ماجرای دانش آموزی که خودش را…
عیسی درویشی/
سلام آقا مهدی
امیدوارم ایراد نگیری که چرا این مطلب رو با خودکار قرمز نوشتم. به خدا تو خونه خودکار آبی نداشتیم.پسره صبح خودکار آبی رو برد تا امتحان گواهی نامه بده مثل اینکه قبول نشده از دق دلی زده خودکار رو له کرده و حالا هم هرچی می گردم خودکار آبی تو خونه نیست. در نتیجه با خودکار قرمز و پشت فاکتور تعمیر ماشینم می نویسم!.
آقا مهدی من همیشه سعی می کنم منشی طنز آمیز داشته باشم. چون با طنز ایرادهای طرف رو بهش می گی بدون اینکه ناراحت بشه. تو مدرسه با دبیرها هم همین جوری بودم.
حالا که چند تا از شاگردان قدیمی که تو سایت داریون نما برام پیام و نظر گذاشتن و یادم کردن که خیلی هم ازشون متشکرم تصمیم گرفتم چند تا خاطره جذاب و با مزه از دوران خدمت توی آموزش و پرورش براتون بنویسم.
خاطره اول:تو یه روستا تو منطقه جهرم بودم که متوجه شدم اکثر قریب به اتفاق بچه ها دندوناشون زرد و خرابه. علت رو پرسیدم گفتن به خاطر آب روستاست که گوگرد زیاد داره.
یه موتور داشتم هرچند مدت می رفتم و یه ظرف آب می آوردم برا خوردن خودم. ولی همکاران مهلت نمی دادن و آن آب یکی دو روزه تمام می شد. یه روز ظرف آب رو عوض کردم و روش نوشتم:” لطفا این آب را ننوشید چون مقداری سم داخل آن است برای آزمایش”. این کلک من زیاد دوام نیاورد چون همکاران فهمیدند منظور من از سم مقدار کمی کلر بود که برای گند زدایی به آب زده شده بود.!
خاطره دوم:داشتم سر کلاس برگه امتحانی تصحیح می کردم. به بچه ها گفتم ساکت بنشینید درس بخوانید. کسی هم اجازه بیرون رفتن نگیره. حسابی سرم گرم بود. یه نفر اجازه دستشویی گرفت. با تحکم گفتم:نه!
برگه ها که تمام شد یه نفر دیگه اجازه دستشویی گرفت. گفتم برو! دانش آموز قبلی بلند شد و اعتراض کرد که چرا به من اجازه ندادی؟!
به او گفتم خوب حالا برو. گفت حالاکه دیگه کار از کار گذشته کجا برم..؟!
نکته: عیسی درویشی دو خاطره دیگر هم همراه دو خاطره بالا فرستاده اند اما علی رغم زیبایی و با مزه ای از انتشار آنها معذوریم!
آقاي درويشي از اين خاطره ها بيشتر بنويس منتهي يه كم بامزه تر باشه لطفا
اقای درویشی سلام منو به پسرتون آقا محسن برسونید بعدازدبیرستان دیگه خبری ازش ندارم بابت این مطالب زیبا هم ازتون تشکر میکنم…
سلام همسایه قدیمی من مصطفی زارع هستم همکلاس محسن دلمون براتون تنگ شده