جلیل زارع|
من، این جوان را می شناسم. شاید شما هم بشناسیدش. همین گوشه و کنار، در همین داریون خودمان در همسایگی شماست. از نعمت وجود پدر هم محروم است. نمی خواهد سربار خانواده باشد. برای یافتن کار، به هر دری زده است، ولی همه ی درها به رویش بسته بوده. توقع زیادی هم ندارد. آن قدر بی ریا است که مثل برخی از ما بهتران، هیچ کار شرافتمندانه ای را عیب و عار نمی داند.
چندی پیش می خواست جایی استخدام شود ولی آن هم نشد. و حالا دنبال کار آزاد است. پنج میلیون، فقط پنج میلیون تومان وام درخواست کرده است برای راه اندازی کسب و کار.
در این پست، ما کاری به کار جاهای دیگر نداریم. فقط با منطقه ی داریون خودمان کار داریم و بس. انصافا در همین داریون خودمان، چند نفر مثل این جوان، خیابان ها را متر می کنند برای یافتن یک کار آبرومندانه برای گذران زندگی ؟ چند نفرشان موفق می شوند کاری برای خود دست و پا کنند؟ چند نفر از آن ها که سر کار هستند با این چندرغاز درآمد می توانند گلیم خود را از آب بکشند و تشکیل خانواده بدهند؟ سن ازدواج، بالا نرفته است؟ یکی از علل آن، همین بیکاری جوانان نیست؟ اتفاقا خیلی از آن ها تحصیل کرده و با سواد هم هستند. سال ها زحمت کشیده و خون دل خورده اند تا در رشته ی مورد علاقه اشان تخصصی پیدا کرده اند و حالا در به در دنبال کار !
ما بزرگ ترها که تا حدودی گلیم خودمان را از آب کشیده ایم و بار خودمان را بسته ایم و برای خودمان برو و بیایی داریم و اسم و رسمی با کلی ادعا، مسئولیتی در قبال آن ها نداریم!؟
این دردها و ده ها درد بی درمان دیگر را به کجا بریم؟ به چه کسی بگوییم؟ کدام مسئول برای رفع این معضلات و مشکلات، آستین بالا می زند و تا دیر نشده و آسیب پشت آسیب گریبانگیر زادگاهمان نشده، دنبال راه چاره ای است؟ از صاحبان سرمایه ای که دستشان به دهانشان می رسد و اتفاقا دنبال انجام کار خیر هستند ، چه کمکی بر می آید؟ صاحبان فکر، چه اندیشه ای برای ریشه کردن معضلات ریز و درشت این منطقه ی محروم دارند؟
بیایید با خودمان صادق باشیم. مثلا شما مسئولین: چه راه کاری برای رفع این معضل دارید؟ چه اقدام عملی کرده اید؟ چه قدر موفق بوده اید؟ در مواقعی که موفق نبوده اید، علل و عوامل بازدارنده چه بوده است؟ و شما خیرینی که سرتان درد می کند برای انجام عمل خیر و خدا پسندانه: چه اقدامی کرده اید؟ دست و بال چند نفر را گرفته اید؟ شما والدین چه طور؟ فرزندانتان از شما توقع دارند؛ چه فکری به حالشان کرده اید؟
اصلا خود شما جوانان داریونی : می خواهید با این معضل چه کار کنید؟ نمی خواهید کاری آبرومند داشته باشید؟ دستتان توی جیب خودتان باشد؟ تا کی می خواهید دست دراز کنید جلو والدین و پول تو جیبی بگیرید؟ برای آینده اتان چه فکری دارید؟ دارد دیر می شود! نمی خواهید تشکیل خانواده بدهید؟ چه تضمینی است که اگر ازدواجتان باز هم به تاخیر بیفتد، به گناه آلوده نشوید؟ چه قدر می توانید روی خودتان حساب کنید؟ روی کمک چه کسان دیگری حساب باز کرده اید؟ چه کسانی می توانند کمک حالتان باشند و این بار را از روی دوشتان بردارند؟ خیلی ها در قبال شما مسئولند و معلوم نیست اگر امروز فکری به حالتان نکنند، فردا چه جوابی دارند در پیشگاه خداوند بدهند، درست ! ولی خودتان چی؟ چه قدر برای رسیدن به اهدافتان دست به کار شده اید؟ چه قدر جدی به این معضل فکر کرده اید؟
آیا این جوان بالاخره توانست وام بگیرد و کسب و کاری برای خودش راه بیندازد ؟
سلام ” سوال از آقای زارع ” عزیز …
هنوز نه. من دیروز ساعت 10:02 این پیامک را برایشان فرستادم :
« سلام. وام چی شد ؟ بهتون دادن ؟ »
و ایشان هم سه دقیقه بعد پیامی فرستادند که عینا و بدون کوچک ترین تغییر می آورم :
« نه استاد وام هم ندادن تو شیراز پیگیرم، الان هم داریون حرکت کردم برم بانک شیراز. شانس ما از این بیشتر نیست استاد »
سلام.
از اونجایی که من بیکاری زده کللم نشسم بیکارا رو دسته بندی کردم
آدمای بیکار داریون دو دسته ان دسته اول اونایی که یه مدرک تحصیلی یا یه حرفه و هنری دارن و بیکارن دسته دوم اونایی که هیچ هنر و حرفه و تلاشی ندارن و مدرکی هم نه که این دسته درواقع بیکار نیستن و خداییش مشغولن به شغل شریف بیکاری
و حالا دسته اول خودشون دو حالت دارن
حالت اول اونایی که یه حرفه و کاری بلدن که باز دو دسته ان اول اونایی که کار بلدن ولی تن کار کردن ندارن که تعدادشون هم زیاده و در واقع بیعارن نه بیکار و تکلیفشون مشخصه و دوم اونایی که می خوان کار کنن که دیگه همت خودشون و حمایت مسئولین داریون رو می طلبه که یه سرمایه ای جور کنن یا مسئولین معرفیشون کنن به بانک و یا خیرین که کمک کنن کاری شروع بشه
حالت دوم تحصیلکرده ها هستن که باز دو دستن دسته اول اونایی که فقط می خوان تو مدرک تحصیلی خودشون کار پیدا کنن که تو این وضعیت حالا حالا ها باید سماغ بمکن دسته دوم اونایی که خلاقیت دارن و می تونن برن دنبال یه کار جدید که اونم سرمایه می خواد و مسئولین باید دستشونو بگیرن و اگه یه تعاملی بین شورا ها و بانک های داریون باشه و شورا ها و یا امامت جمعه بانک ها رو تحت فشار بزارن که به جای دادن وام های غیر ضروری به آدمای غیر نیازمند؛ وام اشتغال بدن به کسایی که شورا معرفی کرده به بانک (بالاخره این سرماییه ای که تو بانک های داریونه پول سپرده های خود مردم داریونه دیگه )؛ حداقل کار دو تا دسته ازینایی که گفتم راه می یفته و البته شورا ها باید یه حرکتی تو این زمینه بکنن و با یه برنامه ریزی ساده مشکل خیلی ها حل میشه
در کل من که نفهمیدم چی شد هر کی فهمیده یه خودمم توضیح بده!!! 🙂
حالا اینا رو ولش کن اون بنده خدایی که رفته تهرون بالاخره وامش گیرش اومد یا نه؟
منم بییییکارم میشینم اینا رو مینویسما یکی یه کاری برام پیدا کنه وگرنه میرم تهرونا
سلام غلامرضا جان…
معلومه خیلی هم بیکار نیستی سرت تو حساب و کتابه و خوب دو دو تا چهار تا می کنی و بیکارها رو دسته بندی می کنی. اینم خودش یه نوع کاره دیگه…
در کل هیچ کس نفهمید چی شد که به خودت هم توضیح بدهد…
حالا اینارو ولش کن ! اون بنده خدایی که امده بود تهرون هم گزارشش رو به ” سوال از آقای زارع ” دادم میتونی همون دیدگاه رو تو هم بخونی…
اما بییییییکار جان ! تو که بیکاری، کی به کیه تو هم بیا تهرون ما هم یه دل سیر ببینیمت…
گاهی فکر می کنم آخر دنیاست و هیچ چاره ای نیست اما به خودم که می آیم خدا را می بینم که همین جاست…
درست کنار من، لبخند می زند و من نیز می خندم…
امید در قلبم دوباره جان می گیرد…
هوای زندگی را با عشق نفس می کشم…
چشمانم را می بندم، هرچه صدایم یاریم کند بانگ می زنم:
“خدایا چقدر خوب است همیشه این جایی گرچه کسی نیست” اوینار…
سلام استاد.
پدرم همیشه می گفت: “اینجا همان جایست که کسی به کسی نیست”
آری اینجاشهرمن داریون است که فقط نام شهر را یدک می کشد…
سلام اوینار …
چه قدر خوب عشق و احساستون رو با خدای خودتون در میون میذارید و خدا هم همیشه با بندگان خوبش هست. داریونی ها خوبند و خدا هم با خوبان هست.
بیایید دست در دست هم دهیم به مهر و داریون خویش را کنیم آباد و این آرزو دور از دسترس نیست اگر بخواهیم …
به خوابگاه داريون خوش آمديد .منطقه داريون خوابگاهي بيش نيست صبح زود اگر ديده باشيد تعداد زيادي از مردم منطقه داريون زن و مرد به شيراز مي روند تا اگركاري گيرشان بيايد مشغول به كار شوند و دوباره شب براي استراحت به خوابگاه باز ميگردند . اين هم روزگار مردم زحمت كش داريون .مردم داريون آسوده بخوابيد زيرا مسئولين بيدارند.
مجرد جان ! یواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش تر ! دیوار موش داره، موشم گوش داره ! به خاطر خودت میگم گرنه من که …..
” ج.ز “
مسئولین بیدارن ولی رفتن جلسه بعدش هم می خوان برن همایش بعدش هم افتتاحیه بعدش هم اختتامیه بعدش هم یه چند تایی کلنگ هست که باید زحمتشو بکشن یه چند تا روبان هم تو صفه که باید برش بدن خلاصه سرشون شلوغه خسته نباشن
من فکر نمی کنم معضلی بنام بیکاری در منطقه داریون وجود داشته باشد !
پس بی کاری حرف از بیکاری میزنی بیکار؟ معضل دیگه چه صیغه ایه!؟
جمعیت زیادی راهی سرچشمه بودند. راه نمی رفتند، می دویدند. می دویدند به دنبال تابوتی که روی شانه ها بالا و پایین می رفت.
در بین جمعیت، علی آقا را دیدم. دیدم که دنبال تابوت شتابان می رفت. علی آقا اسدالهی را می گویم.
خودم را به او رساندم و گفتم : « چه خبر رفیق ؟ کجا با این عجله ؟ »
گفت : « دیدی ! بالاخره نوبت ما هم رسید. حلال کن. »
گفتم : « بال در آورده ای، مرد ! تو که تا دیروز، به زحمت به کمک عصا بدنت را به جلو می کشاندی ! پس کو عصایت ؟ کو آن بدنی که با خود این ور و آن ور می کشاندیش ؟ »
گفت : « آن جاست ! نمی بینی ؟ دارند می برندش. یک عمر من جا به جایش می کردم، حالا زحمتش افتاده است روی دوش مردم. » و اشاره کرد به تابوت.
با صدای اذان صبح، از خواب پریدم. بلند شدم، وضو گرفتم و به نماز ایستادم. مثل همیشه برای همه دعا کردم. ولی امروز، تمام فکر و ذهنم پهلوی علی بود. خیلی برایش دعا کردم. خیلی.
روز کاری شلوغی داشتم. ولی تمام طول روز، فکر و ذهنم پیش او بود. حتا سر کلاس درس.تلفنی بلیط گرفتم : پنج شنبه 15:50 ، تهران – شیراز. شب که به منزل رسیدم، دیگر طاقت نیاوردم؛ چند پیامک، یکی برای برادرش آقا محمود و دو تا هم برای دیگر نزدیکان فرستادم. متن پیام این بود : « دیشب خواب بد دیدم. از صبح دلم مثل سیر و سرکه می جوشد. خیلی نگرانم. از علی آقا خبری دارید ؟ حالش چه طور است ؟ »
بعد، دو تا پیامک، پشت سر هم از آقا محمود دریافت کردم :
– « امروز 4 صبح به دیار باقی شتافت. »
– – « فردا 9 صبح تشییع می شود. »
خیلی ناراحت شدم؛ خیلی. انگار دنیا روی سرم خراب شد. از دوستان قدیمی بودیم. خیلی دوستش داشتم؛ خیلی.
زنگ زدم به برادرش آقا محمود. همه داریون بودند. گفت : « فردا 9 صبح قرار است جسدش را از بیمارستان تحویل بگیریم و بیاوریم داریون برای تشییع. دو باره سکته کرده بود. ده روزی می شد توی بیمارستان بستری بود. رفته بود توی کما. امروز 4 صبح به رحمت ایزدی پیوست. »
داریون :
یک صندلی می گذاشت بین صفوف جمعیت نماز گزار و نشسته نماز می خواند. عصایش هم کنارش بود. خانه اش یک کوچه بالاتر از مسجد بود. با عصا به زحمت خودش را به مسجد می رساند برای اقامه ی نماز. گاهی وقت ها، پسرش هم با او بود.
هر وقت می آمدم داریون، حتما به او سر می زدم. خانه اش درست رو به روی خانه ی خواهرم بود. تا زنگ خانه ی او را به صدا در نمی آوردم و او را نمی دیدم، به خانه ی خواهرم نمی رفتم. آخرین بار، وقتی وارد کوچه اشان شدم، دیدم دو تا صندلی گذاشته است توی کوچه پشت در خانه اشان، با دامادمان آقای علمدار بهمن پور نشسته اند. علمدار هم هر چند صبور و پر حوصله است ولی دیگر آن علمدار سابق نیست. از وقتی پسرش یاسر در جاده ی شیراز – داریون تصادف کرد و جوانمرگ شد، فرو ریخته و در هم شکسته است.
با علی آقا از بچگی دوست بودیم. وقتی به هم می رسیدیم کلی حرف داشتیم برای گفتن. از کودکی، نوجوانی، جوانی. خاطرات گذشته را با هم ورق می زدیم و مرور می کردیم. قبل از آن که سکته ی مغزی کند، خیلی سر حال و پر انرژی بود. مردی بود شوخ و بذله گو و خوش برخورد. مردمدار بود. خنده از لبانش قطع نمی شد. تمام روز هم که کنارش می نشستی خسته نمی شدی و حوصله ات سر نمی رفت. رئوف و خوش قلب و مهربان بود. دست گشاده ای داشت. سخاوتمند بود و هوای فک و فامیل و اطرافیان را داشت.
بعد از زمینگیر شدنش هم هر چند دیگر آن روحیه و دل و دماغ سابق را نداشت ولی هنوز خوشرو بود و شوخ و بذله گو. کسی از مصاحبتش خسته نمی شد.
… بالاخره علی هم رفت. من هم می روم. تو هم می روی. همه می رویم. مرگ، شتری است که در هر خانه ای می خوابد. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. مهم رفتن نیست؛ مهم چگونه رفتن است. اگر الفبای چگونه زیستن را خوب بلد باشی، رفتنت هم زیباست.
علی، معنا و مفهوم زیستن را می دانست؛ پس برای من تعجبی نداشت در عالم خواب او را این طور مشتاق رفتن ببینم. خدا رحمتش کند. این چشمان گریانی که امروز تا سرچشمه بدرقه اش می کنند، می دانند در تشییع جنازه چه مرد نازنینی شرکت کرده اند.
… و من، یک بار دیگر، دوستی عزیزتر از عزیز را از دست دادم. حالا کی نوبت خودم می شود، الله اعلم. زندگیم که دردی از دردمندی دوا نکرد، یعنی می شود رفتنی زیبا داشته باشم ؟ هر چه خدا بخواهد …
باعرض سلام وتسلیت خدمت شما برادر گرامی
همان طوری که توصیف کرده بودید .علی فردی پر شور وسرشار از شوق بود که حس انسان دوستی در وجودش موج می زد .و بزرگ و کوچک وپیر وجوان از مصاحبت با او به وجد می آمدند واین دلیلی بود بر این که همه او را همدل ومونس خود میدانستند.همان حسی که قبلا و الان شما نسبت به او دارید .از هم دلی وهم دردی شما کمال تشکر وسپاس فراوان دارم…روحش شاد یادش گرامی
سلام مهدی جان و عرض تسلیت مجدد به شما و سایر بازماندگان …
ببخشید نتوانستم در مراسم تشییع و ختم، شرکت کنم. غریبی است و … .
همان طور که می گویید، علی به راستی همدل و مونس بود. اگر علی به ظاهر، دیگر در بین ما نیست، خانواده و فرزندانش هستند. مهم این است که محبتمان را از این عزیزان دریغ نکنیم .
از درگاه ایزد منان برای علی جان، رحمت و مغفرت الهی و برای بازماندگان، صبر و شکیبایی و برای خانواده اش عزت و سربلندی و سلامتی و بهروزی آرزومندم…
…اتفاقا ما هم اصلا منظورمون داریون فارس نبود؛ تو داریون فارس، همه از دم سرِِ کارند ! این طوری ها هم نباشه اون طوری هاست بیکار جان !
” ج.ز “
دست های او
نیروی نور بود
بارمق دست های ما
بیدار شد
حرارت شد
خورشید شد
امانت بود سخاوت شد
کوه از غرش او چون کاه بود
عشق در عمق وجودش ماه بود
سکان در دست اعلای علی
او چون دریا دلی آگاه بود
…………………………………..
دست دستان علی کوتاه شد
برق چشمان علی هم تار شد
یاد او در دل ما بیدار شد
از کرم لطف علی شور علی
سلام به همگي. بيكاري هم خوب شغلي هست حيف كه در آمد نداره وگرنه مردم داريون جزء ثروتمندان بودند.
دوستان داریون نمایی
و جناب استاد زارع
سلام
چقدر حرف دارم برای نگفتن …
سلام anti 666 عزیز …
می دانم قربانت بروم، می دانم …
سلام مجدد anti 666 عزیز …
تمام حرف
بر سر حرفی است
که از گفتن آن عاجزیم …
1 . سلام خدمت استاد زارع جدی پی گیر
2.عرض تسلیت به مناسبت درگذشت آقای اسداللهی مرد شریف داریون …
3 . متغیر های ایجاد کننده مشکل بیکاری داریون ودر سطح کلان کشور یکی دو تا نیست اما میتوان یکی را اساسی تر دانست که همانا تحریم ها وجدا افتادگی ما از جامعه جهانی است. بنابراین حل آن فرامنطقه ای است.در هر صورت دیدن مشکلات هم داشتن دلی دردمند میخواهد.
4.به سبب مختلف آمدن ورفتنمان هم گاه گاهی ودیر به دیر شده اما باز خرسندم از آن …بوی دوستان قدیم دارد
سلام متقابل، احمد جان …
1 – امثال زارع هیچ کاره اند، همه کاره خداست.
2 – ممنون از حس همدردیتان. علی آقا، مرد شریف و متواضع و بی ادعا و مردمدار و در عین حال دردمندی بود که در همسایگی ما می زیست و شاید کم تر دیده می شد. خدایش بیامرزد. و در همین داریون خودمان، کم نیستند علی آقاها که ای کاش تا هستند دیده شوند.
3- در این مورد کاملا با شما موافقم. ولی ما به اندازه ی توان خودمان در همین داریون خودمان که می توانیم وسیله ی خیر باشیم. آن که قرار است مشکلی از نیازمندی حل کند اوست نه ما. ما که همت کنیم و وسیله باشیم خودش به دست بندگانش مشکل گشای دیگر بندگانش خواهد شد.
و اما معضل بی کاری در داریون : می دانم در سطح کلان، این حلقه به حلقه های دیگر زنجیر متصل است و …. ولی در سطح خرد که می توانیم کار ساز باشیم. تمام حرف من این است: در همین داریون خودمان اگر آنان که دستی بر آتش دارند، کمی بیش تر همت، تلاش و اراده کنند می توانند گرمی بخش دستانی سرد باشند که ” اِن تَنصُروا اللَهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِت اَقدامَکُم “و این وعده ی صریح الهی است..
4 – احمد جان، امثال شما برکت این فضای مجازی وزین هستید و مشوق جوانان تلاشگر. می دانم مشغله اتان زیاد است که افراد سخت کوش و مصمم و با اراده چنینند. پس ” مختلف آمدن ورفتنتان، هر چند گه گاه و دیر به دیر ” را هم قبول داریم که خودش کلی انگیزه ایجاد می کند برای آنان که اول راهند…
پویایی و پایایی مضاعف را برایتان آرزومندم…
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همگی بخصوص استاد گرانقدر آقای زارع
منم با اجازتون سربازیم داره تموم میشه و برای کار هیچ امیدی ندارم
ولی با این وجود بیکار نمیشینم و به کشاورزی مشغول میشم البته اگه شرایط مهیا بشه
سلام
با بارندگی های امسال شرایط برای شما کاملا مهیاست!
البته باید برین تو کار کاشت خیارشور و چوب شور چون ابای اطراف داریون همه شور شده
مسیولین هم لازم نیست کاری کننا خدا کریمه ایشالا سال دیگه بارون بیشتر میاد
لطفا به چاه های غیر مجاز اطراف داریون یه کوچولو رسیدگی شه علی الخصوص باغشهر ها . ثواب داره
سلام احمدرضا جان…
این هم دورانی است که دیر یا زود می گذرد، مثل سایر دوران زندگی. بی صبرانه منتظریم شاهد دیگر دوران طلایی زندگیتان باشیم …
و اما :
امیدتان که به خدا باشد، یقینا رنجتان گنج می شود، عزیز ….
پویا و پایا باشید …
سلام بر کاربران عزیز داریون نما …
به اتفاق چند تن از دوستان در کافی نت پارسا بودم. فلانی نزد من آمد و گفت : « کسی را که وام می خواست به من معرفی کنید تا برای وام به بانک معرفیش کنم. »
نام و شماره تلفن X را روی کاغذ نوشتم و محرمانه به او دادم.
دیشب X با من تماس گرفت و گفت : « فلانی برای گرقتن وام با من تماس گرفته است و قرار و مدارمان را گذاشته ایم. »
ببینید دوستان، خدا چگونه توسط برخی از بندگانش گره از مشکلات دیگر بندگان می گشاید.
و در همین داریون خودمان کم نیستند X ها و فلانی ها. مهم این است که این حلقه های به ظاهر از هم گسیخته را شناسایی کرده و به هم متصل کنیم. گمان نمی کنم این کار خیلی هم سخت باشد.
در ضمن در سفر اخیرم به داریون شاهد شکل گرفتن ……… برای حل چنین مشکلاتی بودم و من این همه را لطف قطعی خداوند می دانم و به فال نیک می گیرم.
عزیزان، هر کاری راهی دارد و هر مشکلی مشکل گشایی. مهم این است که یادمان باشد همیشه در همسایگیمان هم مشکل است و هم مشکل گشا. بی تفاوت که از کنار قضایا نگذریم خداوند خودش به دست بنده ای مشکل بنده ای دیگر را می گشاید. کافی است به این اصل ایمان و باور داشته باشیم و …..
هر چه خدا بخواهد که ما فقط وسیله ایم …
سلام به همه وبویژه استاد زارع
ساعت تقریبا 4 بعد الظهر روز چهارشنبه وپس از یک روز پر مشغله فرصتی شد تا سری به سایت بزنم ومطالب را مروری کنم.
انگار دنبال بهانه ای میگردم تا خستگیها را فراموش کنم واین سایت مامن بدی نیست. بنام داریون با ا من عجین شده .
واما در خصوص موضوع بیکاری که آقای زارع لطف کردند وجواب دادند به نظر اینجانب :
1-اینکه ساختمان اجتماع را آجر های انسانی میسازند وبر نحوه شکل گیری آن یکایک افراد موثر هستند شکی نیست .هر حرکت جزءی به یقین کل را تحت تاثیر قرار می دهد.
2- در تمام دنیا واز نظر تمام انسانها سود مهمترین عامل در شکل گیری وایجاد یک کسب وکار اقتصادی است . بدون شکل گیری رابطه سود وارزش افزوده هر عملیات اقتصادی به شکست می انجامد.راه اندازی یک کسب وکار باید دارای مطالعه اقتصادی بوده وشرایط موجود را داشته باشد.
3-خیریه وامور خیر در سطح کوچک به عنوان عملی انسانی مطرح است که میتواند نیازهای تعداد کمی را بر آورده سازد.در سطح کلان نیز امور خیریه بدون حمایت وکمک مراجع قانونی وبین المللی امکان پذیر نیست.
4-ما در سطح کلان نمی توان خیریه اقتصادی داشته باشیم . تجربه تعاونی های تولیدی ومصرفی وبویژه مسکن که بواسطه شغلم هر روزه با مشکلات آنان درگیر هستم گواه بر این موضوع است.
5- مهاجرت تحصیل کرده گان وهمچنین فعالان اقتصادی از داریون را میتوان معیاری دانست که شکل گیری کسب وکار در این منطقه امکان پذیر نیست.
6-علل عدم امکان راه اندازی یک کسب وکار اقتصادی موفق در این منطقه بسیار است که نیازمند یک مطالعه همه جانبه است .اما به عنوان یک تحصیل کرده حسابداری واقتصاد که تجربه ای در اداره شرکتهای مختلف داشته ام می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف)بن بست بودن منطقه وعدم دستیابی به راههای مواصلاتی
ب)کمبود آب وزمین کافی برای راه اندازی شرکتهای تولیدی
ج) نزدیکی به شیراز که دارای شهرک صنعتی بزرگ است.
د)نداشتن مزیت در تولید یک کالای خاص
ه)یکی از موراد مهم را هم میتوان به نداشتن پشتوانه قوی سیاسی در مجلس ومراجع قانونگذاری دانست که میتوانست به عنوان اهرمی برای شکل گیری یک قطب تجاری عمل نماید.
5-علی ایحال امیدوارم که جوانان آن مرزو بوم با کار وتلاش هر چه بیشتر برکمبودها فائق آیند. میدانم که بچه های آن دیار توانمندی خاصی دارند ودر میتوانند توانستن را تجربه کنند. به امید آن روز