اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون / قسمت هشتاد و ششم : کنایات در گفت و گوهای مردم داریون

بی کاریم نداده: در موردی به کار می رود که پیشنهادی به کسی داده شده باشد و طرف مایل به انجام آن نباشد.

به کوشش: جلیل زارع

حرف الف
• آخر هیچ: نابود، کسی که عاقبت خوبی ندارد یا نخواهد داشت.
• آرغاج چیزی کندن: چیزی را به تمامی خوردن و باقی گذاشتن
• آرد سولَه1 کن بچه کوله کن: کنایه از مادری که قدر زحمات او را نمی دانند.
• آسمان جُل و قادمَه2 رکاب: انسان ندار و کاملا تهی دست
• اُسّا … هم تو سازش می زد: تهدید بی اثر، تهدید تو مانند ساز استاد … فقط صداست.
• اَ3 ای دهنا نمی تونی بخونی: هیچ کاری نمی توانی بکنی. در موردی به کار می رود که یکی دیگری را تهدید به انجام کاری کند.
• اَ بیع ما دَره4: مسئولیت آن بر گردن ما نیست. کاری به ما ندارد.
• اَرتَه پَرتَه: سخنان مفت و بی پایه
• اجاق کسی کور بودن: توانایی بچه دار شدن نداشتن
• اَ جیر دل: از روی عقده ی دل
• اختیارُم کرِّ قَدُمه5: اختیارم با خودم است. در انجام کار دلخواه خود آزادم.
• اَ خودمون بختری: از ما بهترون. جن و پری.
• اَ زبون کسی طی کردن: حرفی را به نام کسی تمام کردن. از زبان دیگری حرف زدن.
• اَ سرِ کسی شدن: راحت شدن فکر از انجام کاری. اَ سرمون بشه: فکرمان از آن راحت شود.
• اِسم سی کسی دُرُس کردن: برای کسی پاپوش درست کردن و تهمت زدن
• اَشتُوش تنده: 1- اشتهایش زیاد است. 2- خیلی عجله دارد.
• اَ کله گفتن: داد زدن
• اَ گرما، خر طبیعت می کنه6: بیانگر شدت گرمایی است که حتی برای الاغ هم قابل تحمل نیست و باعث به هم خوردن تعادل مزاجی او می شود.
• انگا آل7 دل کن: بد یمن و بد خبر. در مورد کسی به کار می رود که غیرمنتظره و با عجله خبر بدی را می دهد.
• اُو8 شهر خوردن: اهل دوز و کلک شدن. صداقت و صمیمیت خود را از دست دادن
• ای سو او سو کردن9: سهل انگاری کردن و معطل نمودن در کاری
حرف ب
• با بریز آمدن: با سرعت آمدن
• با تشکر نشستن: بزرگ منشانه نشستن
• باعث آبروی کسی شدن: آبروی او را زیر سوال بردن
• بددل بودن: اکراه داشتن از خوردن از غذای دیگری یا استفاده از ظرفی که دیگری در آن آب یا غذا خورده است.
• بَراتِ کسی خوندن: توجه کردن و اعتنا نمودن
• برف دم برون: هوای برفی بسیار سرد
• بَرم10 کسی آب بردن: ضرر و زیان دیدن کسی به نحوی که دیگر نتواند به موقعیت پیشین بازگردد.
• بوسوز: به درد نخور و ضایع. آدم بی ارزش. گاهی به تنهایی و با تکیه روی هجای اول خطاب به کسی به کار می رود که چنین صفتی داشته باشد.
• به محال کسی نشستن: به امید دیگری نشستن برای انجام کاری
• به مراتب رسیدن: 1- رسیدن و موقع برداشت چیزی شدن 2- بالغ شدن و به حد خودکفایی رسیدن فرد
• بی کاریم نداده: در موردی به کار می رود که پیشنهادی به کسی داده شده باشد و طرف مایل به انجام آن نباشد.
• بیه نونم ری توَه سُخته11؟: در سخنان زنان به کار می رود. کنایه از مجبور نبودن به انجام کاری
• بیه خرُم شُل چپیده؟: به شیوه ی استفهام انکاری کنایه از مجبور نبودن به انجام کاری که به فرد پیشنهاد می شود.
• پانوشت:
1- نوعی گرده
2- نخ قالی بافی
3- مخفف از
4- بیرونه
5- ساخت های گوناگون آن به کار می رود.
6- طبیعت کردن: به هم خوردن وضعیت تعادل مزاج بر اثر گرما
7- موجودی خیالی که به زائو آسیب می رساند و اگر تنها باشد جگر او را می دزدد.
8- آب
9- این سو و آن سو نگاه کردن برای وقت گذرانی و در رفتن از زیر کار
10- برم: آب بند
11- مگر نانم روی تابه سوخته؟

• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه کنایات در گفت و گوهای مردم داریون)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا