منظومه داریون؛داریون به روایت تاریخ
سروده:جلیل زارع|
با سلام مجدد، نسخه ی ویرایش شده ی فعلی را جایگزین نسخه ی قبلی نموده و در آستانه ی سال نو، به شما مردم خوب زادگاهم تقدیم می کنم… تا چه قبول افتد و چه در نظر آید:
یکی بود،یکی نبود،یکی نبود
زیر گنبد، زیر گنبد کبود
داریوش، وقتی شناسنامه نبود
اسم من را، داریون گذاشته بود
زان که من، شهره ی آفاق شوم
محفل و حلقه ی عشاق شوم
قلعه ای برای من ساخته بود
بر درش، بیرقی انداخته بود
ابن بلخی توی فارسنامه ی خود
اسم من را داریان نوشته بود(بد)
تو مسیر راه شیراز-شیرجان
دومین منزل به نام داریان
از بد حادثه، اما آن زمان
امن نبود جاده کرمان-شیرجان
هر زمان، مسافران شیرجان
می رسیدند به ملک داریان
به رعیتم شبیخون می زدند
حاصل زحمتشان می ستدند
اما این تمام ماجرا نبود
مالک هم کم تر از اشقیا نبود
جز سر جور و ستم، هیچ نداشت
رسم الطاف و کرم، هیچ نداشت
وقتی که ظلم ز حد بیرون شد
دل پر غصه ی مردم خون شد
با دل خون، بار و بندیل بستند
به دیار دگران پیوستند
یکی راهی شد و رفت به آب شور
یکی رفت با درد سر، خاور دور
یکی بالاتر،یکی پایین ترک
یکی تنها، یکی”الله معک”
الغرض با من فقط مالک ده
ماند و دورش سه چهار ورپریده
بعد از چند صبا زلزله شد
توی قلعه،توی ده ولوله شد
خانه و کاشانه ها ویران شد
مالک ظالم ده، ویلان شد
مدتی چند به این حال گذشت
قیل و قال و کیف احوال گذشت
مالکی بود چو شمشاد قدان
نام او بود محمد قلی خان
مردم از مرد و زن و پیر و جوان
همه از دست و زبانش به امان
بعد از چند زمستان و بهار
ابر و باد و مه و خورشید به کار
صبح صادق شد و خورشید دمید
خان خانان داریان را بخرید
نام من از داریان شد داریون
آب از تنگه درش زد بیرون
پیک ها راهی هر آبادی
کرد ممد قلی خان با شادی
داد مژده که پس از آزادی
داریون باز شود آبادی
چند صد مرد و زن از پیر و جوان
جمع بنمود محمد قلی خان
خندقی کند و خاکش گل کرد
قلعه ای ساخت، در آن منزل کرد
گفت: این قلعه چنان ساخته ام
خندقی دور آن انداخته ام
که چپاول نشود بار دگر
در امان است ز اشرار دگر
حال این دشت که حاصلخیز است
خاک خوشبوش عبیر آمیز است
آب خواهد که بر آرد سنبل
عشق خواهد که برویاند گل
در دل دره و کوهش آب است
دل پر آب، کنون بی تاب است
پشت در پشت، قناتی بکنید
بر لب خشک زمین، آب زنید
هر کجا آب، هم آن آبادی است
ملک آباد، نصیبش شادی است
چون رعیت به پی آب شدند
صاحب گوهر نایاب شدند
سبزه از خاک، سلامت بر خاست
ساقه ی خوش قد و قامت، بر خاست
بید، دستی به سر دشت کشید
عطر خوش، در نفس باد دمید
سال ها در پی هم رفت و گذشت
چرخ گردون، مه و خورشید بگشت
مالکی بود، نه تنها، نه غریب
نام نامیش، هم او بود نقیب
قلعه ی کهنه ی ممد قلی خان
نه دگر امن بد و نی به امان
دیگر از رونق سابق افتاذ
هیچ ملکی به چنین روز مباد
چون که مسکین شد و تنها و غریب
قلعه ای باز دگر ساخت نقیب
جنس دیوارش، هم از نونک و سنگ
برجه ها چید بر آن تنگاتنگ
دالونی ساخت برایش دلباز
و بینداخت در آن از آغاز
چار پاتاق، به غایت زیبا
که بخسبنددر آن، میهمان ها
در دروازه اش از چوب بساخت
بر درش کلون مرغوب بساخت
دو نگهبان در دروازه گذاشت
دیگر از راهزنان باک نداشت
با همان لهجه ی خوش الحانش
داد فرمان به نگهبانانش
از طلوع تا به غروب خورشید
در دروازه ی ده بگشایید
بگمارید نگهبانی چند
تا که اموال رعیت نبرند
شب که شد زود بجنبید از جا
در ببندید چنان برق آسا
پشت در، سخت کلون اندازید
قلعه از راهزن ایمن سازید
پس از این کار، دلیرانی چند
برج تا برج، نگهبان بودند
و دگر بار شد ایامی چند
کم کم آوازه ی من گشت بلند
در دل کوه و بیابان پیچید
و به گوش مردم ایل رسید
بعد هم مردم این ده، آن ده
شد شتابان سوی من، ناخوانده
بعد از آنی که وطن ایمن شد
در و دشت، کوه و دمن، ایمن شد
داریون، نسل به نسل، افزودند
بیرون از قلعه، بنا بنمودند
…………………………………….. ادامه دارد….
دست مریزاد آقای زارع
آقای زارع احسنت . عمرت طولانی ،زندگیت پربرکت ،قلمت توانا .
سلام آقای زارع
دستت درد نکنه لذت بردیم
مجبورم کردی موقع حضورت در داریون را علنی کنم.
عالی ،عالی،عالی،ممنون دست مریزاد
درود فراوان بر شما
قلم زيباي شما در كنار حس وطن دوستي بي نظيرتان هر انساني را به تحسين وا مي دارد. بودن آدم هايي كه با محبت و با وفايند زمين را زيباتر مي كند .”هميشه باش” دنيا را برايتان شاد شاد و شادي را برايتان دنيا دنيا آرزومندم.سال نو را به شما و خانواده محترمتان تبريك عرض مي نمايم
زیبا و دلنشین لذت بردم…
بی صبرانه منتظر ادامه داستان هستم
با سلام و خدا قوت و عرض تبريك سال نو
خيلي خوشحالم كه هم محليهاي گراميم با همت خود راهي براي شناساندن داريون عزيزمان به ديگران يافته اند.
مطالبتون خيلي جالبه
واقعا دستتون درد نكنه و بازم ميگم خدا قوت
با تشکر از داریون نما, یوسف بذرافکن, روح الله قربانی, مجتبی ظهرابی,رسول شرفی,مسلم بذرگر و هاشمی عزیز به خاطر بذل محبتتان… جناب آقای قربانی… داشتیم?… جنابت آقای شرفی, من هم سال نو را به شما و جاناب آقای ناصر شرفی و سایر شرفی های عزیز تبریک عرض می کنم… مسلم جان, اگر عمری باقی باشد, چشم… ادامه را هم خواهم سرود.
بسیار زیبا بود آفرین به این ذوق و استعداد
سلام عالی بود وهست وخواهد بود
یکی یدونه ست واسه نمونه ست
انشاا.. شاهد کارهای بیشتری از این قبیل باشیم خدا توفیقتان دهد
آقای زارع سلام ،
عالی بود،انشاءالله شاهد استفاده این طبع شعریتان در زمینه های دیگر همچون مذهبی ،فرهنگی ،طنزو…نیز باشیم .
سلام استاد. آخر این منظومه نوشته اید: ادامه دارد. منتظر ادامه این منظومه زیبا هستم.
سلام امید جان. انشاءالله اگر عمری باقی باشد بعد از ماه مبارک رمضان.پویا و پایا باشید.