دفترچه خاطراتهمه
یک عکس یک خاطره
محمد شیروانی|
روزها و ماه ها و سالها از پی هم به سرعت برق و باد می گذرند و احتمالا ما قدرش را نمی دانیم.
به عنوان یکی از کاربران دایمی داریون نما بد ندیدم سری به آرشیو خود بزنم و عکسی را بیرون بکشم و برای داریون نما ارسال کنم.
شما حدس بزنید و بگویید آنهایی که در این عکس می بینید چه کسانی هستند؟
انشاء الله دقیق دیدنش باشد برای روز روشن… اگر عمری باقی باشد… باور می کنید من در تاریکی مطلق مشغول سر و کله زدن با داریون نما هستم و حروف روی کیبورد را آهسته و به زحمت پیدا می کنم… البته خانواده، هیچگاه مانع من نبوده اند و در هر کاری به ویژه سر و کله زدن با داریون نما، مشوقم بوده اند و اگر داریون نما هم نباشد آن قدر نوشتن و… هست که شب ها خواب را از چشمانم بگیرد و من هم به خواب زیاد عادت ندارم و قبل و بعد از داریون نما ،همین آش بوده است و همین کاسه. ولی گاهی به خود می گویم: در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته است ! ولی باز هم تشویق ها و متانت و بردباری خانواده ،مرا پر رو تر از قبل می کند…
با سلام و تشکر از آقای شیروانی و داریون نما : در این عکس جوانی های آقای عبد الرضا شکری ،برادران عزیزی،کاملا مشخص است و مربوط می شود به اردوی کانون مسجد در سال 1370،عجب که آقای شیروانی هم یاد داریون و داریون نما کردند بازهم ازاین کارها انجام بدهید .
باسلام خدمت دوست عزیزم جناب آقای شروانی .علاوه برآقایان عزیزی خودتون وآقای یاری هم دیده میشن .بله جناب آقای شیروانی روزگارمثل برق وبادمیگذره پس چه بهترکه به این دنیانچسبیم وهمش به فکرمال اندوزی نباشیم وبه دیگران هم کمک کنیم عمرمثل شمعی میمونه که درکوتاه مدتی آب میشه .خوب سلامت باشید
آی دنیا کودکی هایم چه شد؟
شمع عمرم آفت پروانه شد!
باز باران بود و بابا آب داد!
باز باران هم دگر افسانه شد…!
این عکس مربوط به اردوی مشهد مقدس در سال 1375 می باشد و آقایان شکری -حسین شکری-مسلم حقیقتجو مسلم اسیابان امین یاری-حا مد شکری احمدرضا بذرافکن محمد امین زارع مسعود بذرافکن احمد عزیزی -مهدی یاری دیده میشوند
سلام خدمت محمد شیروانی گل دوست و همکلاسی قدیمی
از حسن سلیقه ی جنابعالی تشکر میکنم.
راستی چه خبر؟
یاد دوران دانش اموزی به خیر
موفق و سربلند باشی دوست عزیز
از بین عزیزانی که در عکس حضور دارند، فقط آقای عبدالرضا شکری را می شناسم. ولی برای همه ی آن ها آرزوی موفقیت وسلامت دارم…
این روزها مادر آقای علیرضا کشاورز (فرهنگی متعهد ) در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بستری است . برایش دعا کنیم…
انشااله که خداوند به ایشان شفای عاجل عنایت فرماید.اقای علیرضا کشاورز به گردن ما حق زیادی دارند.
دوست عزیز… خدا انشاءالله شفای عاجل بدهد. خدایا ! به حرمت فرا رسیدن ماه پر از خیر و برکت شعبان ،این مادر عزیز را شفای عاجل عنایت فرما و سلامتی دوباره را به ایشان و شادی را به خانواده اش برگردان. آمین.
از دوست عزيزم آقاي شيرواني كه ياد روزگاران قديم را براي من زنده كرد، تشكر ميكنم. ياد آن سفر به عنوان اولين زيارت حضرت علي بن موسي الرضا (ع) را هيچ گاه از خاطر نميبرم. سفري پر ماجرا بود و با خاطرات به يادماندني. عبدالرضا شكري به عنوان مسئول اردو، مسلم حقيقت جو و ابراهيم عزيزي به عنوان مسئولين تداركات، تهيه غذا و آشپزي در آن سفر زحمات بسياري را متحمل شدند. فكر ميكنم اين عكس مربوط به صبح روزي است كه وارد مشهد مقدس شديم و ميخواستيم در يك حمام عمومي غسل كنيم و آماده زيارت شويم. بعد از غسل كردن به حسينيهاي در خيابان طبرسي رفتيم و انجا ساكن شديم. براي نماز مغرب عازم حرم مطهر شديم. هيچ گاه خاطره اولين زيارت را از ياد نميبرم. انشاالله كه تمامي دوستان داريوني به زودي زائر بارگاه ملكوتي حضرت رضا (ع) شوند.
یاد باد آن روزگاران یاد باد….
رفته ایم از یاد یاران/ وز گذشت روزگاران/ گر ز ما در روزگاران/ یاد می شد، بد نمی شد…
با سلام
در وسط عكس حامد شكري با پيراهن سبز و مسلم آسيابان ، امين ياري ، احمدرضا بذرافكن ، فكر كنم وحيد خيرانديش هم از جمله اسامي ديگر باشند.
اين عكس مربوط به زماني ميشود كه كانون فرهنگي مسجد و بسيج فعاليت بسيار وسيع و مفيدي با تلاش آقايان عبدالرضا شكري ، يوسف بذرافكن ، مصطفي بذرافكن و ديگر عزيزاني كه الان در خاطرم نيست ، داشتند .
ياد و خاطره آن روزها بخير .
اگر همین عکس های ارسالی بتواند آقای هادی شکری را دوباره به سراغ داریون نما بفرستد .
با سلام خدمت آقای شیروانی
عکس بسیار جالبی بود. من که ابتدا خودم را نشناختم و شک داشتم که این همان اردوی مشهدی باشد که من هم توفیق زیارت امام رضا (ع) را داشتم، تا اینکه آقای آرش دوستان را معرفی فرمودند. به هر حال بسیار خوشحال شدم و از این طریق خدمت تک تک دوستان سلام عرض می کنم و برایشان آرزوی موفقیت دارم .باید بگوییم که آن سفر بهترین سفر زیارتی من بود متاسفانه من از آن سفر عکسی ندارم اگر امکان ارسال عکس ها از طریق ایمیل وجود داشته باشد و آقای شیروانی نیز قبول زحمت بفرمایند بسیار ممنون می شوم.
نوجواني كه از سفر مشهد بازماند.
ناگفته هاي يك نوجوان كه به خاطر 3000 هزار تومان از سفر به مشهد باز ماند.
وقتي شنيد كه از سوي كانون سفري در راه است خيلي شادمان بود.اما اندوهي در دل داشت.از سوي كانون تلاش براي انجام پرداخت هزينه هاي سفر صورت گرفته بود. ولي در نهايت از هر كس كه ميخواست به اين سفر بيايد مبلغ 3000 هزار تومان گرفته مي شد. وآن همان اندوهي بود كه در دل پسر نوجوان بود. با اينكه ميدانست پدرش در شرايط بسيار بد مالي قرار دارد اما با اين وجود با ناميدي موضوع را با خانواده اش در ميان گذاشت .مادر در جواب فرزندش گفت: ببين پسرم تو كه از شرايط پدرت در جريان هستي. ما حتي پول هزينه ثبت نام تو را در مدرسه نداريم چه برسد كه بخواهيم پول سفر تو را داشته باشيم. حال فكر كن به خاطر تو هم كه شده اين پول را از كسي قرض گرفتيم آيا تو در طول سفر به پول احتياج نداري؟ آيا ديگر ميشود از كسي پول قرض گرفت و تو را در مدرسه ثبت نام كرد؟آن نوجوان اين صحبتها را كاملاً درك كرد و چيزي جز سكوت در مقابل حرفهاي مادر نداشت.اما در دلش چيز ديگري بود.بقض تمام وجودش را گرفته بود.حتي نمي توانست اين مشكل را در بين دوستانش مطرح كند. پس تصميم گرفت كه خود را چند روزي كه تا قبل از حركت دوستانش به مشهد مانده در خانه حبس كند تا يك وقت شرمسار دوستانش نشود. خلاصه براي دوستانش آروزي سلامتي كردو با خود اين جمله را گفت كه حتماً امام رضا نطلبيده. حال آن نوجوان الان بزرگ شده و با همسر و فرزندش به زيارت امام رضا رفتند و غم آن روزها از دلش پاك شد.
با سلام کاربر
از این موردها الن هم در مدرسه داریم
واقعا دل ادم به درد می اید
کاربر عزیز، این از آن دردهایی است که اگر بدانیم، بزرگ می شویم و اگر ندانیم، کوچک می مانیم… و اما: طلبیدن امام، دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد… زیارت قبول عزیز دل برادر… دعا کن بزرگ شویم!