طنز و كاريكاتور

طنز انتخاباتی|داریون ارث پدر زاد من است!

جلیل زارع|

من فلانیم و بهمان می کنم
پای من شورا رسد، آن می کنم
داریون، ارث پدر زاد من است
توش می تازم و جولان می کنم
آی مردم ! رایتان بر من دهید
شهرتان را من گلستان می کنم
برج می سازم کنار تنگه در
تنگه در را مثل آلمان می کنم
لایروبی می کنم چند تا قنات
داریون را جمله عمران می کنم
آب جوقش خل کنم در باغ ها
میوه هایش را دو چندان می کنم
می گمارم من دو صد فرهاد را
بیستون، کوه گداوان می کنم
آب فیض آباد از آن چون رد شود
داریون را عین گیلان می کنم
جکوزی می سازم از گود وجی
پاریو را باغ و بستان می کنم
صد کت خوابی بسازم چون بهشت
هر چه بیمار است، درمان می کنم
مرگ موش می آورم در داریون
موش های زنده، بی جان می کنم
پول می گیرم به اسم شهریه
جمله را خرج دبستان می کنم
گاز میدم من به هر چی مدرسه است
چاره ی این کار، آسان می کنم
صبح ها هم بچه های مدرسه
شیر گاو تازه، میهمان می کنم
کوچه و پس کوچه های داریون
من گشاد هم چون خیابان می کنم
قیر می پاشم سراسر کوچه ها
آب و برق و گاز، ارزان می کنم
پول باد آورده ی خلق خدا
میسونم خرج یتیمان می کنم
بست میشینم تو مسجد، روز و شب
هی دعا از بهر طفلان می کنم
سینما می آورم در داریون
وقت کشی فت و فراوان می کنم
نشریه چاپ می کنم خیلی وزین
خواندن اخبار، آسان می کنم
تا که تنهائیتان را پر کنم
تلفن همراه، فراوان می کنم
ریشه ی بی کاری از بن می کنم
هر چه معتاد است زندان می کنم
با درستی گر نشد با چوب و سنگ
نا مسلمان را مسلمان می کنم
نیمه شب، داریون نما را می برم
توی هر منزل، نمایان می کنم
هی فراخوان می زنم یعنی که من
آن نشد این، این نشد آن می کنم
چاله های جاده ی شیراز را
قمپو از اشک یتیمان می کنم
هی عریض و هی عریض و هی عریض
جاده را مثل اتوبان می کنم
پیچ مادر زن کشش را می برم
عمر مادر زن، دو چندان می کنم
شهردار از اصفهان می آورم
شهرتان ملک سلیمان می کنم
فصل تابستان، یوزارسیف می شوم
فکر فردای زمستان می کنم
هی گزارش می دهم از خرج و برج
خر ندارم، فکر پالان می کنم
هر که شورا شد، برفت از داریون
رفته ها را من پشیمان می کنم
هر که غیبت کرد از شورا، چنان
می زنم من درب و داغان می کنم
آن که استعفاء دهد، والله من
از شکر خوردن پشیمان می کنم
چون که خویشان رای بر من داده اند
غیره را خونین و مالان می کنم
شاخ و شونه می کشم تو اجتماع
توی خونه،” وای مامان” می کنم
چون بزرگی سخت می آید پدید
تکیه بر جای بزرگان می کنم
داریون را بخش کردن، سخت نیست
” دا-ری- ون”را بخش، این سان میکنم
این و آن را گر سپاریدش به من
الغرض این میکنم، آن می کنم…

45 دیدگاه

    1. سلام جناب آقای عیسایی خوش… چقدر دلم برای حضورتان در سایت تنگ شده بود…. حضورتان را پر رنگ تر کنید عزیز دل برادر… شعر هم خیلی ناقابل بود … هرگز به پای اشعار زیبای شما نمی رسه… فقط خواستم فضای سایت بیش تر انتخاباتی بشه… اونم از نوع شادش… همین.خب بالاخره برخی از حرف ها رو تو قالب شعر بهتر میشه بیان کرد… اونم از نوع طنز…. واقعیت ها رو به گونه های متفاوت باید گفت … اینم یه نوعشه.. بیش تر ببینمتان تو سایت …عزیز.

      1. سلام اقای زارع
        والله ببخشید این روزها پایان سال حسابدارها است ومن حسابی مشغولم -سری به سایت میزنم اما خودتون که تو تهران هستید وخبر دارید که زندگی اینجا خیلی متفاوت از شهرستانهاست.واقعا وقت کمه و آدم به خیلی از چیزها نمی رسه-انشالله در اولین فرصت در خدمت خواهیم بود…

    2. روغن نباتی تهران کجا و روغن خش مال داریان کجا
      هر دو روغن بید، اما احمد عیسایی خوش، این کجا و آن کجا

    1. چه خوش بی طنز گویی هر دو سر بی
      که یک سر طنز گویی درد سر بی
      اگر زارع دلی طناز داره
      دل یوسف از او طناز تر بی

  1. باسلام خدمت اقای زارع
    فکر کنم این شعر از نظم دادن تمام دیدگاههای کاربران از ابتدای سایت داریون نما باشد .به عبارت دیگر مطالب داریون نما را اقای زارع نظم داده اند و سعی هم شده از تمام دیدگاهها و مطالب سایت استفاده شود
    واقعا زیبا بود اقای زارع چقدر طول کشید تا این شعر را گفتید جوابتان هم به صورت نظم باشد مثل فردوسی بزرگ
    بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی

  2. علی جان این یه رازه… هر چند، ما کجا و فردوسی ها کجا… ولی خب چون فرموده ای کلامت رو نمیشکنم و به میمنت عدد 14، چهارده بیت مهمونت می کنم:
    زارع جان، هر چی بگی آن می کنم
    کار کاربرها رو آسان می کنم
    مادرم آموخت رندی ها کنم
    گه و بی گاه کار رندان می کنم
    چون اسیر نام و نان هستیم ما
    الغرض فکر اسیران می کنم
    چون فراخوان داشت می رفتش ز یاد
    جور دیگر من فراخوان می کنم
    به خدا، داریون نما مال شماست
    من فقط دیدگاه نمایان می کنم
    سیل باید شد، نه وقت نم نم است
    نم نمک، سیلی شتابان می کنم
    ای برادر ! جسم بی جان رفتنی است
    روح بر اجسام بی جان می کنم
    چون که تهران، داریون از یاد برد
    داریون را بلکه تهران می کنم
    نکته ها بر ذهن پیران می برم
    یک تلنگر بر جوانان می کنم
    درد ها بسیار، درمان ها کجاست!؟
    فکر درمان توی اذهان می کنم
    دکتری می آورم در داریون
    چاره ی کارت، دو چندان می کنم
    چون پریدی پاپتی در شعر من
    پینه های پات، درمان می کنم
    پا پتی رفتن، برادر مشکل است
    لنگه لنگه، کفش به پاتان می کنم
    تا توانی گاز بر شعرم بزن
    من برایت فکر دندان می کنم

    1. سلام اقای زارع عزیز
      اقا بیست بیست من هم تسلیم تسلیم
      واقعا محشره خیلی زیبا بود از این اشعار ما و کاربران را بی نصیب نفرمایید استاد عزیز

  3. سلام استاد
    اگه به قول اقای بذرافکن شعر سیاسی باشه بازهم قشنگ بود اقای زارع؛ با تشکر از شما که زحمت کشیدین

    1. اگر یوسف سر ناساز داره
      ولی حامد دلی طناز داره
      که زخم قهر و تار مهر با هم
      چو بستیزند،خوش آواز داره

  4. از شعر با مزه و طنز آقای زارع که بگذریم از لیست نهایی نامزد های انتخاباتی داریون ، منطقه و ریاست جمهوری چه خبر؟

    1. سال ها دل طلب هر خبر از ما می کرد
      آنچه خود داشت ز بی بی سی تمنا می کرد
      خبری را که فقط داریون نما دارد و بس
      طلب از گوگل و یاهو و دگرها می کرد

    1. برای این که سرمای زمستون
      نباشه، گرم کی میشه تابستون
      اگر سرما همش بود یا که گرما
      کجا داریون نما می شد گلستون

  5. با سلام میلاد امام جواد مبارک باد
    احسنت عالی بود اقای زارع به این می گویند طنز سازنده و خلاقانه
    نه گیر دادن به چک و چوله همدیگه
    حسابی خندیدیم

    1. چپ و چوله چه آسون، طنز مشکل
      دل پر درد، لب خندون، چه خوشگل
      بگویم درد ها، اما به لبخند
      که شاید لایروبی گردد این دل

  6. آقای داریون نما برو یاد بگیر سید هاشمی خوب گفتند این شد یه طنز ساده و خلاقانه نه اینکه بری با فتوشاپ عکس مردم را چپ و چوله کنی اسمش هم بذاری کاریکاتور

    1. چپ و چوله چه آسون، طنز مشکل
      دل پر درد، لب خندون، چه خوشگل
      بگویم درد ها، اما به لبخند
      که شاید لایروبی گردد این دل

  7. سلام خدمت اقای زارع و تمامکاربران شب بیدار شب جمعه سوم خرداد
    اگرر این شعر را با صدای اقای جلیل زارع بشنوید خیلی زیباست چون امروز ایشان در جلسه موسسه رزمندگان ان را خواندند که به دل همه نشست .البته اقای احمدی از اصطلاحات ما داریونیها چیزی نمیدانستند و متوجه نمیشدند(گود وجیه و خلد اباد وخل کردن و…..ولی در حسن ختام جلسه واقعا خستگی را بیرون اورد
    با تشکر از امام جمعه محترم و جناب اقای احمدی مسول رزمندگان استان فارس به خاطر حضور در جلسه و بچه های داریون

  8. سلام استاد.چقد دلم براتون تنگ شده امروز شنیدم در داریون بودین خیلی خوشحال میدم اگر افتخار بدین و همدیگر رو ببینیم.واقعا شعر زیبایی سروده اید و جا داره به شما دس مرضاد بگویم.و ولادت امیرالمومنین علی (ع) وروز مرد را به شما و تمام پداران عزیز تبریک میگویم.مبارک .اقای داریون نما مبارک باشد این روز بر شما عزیز دل.

    1. رفیق با وفا دارم خدایا
      دل غم آشنا دارم خدایا
      یکی نازد که این دارم یکی آن
      و من هم مصطفی دارم خدایا

  9. سلام مصطفی جان… بر شما هم مبارک باشد. دل به دل راه دارد.خوشحال می شوم مجددا شما را زیارت کنم.

  10. با سلام استاد خیلی خوب بود باز هم از این شعرا بگو جالبه مخصوصا برای افراد عجیب و غریب که فکرای جالبی دارن و دستشو به جایی بند نیست کم نیستند کسانی که درراه خیر قدم بر میدارند و کسانی هستند که مانع آن کار خیر و بزرگ میشن واقعا خدا خیرشون بده با ای کاراشون از قدیم الایام گفتند در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

    1. دردی است در دل هر پیاده که آن در سواره نیست
      بانگ جرس چو صدا زندت جای استخاره نیست
      چون لاف عشق و حق و حقیقت زدی، دل به او سپار
      آنجا جز آنکه یار پیاده شوی، هیچ چاره نیست

  11. آقای زارع سلام
    خسته
    نباشین از طبع شعری شما. خوشم اومد خیلی حال کردم

    1. کاندیدا جان سلام
      ناراحت نباش اینقدر وعده میشه داد که در شعر اقای زارع نباشد کسی هم مانع نمیشود شما فقط وعده بده !!!!!

  12. چرا چند بیت اول را آخر آمدی؟؟؟؟؟!!!!!
    شاید این است در شعر، سبک پنهان شما
    گرچه در چهره جوانتر میزنیم
    گشته ایم اما به دیده تا فرا سوی شما
    پس چرا این تکیه گاهان خالی است ؟
    گر تکیه گهی بود،میدویدند با دست و پا
    نه برادر،،،، بزرگی سخت نمی آید پدید
    یادتان هست جوان تر ها ز ما در جبه ها؟
    ما گدایان هر بزرگی را بخواهیم از خدا
    ورنه این شورای دنیایی،، چه دارد جز شور و آآ؟؟؟
    ما نه میگوییم این یا آن کنیم
    ما نمیگوییم تل جدی رو آسفالت میکنیم
    رفته ایم و گل ایران گشته ایم
    آمدیم تا هرچه بتوانیم کنیم

  13. اگر کاندیداها می توانستند به همه ی این شعارها جامه عمل بپوشانند داریون گلستان می شد.عمل کردن به همه این شعارها عمر نوح می خواهد و گنج قارون.

  14. سلام بر کاربران محترم داریون نما . . .
    فکر می کنم، کاندیدای جوان را بشناسم. اگر آن باشد که من می اندیشم، برای مشورت نزد من آمد. جوان خوش قیافه، مودب، مومن، خوش فکر و کارآمدی به نظر می رسید. از آن هایی که اگر زمان جنگ را تجربه کرده بود، شاید شهید می شد. به هر صورت حالا با دست پر آمده است برای خدمت صادقانه و من برایش توفیق خدمت خالصانه را آرزومندم. اما: این بزرگوار، فکر کرده است منظور من از بزرگی، سن و سال است و جوانان جبهه و جنگ را یادآور شده است. به هر حال، از نظر ایشان، سن بالاها که تکیه گاه ما هستند کنار رفته اند. بر فرض که چنین باشد، بزرگ تر ها به اندازه ی بزرگیشان خدمت کرده اند و هر چند جا دارد که هم چنان در جبهه ی شورا به خدمت صادقانه ادامه دهند، ولی خب بالاخره باید از جایی میدان را برای جوانان خوش فکر و کارآمد نیز خالی نمود تا امروز تجربه کنند و فردا را بسازند و ما ا ین را به فال نیک می گیریم. البته خدمت کردن به منطقه هم محدود به شورا نمی شود و بزرگانی که نامشان در فهرست نیست هم در جبهه های دیگر به خدمت صادقانه اشان ادامه خواهند داد و این، نامش میدان خالی کردن نیست.
    اما، قضاوت در این مورد که می فرماید:» بزرگی سخت پدید نمی آید» را به شما عزیزان می سپارم. رفته اند کل ایران را گشته اند و با کوله باری از تجربه آمده اند تا هر چه در چنته دارند به روی دایره بریزند و این اتفاق فرخنده ای است. ما هم، اراده و اعتماد به نفسشان را تحسین کرده و در کنارشان می مانیم تا انشاءاله به سر منزل مقصود برسند.
    یک کلام، ختم کلام: هر چند جای آن هایی که عمری را صرف خدمت به مردم کرده اند، در فهرست کاندیداهای شورا خالی است، ولی جوانان برومندی هم که عزمشان را جزم کرده اند برای خدمت خالصانه را نباید دست کم بگیریم. باید کمک کنیم تا به لطف خدا منطقه امان را آباد کنند. در دیدگاهی دیگر روی سخنم را به ایشان نیز برگردانده و شعرشان را با شعر طنزگونه ای پاسخ می گویم

  15. به میمنت 13 رجب پاسخت را در 13 بیت به طنز می گویم:
    خشت اول نانموده، فکر پایان می کنم
    کج نهادم گر من اول، کج نمایان می کنم
    آشکارا داده ام من، وعده ی صدمن یه غاز
    آشکارا چون نشاید، سبک پنهان می کنم
    تا بزرگی را چنین تفسیر و معنا می کنی
    هم چنان، من تکیه بر جای بزرگان می کنم
    معنی حرفم نفهمیدی، گناه بنده چیست!؟
    در پی آنی، چرا من این نه و آن می کنم
    گر چه در چهره، جوان تر می زنی، اما بدان
    از جوانی تا کنون، فکر جوانان می کنم
    ما جوانی را فدا کردیم که تو برپا شوی
    پاشو اینک، ناز شصتت، ناز شصتان می کنم
    روز و شب را تکیه گاهان، تکیه گاهی کرده اند
    عمر باشد، من ترا هم تکیه گاهان می کنم
    از جوان جبهه گفتی، «پیر تدبیرش» بگو
    « پیر در تدبیر»، یاد از آن جوانان می کنم
    چون شما، ما هم گدای کوی غفاریم، لیک
    ناله با سودای خود را با گدایان می کنم
    گر چه پیش چشم تو، شورا فقط شور است و آه
    طعم شیرین بر دهان جمله شوران می کنم
    تو نمی گویی که من این می کنم، آن می کنم
    لیک من شورا شوم، این می کنم، آن می کنم
    رفته ای توکل ایران گشته ای اما منم
    تل جدی را همین جا، تل جدان می کنم
    آمدی تا هر چه بتوانی کنی، بستان بکن
    له لورده می روم لردی، دعاتان می کنم

  16. کاش اقای زارع می امدند ساکن داریون میشدند و بعد این کارها را که در شعر گفته اند انجام میدادند.چون ایشان هم سواد کافی دارند و هم پیگیری مسائل را خوب انجام میدهند و اگر دنبال چیزی را بگیرند رها نمی کنند تا طرف تسلیم شود و جواب را از او بگیرند.
    شعرهای جالبی هم دارند که مسائل را با طنز و شوخی مطرح میکنند .یعنی تیر را رها میکنند بطوری که به هدف بخورد و طرف احساس درد هم نکند.
    انشااله که سالم و تندرست باشند

  17. با سلام خدمت اقاي زارع انشااله طاعاتتون قبول درگاه حق .از شعر تون بينهايت لذت بردم .

  18. سلام
    اسمم رو ننوشتم تا حمل بر تملق نشود از شعرتون ،طبعتون ،نیتتون و خلاصه دیدن مطالبتون وپیگیریهاتون خیلی خوشم میاد خدا انشااله سلامتی و سربلندی رو نصیبتون کنه تا بیش از پیش به ما جوانان انگیزه بدید.دوستون داریم استاد جلیل

  19. اینجا مدرسه ایست آبی رنگ/
    ثبت نامش اجباریست/
    از یک هوس بازی پدر و مادر/
    فارغ التحصیلی “مرگ”/
    زندگی نام کتابی یست قطور/
    اگر خوب انیشه کنی/
    هر روزش ورقی یست/
    و هر ورق درسی نو/
    من کلاس بیست و شش ام/
    من بزرگی را به این میدانم/
    که هر ورق را با آرامش خاطر بزنی/
    چه جوان باشی و نو /
    چه پیر و کهن سال باشی/
    روز آخر که رسید/
    با کتابی پر از خدمت مردم باشی/

پاسخ دادن به حامد لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا