اخبار
اخبار دومین سالگرد داریون نما:جمشید خاوری فیلم کوتاه داریون نما را می سازد
یکی از برنامه هایی که در روز پنج شنبه 28 شهریور در سالن آمفی تئاتر مجتمع فرهنگی داریون انجام می شود نمایش فیلم کوتاه داریون نماست.
در این فیلم خلاصه ای از روند شکل گیری سایت داریون نما به همراه معرفی افراد فعال و… نشان داده خواهد شد.
به گزارش داریون نما با پی گیری های انجام شده قرار است جمشید خاوری از کارگردانان خوب فیلمهای کوتاه و دستیار کارگردان فیلم سینمایی چک که چندی پیش از شبکه سوم سیما پخش شد فیلم کوتاه داریون نما را بسازد.
گفتنی است خاوری چند سال به عنوان خبرنگار هنری در روزنامه خبرجنوب مشغول به کار بود و پس از آن برای ادامه فعالیت هنری خود به تهران رفت.
در کارنامه وی نویسندگی چند فیلمنامه تلویزیونی نیز دیده می شود.
با سلام و تشکر از این اقدام بزرگ فرهنگی. ای کاش در اولین سال تولد داریون نما هم برنامه ای ویژه اجرا شده بود .
خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
سلام هنر پیشه نمیخواین ؟
سلام…. هوس کردم تفعلی بر حافظ زنم. شما هم اگر دوست دارید، با من هم ناله شوید:
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم!؟
چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم!؟
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده ی وصال شوم
زبندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست، یاری آن اولی
که روز واقعه، پیش نگار خود باشم
زدست بخت گران خواب و کار بی سامان
گرم بود گله ای راز دار خود باشم
همیشه پیشه ی من عاشقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا ابد شرمسار حود باشم
ما هر چی خاوری هست را دوست داریم و ارادتمندشان هستیم
عزیز دل برادر یه فال واسه داریون نما زدم این اومد حالو شما تفسیرش کن ولی نترسی آآآآآآ
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافیست غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی