ديدگاههمه

به کجا چنین شتابان…؟

جلیل زارع|
حتما شما هم گلایه ی مسئول محترم سایت داریون نما را خوانده اید. راستش را بخواهید، بیش تر، جمله ی آخر این گلایه مرا نگران کرده است تا خود گلایه ! خصوصا که پیشوند ”پایان” هم با خود یدک می کشد. خودتان ببینید: ”پایان: گاهی وقت ها، برای ماندن، باید رفت…”

نگرانی من به این خاطر نیست که یک فرهنگی محترم، چنین برخوردی را برای یکی از شیفتگان خدمت به منطقه، روا داشته است. که این اولین برخورد نبوده و مسلما آخرینش هم نخواهد بود. به این خاطر هم نیست که خدای ناکرده، مدیر محترم سایت، خستگی یک سال و اندی بی مهری های ما را تاب نیاورده و درب سایت را تخته کند.

زیرا، می دانم کسی که خود را در لباس خدمت گزاری ببیند نه ریاست، هرگز پا پس نمی کشد. این برخورد ها، کوچک تر از آنند که شیفتگان راستین خدمت را رفیق نیمه راه کنند. نگرانی من بیش تر به خاطر این زنگ خطری است که نواخته شده است. می ترسم، برخوردهای تند و افراطی ما، برای مسئولینی که ظرفیتشان کم تر است، پایان ماندن و آغاز رفتن باشد.
حقیقتش را بخواهید، وقتی می بینم کسی که موها را در آسیاب خدمت به همشهری هایش سفید کرده است و آسایش و راحتی دیروز و امروز خود و خانواده اش را خرج دغدغه های امروز و فردای ما کرده است و غم دار و ندارمان را می خورد، این طور از غریبه نوازی و بومی گدازی ما به تنگ آمده است، یا وقتی تنهایی برخی مسئولین را می بینم که به آب و آتش می زنند تا مطالبات منطقه را از دل قراردادهای ترکمن چای بیرون بکشند، نگرانی هایم باز هم بیش تر می شود.
هر چند می دانم، آن ها هم در لباس خدمت گزاری پا پس نمی کشند. ولی زنگ خطر را برای مردم و مسئولین نواخته اند.
حالا، اگر عینک خوش بینی را از دیدگان خود برداریم و این فرض محال را در ذهن خود تقویت کنیم که نکند شیفتگان راستین خدمت هم هر چند رفیق نیمه راه نیستند. ولی در پایان راه خسته شده و راه دوباره را با ما نباشند، حسی مبهم و گنگ بر نگرانیم می افزاید.
و این پرسش ذهنم را آزار می دهد که: به کجا، چنین شتابان !؟
و اما روی دیگر سکه:
نگرانی من وقتی به وحشت تبدیل می شود، که می بینم، همان برخی از مسئولینی که ظرفیتشان کم تر است، طاقت را از کف داده و فراموش کرده اند که بر سر پیامبر ما خاکستر ریختند، مولایمان را خانه نشین کردند، سایر معصومین را به غربت و تنهایی کشاندند؛ امام امت را جام زهر نوشاندند. ولی هیچ کدام، ذره ای از رسالت الهی خود دست بر نداشتند.
آن گاه بار دیگر، همان پرسش به صورتی مضاعف ذهنم را آزار می دهد که: به کجا، چنین شتابان !؟
مسئولین محترم و مردم فهیم و آگاه منطقه ی داریون: بیایید تا خیلی دیر نشده، همه با هم، دیدگانمان را در اقیانوس پهناور و زلال گلزار شهدا، شست و شو داده و با تجدید میثاق دوباره، جور دیگر ببینیم؛ شاید بتوانیم، این پرسش آزار دهنده را پاسخ دهیم که: به کجا، چنین شتابان !؟…

ایمیل آقای جلیل زارع:tehran.daryon@gmail.com

10 دیدگاه

  1. مدیر محترم داریون نما کسی نیست که با این حرف ها دلسرد شود ایشان را باید پدر فعایت های رسانه های نوشتاری داریون نامید و انشاء الله داریون نما را به اوج خواهد رساند آقای زارع از این فرمایشات ندهید .

    1. سلام آقاي بذرافكن
      هر چيزي حد و حدودي دارد از آن مي ترسم كه خداي ناكرده كارد به استخوان برسد .

  2. سلام جناب آقای یوسف بذرافکن، ممنون از تذکر خیر خواهانه اتان… لطفا یک بار دیگر متن را بخوانید. یا من نتوانسته ام منظورم را درست بیان کنم، یا شما درست برداشت نکرده اید. در پرسش اول، روی سخنم با همشهریانی است که در برخوردها و انتقادها، افراط کرده و موجب دلسردی مسئولینی می شوند که از ظرفیت کم تری در مقابله با بی مهری ها برخوردارند(نه مسئولین ثابت قدم مثل مدیر محترم سایت). از همشهریان افراطی خواسته ام که زیاده روی نکنند و کمی آهسته تر بتازند. خوشحال می شوم اگر در قضاوت به خطا رفته باشم. به من نشان دهید که نگرانیم بی مورد است. در پرسش دوم، روی سخنم با همان مسئولینی است که ظرفیتشان کم تر است،از آنان خواسته ام که در مواجهه با این بی مهری ها، صبر و حوصله ی بیش تری به خرج دهند. باز هم خوشحال می شوم اگر به خطا رفته باشم، به من نشان دهید که چنین مسئولینی وجود ندارند و جای نگرانی نیست. در ارتباط با مسئولین ثابت قدم هم یک فرض محال را مطرح کرده ام که هرگز اتفاق نمی افتد ولی برای ما تلنگری است که در برخوردهای تند و افراطی، جانب عدالت را هم رعایت کنیم. در پایان روی سخنم با همه است و تجدید میثاق با شهدا را یادآوری کرده ام، باشد که چشم هایمان را شسته و جور دیگر ببینیم و ترمزی باشیم برای افراط و تفریط. خوشحال می شوم اگر معلمین خیر خواهی همچون شما به من نشان دهند که به خطا رفته ام و نگرانیم بی مورد است…

  3. همه ما از راهنما یی های آقای جلیل زارع برادر شهید کورش زارع نهایت استفاده می کنیم .

    1. کاش این گونه من روسیاه را معرفی نکرده بودید، عزیز دل برادر… شهید کوروش زارع برادر همه ی ماست… من وامانده، حالا حالا ها شرمنده ی خون شهدایم… و اما… باور کنید،تعارف نکردم یوسف جان:من حالا حالا ها به تذکرات خیر خواهانه ی امثال شما نیاز دارم. اگر هم دست و پایی می زنم و تقلایی می کنم، از سر شرمنگی است.

  4. سلام اقای زارع ببخشید من یکی از جوانان این شهرم وشما رو نمیشناسم لطفا کمی از خودتان برای من و دیگر جوانان داریونی بگید ببخشیدا ببخشیدا میخوام بدونم شما هم مثل بعضی اقایون هستید یا نه؟؟؟؟
    اونای که حتی شاید داریونی بودن خود رو حتی از همکارتشون هم مخفی میکنن و برای شهر قدیم خودشون البته اگر قبول داشته باشن هیچ قدمی از قدم بر نداشتن !!!!
    اخه مشکل شهر ما اینه که هر کسی به جایی رسید بار سفر از این شهر بست و دیگر بر نگشت !!!
    والا ما همه جا دیدم هر کس به مقامی منسبی رسید چه دولتی چه شخصی اول به شهر خودش میرسه ولی داریون کلا برعکسه اگه شورا داریون هم شدن سریع خونشون میره شیراز و …

    حالا شما بگید……. ؟؟؟؟

  5. سلام جناب آقای anti 666 :سلام مستحبه و جوابش واجب… خواستم جواب سلامتو بدم همشهری عزیز، وگرنه حرفی برای گفتن ندارم… شاید هم حق با شما باشه… پویا و پایا باشید…

  6. سلام…منم 666 بار از شما anti666 عزیز متشکرم که دست خالی و کم بضاعتی مرا به رویم نیاوردید… من هم از طرز تفکر شما و جسارت و شجاعت و شهامت شما خوشم میاد… دل به دل راه داره… باور کنین امید ما پیر و پاتال ها به شما جوون های عزیز و خلاق و پر تلاشه… برای شما و همه ی جوون های داریونی آرزوی موفقیت می کنم… کم و کاست امثال من رو هم به بزرگواری خودتان ببخشید… پویا و پایا باشید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا