اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون | قسمت یک صد و سی و یکم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی

قسمت ییک صد و سی و یکم فرهنگ مردم داریون را ببینید.

به کوشش: جلیل زارع

• ادامه ی حرف “ش”
شِلِنگ تختَه: گام های بزرگ برداشتن
شَمس: خط گندم چاک شده ای که هنگام باد دادن خرمن روی زمین می نشست.
شِندِرمَه: باران بسیار شدید. شدرمه نیز گفته می شود.
شُوپَرَّک: خفاش. پرنده ای که شب پرواز می کند.
شوت: 1- شوت کردن توپ 2- سوت. در این معنی شوتک نیز گفته می شود.
شوطور: زمین یا هر چیز مثلثی شکل
شولوبولو: درهم و نامشخص، اوضاع درهم برهم
شُونَم: شبنم
شونوکول شدن: در رفتن استخوان های شانه بچه بر اثر بد بغل کردن وی
شی پا: پایین زمین
شی کِردن: 1- جهت دادن آب به سمت محل مورد نظر 2- پارو کردن
شیت: خسته
شیتِّ شِید: بسیار خسته و ناتوان. شِید مخفف شهید است.
شیطونک: عنکبوت
شیگَر: شوهر
شیگرِ خدا: شُکر خدا
شِین: مخفف شاهین
• حرف “ص”
صَبا: فردا
صِبِر: سمج، مصر بر انجام کار. به اصطلاح امروز: پیله، انسان مقاوم و پایدار
صحرا: بیرون
صِدق اُوردَن: ایمان داشتن به چیزی و آن را باور کردن
صوف: نوار رنگی پارچه ای که بر حاشیه لباس دوخته می شود.
• حرف “ض”
ضَماد دادن: بر باد دادن
• حرف “ط”
طَشتَک: طشت کوچک
طَیّارَه: هواپیما
طی کردن: 1- گذراندن قیمت 2- مُردن، تمام شدن عمر
حرف “ع”
عادِلَه: نرخ بازار
عاریس: عروس
عاریسَک: عروسک
عامَه: عمه
عُدَه تُون: عهده دار چیزی بودن، وظیفه ای داشتن
عذاب: اذیت. عذاب نده: اذیت نکن.
عَرض کردن: شکایت کردن. در اصل، عرضه کردن شکایت است که شکل کهن دارد.
عِرض: آبرو. این کلمه فقط به صورت ترکیب “فحش عرضی” به کار می رود به معنای فحش ناموسی. عِرض واژه ی عربی است به معنای آبرو که در ادبیات گذشته کاربرد داشته است: “ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست / عِرض خود می بری و زحمت ما می داری”. حافظ.
عَزَب: پسر بالغی که هنوز ازدواج نکرده باشد.
علاوه کردن: افزودن
عَلَفِ غریب: علف هرزی که در سبزی باشد.
علیل: معلول. ناتوان جسمی
عیبِ جار: عیب آشکار، به قول امروزی ها: تابلو
• حرف “غ”
غازّ و قوز: خیارسبزهای کج و معوج
غاغاز: کاغذ
غُر: برآمدگی، برآمدن چیزی بر اثر ضربه خوردن
غُرغُرَنجی: غضروف نای
غَزَن قُلفی: غزن
غَزوک: خزوک، خبزدوک
غلاغ: کلاغ
غَلبیر: غربال
غِلِزیدن: خزیدن مار و ماهی و مانند آن
غِلِفتی: نوعی قابلمه با سری که کامل و محکم آن را می گیرد.
غوز: مغرور و قلدر
غوزَه: غنچه
غول: عمیق
غیرت: حوصله و حال انجام کار

• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد… (قسمت بعد: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا