از مدرسه هاتف تا درخت هاي كاج خيابان اصلي داريون/ تايپ با رايانه ديزلي و صفحهآرايي با اعمال شاقه!
پايگاه خبري-تحليلي داريون نما
در اين بخش سعي خواهيم كرد تا با آناني كه نام داريوني را يدك مي كشند و براي شهر و منطقه اشان اعتبار و آبرو كسب كرده اند هم صحبت شده و اين عزيزان را بهتر و بيشتر معرفي كنيم. تا جوانان و به خصوص نوجوانان منطقه داريون بدانند با همين شرايط و امكانات هم مي توان كارستان كرد.
محمد امين زارع كارشناس ارشد فناوري اطلاعات اولين نفري بود كه سراغش رفتيم. او در حال حاضر ساكن تهران است. بقيه اش را در ادامه بخوانيد.
در يكي از روزهاي گرم خرداد ماه 1359 مقارن با سوم شعبان به دنيا آمدم. دوران كودكي خود را با لحظههاي خوشِ باغ انار خانه پدربزرگ، كوچههاي خاكي و پر از صفا و بازيهاي كودكانه گذراندم. اولين سال تحصيلي خود را در مدرسه هجرت سپري كردم. سال دوم تا انتهاي دوره ابتدايي، در مدرسه حقيقتجو به تحصيل مشغول شدم. دو سال اول ابتدايي مقارن با سالهاي انتهايي جنگ تحصيلي بود. فراگيري الفباي زبان فارسي، جمع و تفريق و آشنايي با كوكب خانم و حسنك با اشكها و لبخندهاي بزرگترها، اطرافيان و معلمان در رويارويي با لحظات دفاع مقدس همراه شد. هيچ وقت روزهايي را كه جيپ بسيج به شهادت رسيدن يكي ديگر از مردان محلهمان را جار ميزد، فراموش نميكنم. هيچ وقت از خاطر نميبرم كه در ساعات تعطيلي مدرسه هجرت، چگونه مادران و زنان به پختن نان و تهيه آذوقه براي سربازان ميپرداختند.
زيباترين خاطره دوران كودكيام، آشنايي با يار مهربان بود. پس از فراگرفتن الفباي زبان فارسي و يادگيري خواندن متون ساده، در يك شب بلند تابستان، همراه با كودكان بزرگتر فاميل به كتابخانه حضرت ولي عصر (عج) رفتم. مشاهده آن همه كتاب يكجا همراه با شوق خواندن و فراگرفتن، طاقتم را ربوده بود. هر روز از صبح تا عصر، پس از مرور چندين باره كتابِ آن روز، دقيقهها را براي فرارسيدن شب، عودت كتاب قبلي و امانت گرفتن كتاب جديد ميشمردم. اغلب روزها قبل از باز شدن كتابخانه، ساعتها پشت در منتظر ميماندم. چهره خندان آقاي يوسف بذرافكن، حوصله و تحمل بالاي او و تعهدش در خدمترساني به دوستداران كتاب، سيرابكننده عطش كودكي كمتحمل و عجول چون من بود. چه شبها كه خسته از كار روزانه به آرامي از انتهاي كوچه ميرسيد و با لبخندي زيبا، آغوش كتابخانه را براي پذيرايي من باز مينمود. چه شبها كه تنها مراجعهكننده من بودم و او به جاي انديشيدن به تعداد قليل كتابخوانان و عجله براي رسيدن به منزل، صبر و تحمل پيشه مينمود تا من كتاب مورد علاقهام را انتخاب كنم. اين اخلاق و تعهد والاي او بود كه از وي معلمي ستودني براي من و بسياري از دوستانم ساخت. به جرات ميتوانم بگويم بسياري از توفيقات جاري زندگيام را مديون وي هستم. زماني كه براي اولين بار مرا با دعوت در حلقه قرآن با كلام وي آشنا نمود. قرآن خواندن را به ما آموخت. ما را به انديشيدن وا داشت. او بود كه با طراحي برنامههاي فرهنگي و تفريحي خلاقانه با كمترين هزينه ما را به خواندن، تعمق، بحث و فراگيري مداوم دعوت كرد.
پس از پايان دبستان، دوران راهنمايي را در مدرسه هاتف اصفهاني آغاز كردم. عبور از دوران كودكي و ورود به مرحله نوجواني با خاطرات تلخ و شيريني همراه بود. درختان سرو و كاجي كه سالهاي متمادي بر سر دانشآموزان اين مدرسه سايه ميافكندند هنوز هم براي من تداعيكننده شيرينترين خاطرات دوران نوجوانيام هستند. سالن آمفيتاتر مدرسه هاتف در دوران ابتدايي و راهنمايي با جشنها، مناسبتها، مسابقات و نمايشهاي فيلم با آپاراتهاي قديمي، ميزباني مهربان براي ما بود. هرچند كه شنيدهام كه ديگر از آن درختها و از سالن مدرسه هاتف چيزي نمانده و پيشرفت و توسعه در سايه مدرنيته، تنها يادگارهاي نسل ما و نسلهاي پدران ما را بر باد داده است. در اينجا بد نيست كه از درختهاي بلند و جوي آب خيابان اصلي محله نيز يادي كنم. يك چهارباغ قديمي، زيبا و با صفا كه خنكاي جوي آن و درختان سرفرازش تسكيندهنده خستگيهاي بزرگان محله بود. اين چهارباغ همانند دايهاي مهربان، پذيراي كودكاني بود كه با دنبال كردن يك برگ درخت، بالا تا پايين آنرا ميپيمودند. فكر كنم تا سال سوم ابتدايي نيز همه روز مسير خانه تا مدرسه را در اين خيابان درختي طي ميكردم. از آن سال به بعد، با جدولكشي و خيابانكشي به سبك جديد، تنها خاطره چهارباغ درختي در ذهنمان بر جاي ماند.
دوران راهنمايي را با سوداي ادامه تحصيل در برترين دبيرستان استان و حتي يكي از بهترين دبيرستانهاي كشور به اتمام رسانيدم. سال انتهايي مقطع راهنمايي، مشقتهاي زيادي براي ثبتنام در آزمون ورودي، آماده شدن براي آزمون و منتخب شدن براي ورود به دبيرستان نمونه توحيد متحمل شدم. در اين سال بود كه يكي از بهترين لحظات عمرم رقم خود. گويي كه به يكي از بزرگترين آرزوهاي زندگيام دست يافتهام. احساس پيروزي در يك رقابت بزرگ و نياز به نيرويي عظيم براي باقيماندن در صحنه رقابت، انرژيام را براي كار و تلاش چندين برابر نمود. ايام تحصيل در دوران دبيرستان به مطالعه و يادگيري دروس سپري ميشد. در اين روزها، فرصت كمتري براي ديدار دوستان و مرور خاطرات خوش گذشته فراهم ميشد. تابستانها بهترين فرصت براي پرداختن به دلمشغوليها در كنار دوستان بود. به جرات ميتوانم بگويم كه هيچ روزي در زندگيام نبوده كه خاطرات آن روزهاي خوش را در ذهنم مرور نكرده باشم. حلقههاي تلاوت قرآن كريم، مسابقات ورزشي، كوهنورديِ صبحهاي جمعه، كتابخواني، مشاعره، مسابقه اطلاعات عمومي و چندين فعاليت گروهي ديگر در مسجد محله، ذخيرهاي ارزشمند را براي گذار از دوران نوجواني به ايام جواني و بزرگسالي به همراه داشت. چند دوره مسئوليت برگزاري مسابقه اطلاعات عمومي را بر عهده داشتم. يك سال تابستان، اين مسابقات را به صورت دورهاي طراحي كرديم. بانك ارزشمندي از سوالات تهيه كردم و هر شب دو نفر از دوستان در مسابقه شركت ميكردند. مسابقه نهايي با حضور شركتكنندگان برتر در شب ميلاد حضرت محمد (ص) برگزار شد. شور و اشتياق و تلاش آن روزها وصفناپذير است.
هرچه به سالهاي پاياني دبيرستان نزديك ميشدم. ورود به عرصه رقابتي عظيم به نام كنكور را نزديكتر ميديدم. تا اينكه روز موعود فرا رسيد و باز هم با عنايت پرورگار بزرگ توانستم به دانشگاه مورد علاقهام وارد شده و در رشته محبوبم ادامه تحصيل دهم. در پاييز 1377 با ورود به دانشگاه علم و صنعت ايران، تحصيل در رشته مهندسي صنايع را آغاز نمودم. ورود به عرصهاي بزرگتر، حضور در كلانشهري عظيم و قدم گذاردن به دوره جديدي از زندگي، با تلخيها و شيرينيهاي خاص خود همراه بود. در اين دوران به مدد بهرهگيري از توصيهها و تجربيات دوستاني عزيز، توانستم طي سالهاي انتهايي دوره كارشناسي، كار حرفهاي خود را آغاز نموده و طعم شيرين اول دستمزد را بچشم. به لطف خداوند از ابتدا، در حوزهاي مشغول به كار شدم كه منطبق بر سلايق و علايق شخصيام بود و توانستم طي سالهاي متمادي در كار و پيشه نيز رشد و پيشرفت داشته باشم. ذخيره ارزشمندي كه از دوران نوجواني و جوانيام به همراه داشتم مرا در اين مسير ياري نمود.
داريون براي من سرشار از لحظات و خاطرات ارزشمند است كه در اينجا به دو مورد از خاطرات به يادماندنيام اشاره ميكنم. به ياد دارم كه دوست عزيزم مهدي بذرافكن از ديرباز استعداد ژورناليستي خود را كشف نموده بود و در دوران راهنمايي و دبيرستان به همكاري با روزنامه خبر جنوب ميپرداخت. در يكي از تابستانها، در يك اقدام ابتكاري وي انتشار نشريهاي به نام راوي را در دستور كار خود قرار داد. نشريهاي كه مختص داريون بود و به مسايل مختلف اجتماعي شهر ميپرداخت. به عنوان يك دستيار كوچك سعي ميكردم تا حد امكان او را در انتشار اين نشريه ياري نمايم. قلمزني براي نگارش متون ادبي كوتاه، مصاحبه با برخي از مسئولين شهر، تايپ و آمادهسازي متون برخي از كارهايي بود كه در آن زمان توانستم در راه به طبع رسيدن مطبوعمان انجام دهم. پرحاشيهترين بخش، مربوط به تايپ با يك رايانه ديزلي و صفحهآرايي با اعمال شاقه بود. وقتي كه مهدي نسخه تكثير شده نشريه را به من نشان داد، باورم نميشد با تايپ متون در نرمافزار Notepad ويندوز 3.1 بتوان نشريهاي را آمادهسازي و تكثير كرد.
خاطره ديگري كه هرگز از ذهنم محو نميشود، مربوط به «محفل ادبي آدينه» است. اين محفل عصرهاي جمعه با حضور ادبدوستان، شاعران و فرهيختگان ادبي داريون برگزار ميشود. فضاي كاملاً دوستانه كه اندوه و كسلي عصرهاي جمعه را از دل ميزدود. خواندن شعرهاي كلاسيك و نو، شاهنامهخواني، مشاعره و نقلهاي ادبي از جمله مهمترين برنامههاي اين محفل بود. يكي از شبها در رقابت مشاعره با حضور دوستان عزيزم آقاي مصطفي بذرافكن و آقاي شكري برگزار شد، برنده شدم. به ياد دارم كه در اولين دعوتنامه محفل، اين شعر از حضرت حافظ قيد شده بود: حضور خلوت انس است و دوستان جمعند/ و ان يكاد بخوانيد و در فراز كنيد.
در سال 1382 براي دوره كارشناسي ارشد مديريت فناوري اطلاعات در دانشگاه علامه طباطبايي پذيرفته شدم. در دوران تحصيلات كارشناسي و همزمان با كار حرفهاي، به فناوري اطلاعات بسيار علاقهمند بودم. به لطف پروردگار توانستم با ادامه تحصيل در اين رشته، كولهباري پربارتر براي ادامه كار و تحصيل براي خود گردآوري كنم. در حال حاضر مترصد براي ادامه تحصيل در مقطع دكتري هستم. ماه گذشته هفتمين سالگرد ازدوجمان را با همسرم جشن گرفتيم. تا دو ماه آينده نيز پسرم، اميرحسين يكساله ميشود. او برترين موهبت خداوند است كه هميشه شكرگذارش هستم. همواره قدردان لطف و محبت معلمان و دوستاني هستم كه دوران كودكي، نوجواني و جواني خود را با آنها گذراندم. آنها فضايي دوستايي به دور از لهو و لهب، سرشار از شور و شوق و معرفت فراهم نمودند. همواره اين سوال را از خود ميپرسم كه چگونه ميتوانم پاسخگوي بخشي از مهربانيهاي آنها باشم به قول حضرت حافظ: دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم / كه كيمياي سعادت رفيق بود رفيق.
در انتها نيز بايد عرض كنم كه در حال حاضر علاوه بر جوامع سنتي، جهان با يك جامعه اطلاعاتي روبرو است. در اين جامعه، افراد، گروهها و جوامع علاوه بر حضور در فضاي سنتي، بايد حضوري پررنگتر در فضاي مجازي داشته باشند. از دوست عزيزم مهدي بذرافكن كه با تلاش بي دريغ خود فرصت حضور داريون را در فضاي مجازي فراهم آورد، صميمانه تشكر و قدرداني مينمايم.
دمش گرم
سلام ياد آون زمانها به خير
با سلام
خوشحالم که میبینم یکی ازهمشهریام تا این حدپیشرفت کرده لازمه این نکته هم به سایت داریون نما یادآوری کنم که یه سر به دانشگاه های معتبرکشور مثل شریف وامیرکبیر هم بزنید هستند بچه هایی ازشهرمون که اونجا درس خوندن ومی خونن.
محمد امین عزیز یا بهتر بگم مهندس زارع افتخار داریون و ایران زمین سلام . با یادآوری خاطرات گذشته اندوه و حسرتی از آن همه زیبائی و کرامت و معنویت تنها بر جای ماند و بس . امیدوارم شما و همه بچه مسجدی ها و همه ایرانی ها و همه مسلمونها ،هر جا هستند مسجدی بمونند ، سرفراز و غیرتمند.
مطالب بسیار ارزشمند و با ذوق و قلم خوبی نوشته بودی . پیشرفت لایق بهترین هاست ، همیشه لایق .
به خانواده سلام برسون و امیر حسین کوچولو رو هم ببوس.
اجازه میخوام من هم ارادت قلبی خودم رو به معلم نستوه و خستگی ناپذیر جناب آقای یوسف بذرافکن ابراز نمایم و آرزوی بهترین ها همراه با توفیقات معنوی برایشان آرزو نمایم . با تشکر .
سلام کاش داریون نما بجایی گزارش از مسولین از چهره های محبوب گزارش تهیه می کرد
سلام محمد امین زارع محمد امین عزیزی مهدی بذرافکن محمود مهری وحید خیر اندیش کمال قلیچ خانی و همه ی این بزرگوران بخشی از بهترین دوران عمر من هستند به وجود انها و همه ی بچه های خوب داریون و دوستان دیگری چون مجتبی ظهرابی افتخار می کنم من هر چه اموخته ام از شهید نادر خوش نژاد اموخته ام امید وارم که ان شهید از من راضی باشد همه باید برای داریون خدومت کنیم امام زمان علیه السلام یاور همه ی جوانان و مردم داریون باشد
آلي بود!!!ببخشيد عالي بود.از بس با درس شيمي آلي سروكله زدم ديكه كلمات و از هم نميكنم.و از اقاي زارع ميخوام كه در مورد شغل و سمتي كه هم اكنون دارند نيز صحبت كنند
با سلام.جوانان ما باید از امثال آقای زارع درس بگیرند.
داریونی های موفق را با افراد دیگر ادامه دهید
من یه خاطره دارم از مدرسه هاتف امتحان ادبیات فارسی داشتیم شهاب رويين تن طبق معمول گفته بود ۴۰ بیت حفظ کنید منم رو یه برگ آ۴ نوشتم و آوردم تو جلسه با برگه ای که بهمون دادن جا به جا کردم بعد امتحان هم زیر درخت های کاج کنار دفتر دعوام شد یه دونه جوجه گنجیشک از همون های که هنوز پرو بال نگرفته تو حلق دشمن کردم و البته چند شلاقی هم مهمون رسول شرفی شدیم … یاد ایام گذشته …
منتظر مطالب جدید از آقای محمد امین زارع هستیم
سلام اقای زارع امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید انشا اله اگر تشریف اوردید داریون حتما به مدرسه شهید خوش نژاد یا همان هاتف سابق بیایید تا در خدمتتان باشیم و دانش اموزان هم با شما بیشتر اشنا شوند .منتظرتان هستیم
از لطف و محبت شما و همه دوستان قديمي تشكر و قدرداني مينمايم. خاطرات خوش داريون و ياد دوستان عزيز هميشه براي من مايه خوش وقتي است. به قول شاعر: ياد ياران يار را ميمون بود. به اميد ديدار
یادش بخیر اقای قلندری واون کلاسای کاه گلی وکاج مدرسه حقیقت جو
سلام خسته نباشید
منم یکی از داریونی ها و هم روستایی شما هستم. خوشحال شدم که از دوست صمیمی و همبازی قدیم من هم یادی کردید. خوشحال میشم توی تابستون که اومدم داریون شما رو ببینم. چطور میشه با شما در ارتباط بود؟ ایرانی ها هرجا باشند موفق هستند. حتی در روستای دورافتاده ای مثل داریون که حالا چند سالیه شهر شده. موفق زیاد داره. مرسی از شما راستی سال نوی شما و همه دوستانم مبارک. اگر منو نشناختید یه سری به خونه پدری من بزنید که هنوز توی داریونه. فرزند حاج فرامرز زارع هستم. دکتر بیژن زارع
جناب آقای دکتر بیژن زارع… عرض سلام و تبریک سال نو… به سایت خودتان خوش آمدید. قدمتان بر چشم. مسلما ساکنین فعلی داریون، به ویژه با معرفی پدر بزرگوارتان شما را شناخته اند… ولی هر چند من هنوز هم شما و پدر گرامیتان را نشناخته ام ولی مهم این است که شما داریونی هستید و علاقمند به وطن و باعث سربلندی داریون، شهری که قدمتش به قدمت ایران سر افراز است…. هر کجا که تشریف دارید از درگاه ایزد منان برایتان آرزوی سلامتی و بهروزی و موفقیت روزافزون را خواستارم… پویا و پایا باشید
با سلام خدمت دوست عزیز آقای دکتر محمد امین زارع
نام شما و بعضی از دوستان، ناخوداگاه خاطرات خوش هیئت مذهبی قاسم ابن الحسن (ع)و کانون فرهنگی مسجد امام محمد تقی (ع)را برای بنده تداعی می کند.امیدوارم هر کجا که هستید موفق و موید باشید.
جناب آقای دکتر امین زارع… عرض سلام و تبریک سال نو… بی صبرانه منتظر رونمایی از تالار گفتمان داریون نما هستیم. مسلما این حرکت پسندیده و لازم برای سایت وزینی هم چون داریون نما، هر چند برای جنابعالی و مدیریت محترم سایت پر زحمت بوده و توان مضاعفی را می طلبد ولی طلوع دوباره ای خواهد بود برای سایت تا دچار روزمرگی نشده و هم چنان تابان و درخشان بر مردم خوب زادگاهمان منطقه ی داریون بتابد.با تشکر فراوان به شما و سایر دست اندرکاران و کاربران فعال سایت، خسته نباشید و خدا قوت می گویم… پویا و پایا باشید…
مهندس زارع ، بسیار خوب نوشتید . یادش بخیر نشریه راوی . منم یکی دو بار مطلب ورزشی نوشتم . اون موقع می گفتن زمین فوتبال داریون ( جا خرمنی ) قراره تا یکماه آینده شروع به چمن کاری بشه ولی نمیدونم هنوز اون یکماه بعد رسیده یا نه !
با سلام آقای دکتر بیژن زارع برادر شهید بزرگوار محمود زارع از مردان موفق داریون است ایشان در سال 1364 در دبیرستان شهید صمد صالحی شیراز استاد حقیر و شهیدان بزرگوار نادر خوش نژاد و موسی رضا رستمی و برخی از دوستان دیگر بود از مدیر محترم داریون نما خواهشمندم در قسمت مردا ن موفق به معرفی این استاد بزرگوار بپردازند.
چو خواهی که نامت رود در جهان مکن نام نیک بزرگان نهان
آنهایی که استعدادها وتوانایی های خود را شناختند, خدا هر روز پیروزترشان کند وآنهایی که هنوز در خم یک کوچه اند را توان بخشد.
سالن آمفی تاتر مدرسه هاتف(در زمان خودش) برای هر دانش آموزی در مقطعی خاص یادآور خاطرات زیبا وبه یاد ماندنیست.من که هر وقت برای دیدن فیلم,برای جلسه انجمن اولیا ومربیان.برای جلسات سخنرانی .برای جشنهای مدرسه.برای نمایشگاههای هنری و….خلاصه هر وقت پا به سالن میگذاشتم ناخودآگاه احساس میکردم اینجا جایی است خارج از دنیا,خیال انگیز ورویایی.حیف شد واقعا.
یکی از خاطرات آقای محمد امین زارع,در مورد نشریه
“راوی” بود که در همان سال یک نسخه از آن قسمت من شد.اما این خاطره مرا به دوران راهنمایی وتهیه روزنامه دیواری برد!چه کار جالبی بود ومن چقدر دوست داشتم درست کردن روزنامه دیواری مدرسه را. انگار قبلا بیشتر به کشف استعدادها در مدارس اهمیت میدادند تا الان. به گمانم الان همه حواس دانش آموزان به نمره ومعدل ومدرک است تا به علم وسواد!