گزارش دهد. اگر درست بود که هیچ و گرنه ترکه و فلک حاضر بود.

نوع کتاب های مورد نظر برای تدریس در همه مکتب ها یکسان نبود. چنان که در مکتب روستای مجاور علاوه بر کتاب های گفته شده، کتاب هایی مانند امیر ارسلان و فلک ناز و خورشید آفرین هم درس می دادند.

شاگردان مکتب خانه علاقه ی خاصی به این داستان ها داشتند. والدین نیز بی علاقه نبودند و شب که از کار برمی گشتند از بچه ها می خواستند چیزی را که یاد گرفته اند برایشان بخوانند. خود این امر در ماندگار شدن آموخته ها تاثیر زیادی داشت.

هر شب پنج شنبه نوبت ” گوش گرفتن ” بود. این کار را خلیفه ی کلاس بر عهده داشت. او به فرمان آخوند (ملا) گوش می گرفت. یعنی از تک تک بچه ها می خواست جلو کلاس حاضر شوند و جواب دهند. چنان چه کودکی در درس می ماند به آخوند(ملا) حواله می شد و او متناسب با تنبلی شاگرد وی را تنبیه می کرد. یکی از شیوه های تنبیه این بود که کلاهی وارونه بر سر کودک می گذاشت و در گوشه کلاس نگه می داشت. ظهر نیز به او اجازه ی رفتن به خانه نمی داد. هیچ کس نیز نمی توانست مانع کار او شود یا اعتراض کند. پدر و مادرها نیز به این کار راضی بودند و برای درس خواندن کودکانشان لازم می دیدند.

آموزش نماز در مکتب خانه ها اجباری بود. همه بایست یاد می گرفتند و با جماعت می خواندند. امام جماعت خودِ آخوند(ملا) بود و در مواقعی که او نبود خلیفه ی کلاس این وظیفه را بر عهده داشت.
یکی از تفاوت های بارز آموزش گذشته و امروز آن است که در مکتب ها کتابی در اختیار دانش آموز نبود که از روی آن درس بخواند. تنها آخوند (ملا) کتاب داشت. او می خواند و دانش آموز می بایست حفظ کند، به خاطر بسپارد و جلسه ی بعد بازگو کند. از این رو حافظه در سرعت یادگیری و رفتن به کلاس بالاتر نقش اساسی داشت. جالب این که بسیاری از افراد از چنان حافظه ی نیرومندی برخوردار بودند که در مدت زمان کوتاه، کتاب هایی را مانند فلک ناز یا امیر ارسلان یا بخش های بزرگی از شاهنامه را حفظ می کردند و در شب نشینی ها می خواندند. این شیوه حتا در میان افراد بی سواد اما علاقمند نیز رایج بود و آن ها بدون قدرت خواندن یا نوشتن، کتابی را از حفظ داشتند.

آموزش مکتب خانه ای در اوایل سلطنت رضاشاه جای خود را به آموزش نوین مدرسه داد. نخستین آموزشگاه، مدرسه ای بود که به همت والای زنده یاد تیمور حقیقت جو در سال 1329 ساخته شد و سنگ بنای آموزش نوین داریون گشت. این مدرسه به نام خود ایشان، دبستان حقیقت جو نام گرفت.( 5) با کلاس های ردیفی رو به قبله، یک دفتر مدرسه و یک انبار تغذیه و یک باغچه ی بزرگ پر از گل و درخت که فضای آموزشی مناسبی برای دانش آموزان فراهم می کرد. دانش آموزان تا کلاس ششم قدیم در این مدرسه آموزش می دیدند؛ سپس برای گرفتن مدرک سیکل و دیپلم به شیراز می رفتند.

پانوشت: 1 – نوعی قبای کوتاه مردانه که زیر قبای بلند پوشیده می شد.

2 – به نقل از حاج حسن اسدی
3 – آخوند رسما معلم بود و ملاها افراد با سوادی بودند که می توانستند جایگزین آخوندها شوند.
4 – این لوح ها که 30 سانتی متر عرض و 60 سانتی متر طول داشت به قیمت سه شاهی از شیراز تهیه می شد.
5 – این مدرسه هنوز با همین نام به کار خود ادامه می دهد. اما بازسازی شده است.

*برگرفته از کتاب ” فرهنگ مردم داریون ” نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن

ادامه دارد … ( قسمت بعد: کسب و کار مردم داریون … )

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا