اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون / قسمت چهل و چهارم: ادامه خاک سپاری و آداب آن در داریون

به کوشش: جلیل زارع

مردم در بازگشت از قبرستان، باز برای عرض تسلیت به خانه ی صاحب عزا می رفتند و پس از همدردی با صاحبان عزا به خانه ی خود می آمدند. رسم بود که هنگام بازگشت از خانه ی میت به خانه ی خود نشانه ای از سبزی مانند برگ درخت یا هر سبزه ی دیگر را با خود می آوردند تا زندگی و طراوت را از دست نداده باشند و پس از آن کسی نمیرد.

خلاف امروز در خانه ی صاحب عزا پخت و پزی صورت نمی گرفت، هر کس هر چه داشت از نان و تخم مرغ و برنج … با خود می آورد. هنگام ناهار، سفره انداخته می شد و قبل از غذا خوردن دیگران، یک لقمه می گرفتند و به صاحب عزا می دادند تا او را به غذا خوردن وادارند و به نوعی از غم و غصه او بکاهند. در دوره های بعد که وظیفه ی پذیرایی از مردمی که راه های دور آمده بودند تا حدود زیادی بر عهده ی صاحب عزا بود در پختن غذا حساسیت زیادی به خرج داده نمی شد و معمولا خوب از کار در نمی آمد؛ اما کسی ایراد نمی گرفت و می گفتند حال و حوصله ی پختن نداشته اند. 1 اگر میت بچه های صغیر داشت مردم از خوردن غذای او خودداری می کردند و می گفتند مال صغیر را نباید خورد.
رسم بود که شب اول، خانه مرده نباید تاریک باشد. از این رو خانه ی او را خالی نمی گذاشتند و اگر به هر دلیل کسی در خانه نبود قبل از تاریک شدن هوا چراغ یا شمعی را روشن می گذاشتند.
پاسی از شب گذشته چند نفر به قبرستان می رفتند و اطراف قبر مرده را با باروت آتش می زدند تا از نزدیک شدن حیوانات وحشی به قبر جلوگیری شود.
فردای آن روز مرغ محلی دیگری را می پختند و برای اقوام او می فرستادند که پیش از طلوع آفتاب خود را بر سر قبر رسانده بودند. این یک سنت بود که آفتاب نزده باید بالای سر مرده باشند و روی قبر آب بپاشند تا مرده احساس کند فراموش نشده و تنها نیست و پیش از هر کاری به فکر او بوده اند. در این مورد به نوعی مناظره بین میت و خورشید معتقد بودند و می گفتند: «خورشید به میت می گه: صبا صُب در می شم می سوزنمت. مرده هم میگه: موصاحاب دارُم. اُو می ریزن ریم نمی ذارن.»2 و به عقیده دیگر بین مرده و خورشید نوعی رقابت وجود دارد، در این که آیا خورشید زودتر بیرون می آید یا بستگان میت زودتر می رسند و از مرده ی خود احوال پرسی می کنند؟
بستگان مرده را نیز در روزهای اول تنها نمی گذاشتند. آشنایان و همسایگان به مدت چند شب به خانه ی آن ها می آمدند و با تعریف کردن از هر در، سعی می کردند صاحب عزا کم کم غم و غصه ی خود را فراموش نماید. مراسم ختم که شامل قرآن خوانی توسط ملا، سید یا میرزای ده بود سه روز طول می کشید. روزهای هفتم، چهلم، چهار ماه و دهمین روز و یکمین سالگرد او نیز ختم گرفته می شد.
پیش از آن که لباس سنتی از میان رود و مشکی نشانه ی عزا باشد، صاحب عزا و بستگان نزدیک، شال بلند خود را از دور گردن رد می کردند و با آن ضربدر مانندی می ساختند و ادامه شال را دور کمر می بستند. این نشانه ی عزا تا چهل روز با زن می شد. موی سر و صورت را نیز اصلاح نمی نمودند. زن ها هم از هیچ آرایشی استفاده نمی کردند و موها اصلاح نمی شد.

پس از چهلم یکی از بزرگ ترهای فامیل، دلاک3 می آورد و با هزینه ی خود سر و صورت صاحبان عزا را اصلاح می کرد. در بین زنان نیز یکی از نزدیکان با پوشاندن چارقد رنگی بر سر زن صاحب عزا، به پوشیدن لباس مشکی پایان می داد.
خیرات دادن برای آمرزش اموات، سنتی بود که هر شب جمعه صورت می گرفت. هر چیز شیرین می توانست به اصطلاح “شوِ جمعه ای” باشد. خرما و حلوا از جمله چیزهایی بود که به ویژه در هفته های اول برای خیرات بین مردم پخش می شد. خیرات را معمولا بچه ها پخش می کردند و بهترین مکان سرگذرها بود که مردم برای گذران وقت می نشستند.
سعی می کردند تا قبل از چهلم، ظاهر قبر به شکل آبرومندانه ای سر و سامان یابد. البته این امر به وضعیت مالی خانواده ها بستگی داشت. قبر افراد جز چند تکه سنگ که دور آن چیده بودند چیز دیگری نداشت یا حداکثر روی آن سیمان می شد و نام او را روی آن می نوشتند اما اگر کسی می توانست، روی مزار را با سنگ قبر می پوشاند. این سنگ قبرها در همین جا تراشیده می شد.4 توضیحاتی را درباره ی میت به دست می داد. از جمله نام، نام پدر، احیانا ایل و طایفه و سال وفات. روی این سنگ قبرها معمولا نقوشی کنده کاری بود که بی ارتباط با شغل صاحب قبر نبود. مثلا نقش قیچی نشان می داد که او یک زن قالی باف بوده است و نقش اسب و تفنگ بیانگر شکارچی بودن صاحب قبر بود.
بر قبر افراد سرشناس یا جوانی که کس و کاری داشت معمولا شیرهای سنگی5 زیبا و بزرگی نصب می شد که به نوعی نشانگر موقعیت خوب اجتماعی آنان بود.

پانوشت:
1- از این رو ” آش مرده” اصطلاحی شده بود که به غذاهایی که بد پخته شده بود اطلاق می گردید.
2- خورشید به میت می گوید: « فردا صبح بیرون می آیم و تو را می سوزانم. » و مرده می گوید: « من صاحب دارم. با ریختن آب روی من نمی گذارند. »
3- سر تراش
4- در بخش هنر بیش تر توضیح داده شده است.
5- در بخش هنر بیش تر توضیح داده شده است.
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، پژوهش و نگارش: جلال بذرافکن
ادامه دارد … ( قسمت بعد: جایگاه اموات در بین مردم داریون و وضعیت اموات پس از مرگ)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا