اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون / قسمت یکصد و چهاردهم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی / ادامه حرف “الف”

اُلَنگ دادن: تند دواندن الاغ و اسب. شاید با معنای ترکی آن بی ارتباط نباشد. اُلنگ در ترکی به معنای سبزه زار و چراگاه است.

به کوشش: جلیل زارع

• ادامه حرف “الف”
اَل: مسخره
اَلاشو: نگران، صفت برای دل، دل شوره
اَلِشت: عوض کردن
اَلُّم: ارزن
اَلَم غُربَقَه: خط درهم و برهم
اُلَنگ دادن: تند دواندن الاغ و اسب. شاید با معنای ترکی آن بی ارتباط نباشد. اُلنگ در ترکی به معنای سبزه زار و چراگاه است.
الله بختکونی: الله بختی. تصادفی. شانسی
اَلِه وِلَه: خط زشت و درهم، سخن بی ربط
اِلُودِلُو: سرگردان و بی کاره
اَلوک: (باصدای کشیده) بادام کوهی
اَمنیَه: ژاندارم
اِنتِلّی: 1- فرد یا چیز نامطمئن به نحوی که نتوان به آن ضربه ای زد، نازک نارنجی، زودرنج. 2- بهانه گیر
اَندود کردن: گِل اندود کردن خانه
اُندُو: این دفعه
اَنَک: مسخره
اُوآش گیر: صافی، ترش پاله
اُوبند: رنگ فرمز باز در قالی بافی
اُوپیچ انداختن: تابیدن ریشه قالی بافی با کمک چوب و گیره
اُوتَرپو: نوعی غذای آبگوشت مانند
اُورَک: آبرک، تاب
اُورَه: آبراهه
اُوروفکی: اریب برگرداندن، کج. اُریفکی نیز گفته می شود.
اُوری: آن وری. اوری کردن: برگرداندن
اُوریت: کندن پر و مو از مرغ و کله پاچه با آب داغ
اُوریز: روی هم رفته. احتمالا از واژه ی average انگلیسی به معنای متوسط و میانگین گرفته شده باشد.
اُوریس: ریس برنج. گرفته شده از ریشه ی انگلیسی rice به معنای برنج
اُوس: باردار، آبستن
اوسا: بعدا، مخفف آن ساعت. اوساکو نیز گفته می شود.
اُوسار: افسار
اُوسین: چنگال یا شانه ی کشاورزی
اُو شُرشُری: آبشار
اُشَه: حیاط. به نظر می رسد مخفف آشیانه باشد.
اُوشی: آبشی، چاه فاضلاب
اُوفیتو: کنایه از غذای آبگوشتی پرآب کم گوشت بی مزه
اوقات تَلی: اوقات تلخی، نشان دادن ناراحتی، بداخلاقی
اُو کرون: کندن بخش های خوردنی خیار سبز و هندوانه با کشیدن قاشق روی آن
اوگز: له شدگی سیب زمینی و خیارسبز
اوگون: آبشخور
او لِت: آن طرف
اُول تُول: بسیار تاول زده
اُو لَمبو: نرم کردن انار با دست، نرم بودن یا نرم شدن چیزی
اُوماچَک: نوعی غذای ساده که با آب و آرد درست می شد.
اُومَرَق: ریس برنج به ویژه دمپخت
اونجاکو: آن جا
اُویار: آبیار، کسی که کارش آبیاری زمین های کشاورزی است.
اَ هَم کِردن: از هم تشخیص دادن، باز شناختن
ای: این. ای بَر: این طرف. ای سَر: این طرف. ای طَری: این طوری
اَی: 1- اَی: لفظی است برای تحسین بسیار در انجام کاری. مثال: اَی گفتی: بسیار خوب گفتی. گاهی به کنایه برای توبیخ به کار می رود. مانند: ای نباشی: نبودنت بهتر است. 2- لفظی است برای هشدار از خطری که بی درنگ اتفاق خواهد افتاد. 3- اصطلاحی کودکانه برای استقبال از کار، طرح یا پیشنهاد دوست خود. به نظر می رسد این واژه از “اَی” عربی گرفته شده باشد به معنای: بله.
اَی نه: وگرنه
ایبون: ایوان

• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی / حرف “ب”)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا