ایلماه شایسته|
درشتی ونرمی به هم در,به است چو رگ زن که جراح ومرهم نه , است!
قدردانی بزرگترین وبهترین تبلیغ برای گسترش خوبیهاست!هر گاه وهرجا که این فرشته مهربان از در درآید ”عبوس گله وشکایت” از در دیگر خارج میگردد.
ما وقتی مجبوریم از چیزهایی که نمیخواهیم گله کنیم که مدتهاست از چیزهایی که میخواستیم, قدردانی نکرده ایم!
وبرعکس,زمانی که شروع میکنیم به قدردانی کردن به مرور میبینیم که اطرافمان چقدر زیادند گزینه هایی که حس سپاسگذاری ورضایت را در ما برمی انگیزانند!ما همواره با دیدن ناخواسته ها زبان به انتقاد میگشاییم .اما آیا چیزهایی که میخواهیم را هم میبینیم؟!
این سوال زمانی به ذهنم رسید که یادم به خانم ها امیدوار وشعبانی(کارمندان داروخانه دکتر کریمی داریون) افتاد!همیشه در برخوردهایشان آنقدر صبر وحوصله ومردم داری دیده ام که دلم نسبت به ایشان سرشار از محبت میشود ودر دل, ایشان را بارها ستوده ام!اما مسله همین جاست! که چرا انتقادمان را فریاد میزنیم وسپاسگذاری را به زبان نمی آوریم؟
به جز ایشان ,یکی از کارمندان اداره آبفا هم که متاسفانه نامشان را نمیدانم ,دیده ام که با ارباب رجوع بسیار صبور ودلسوزانه برخورد میکنند.مسلما شما بیشتر از من اینگونه افراد را میبینید وبا ایشان برخورد دارید .پس بیاییم در این سایت که”صدای داریون” است.سپاسگذاریمان را به گوش این عزیزان برسانیم.
گلستان سعدی: باب هشتم در آداب صحبت)
خشم بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بی وقت، هیبت ببرد نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
سلام …..
در کل باهات موافقم.
فقط میخوام اضافه کنم که هر چیز به جای خویش نیکوست. انتقاد اگه به جا و سازنده و با هدف اصلاح باشه نه خدای ناکرده امیال و اهداف شخصی، و انتقاد کننده و انتقاد پذیر هم منطقی و منصف، در نهایت همون حس قشنگ قدردانی رو به دنبال داره. از سوی دیگر ، قدردانی نیز اگه به جا و دور از افراط و تفریط باشه و قدردانی کننده به دنبال منافع و اهداف شخصی نباشه و قدردانی شونده نیز در آن جایگاه قرار داشته باشه و ظرفیت تعریف و تمجید هم داشته باشه و خودشو گم نکنه، باز هم اون حس قشنگ و زیبا رو با خودش به ارمغان میاره !
این وسط، نیت مهمه و در نظر گرفتن نتیجه ی کار.
اما افرادی رو که شما فرمودید، با این که نمیشناسمشون، ولی یه حس قشنگ و زیبایی به من میگه که شرایط و ارزش قدردانی رو دارن. پس منم در قدردانی از اونا باهات هم صدا میشم. ممنون از صبر و حوصله و مردم داریتون.
اما یه چیری: منم میخوام از یکی قدردانی کنم که وقتی این دیدگاه رو بخونه خودش متوجه میشه. ممنون برای همه چیز.
خواهش میکنم جناب استاد زارع وظیفه بوده انجام وظیفه س
و اما!
سلام وتشکر!
آقای زارع ممنون که همیشه خیلی صاف وبی پرده نظرتون رو میگید.
البته وصد البته که نرمی بیجا و درشتی بی حساب هردو به جای ساختن ,میسوزانند /ولی خداییش تا جایی که من خبر دارم روحیه اکثر ما انتقادیه .نه این از کسی بی جهت انتقاد کنیما,نه!.کسایی که کارشون کم وکاست داره رو میبینیم ولی این وسط اونی که با جون ودل وبی توقع داره خدمت میکنه دیده نمیشه.حداقل خود من که متاسفانه گاهی بیشتر عیوب رو میبینم وباهاشون برخورد میکنم تا خوبیها وستودنشون.
سلام
در کلاس درس خدا؛
آن هایی که ناله می کنند، رد می شوند؛
آن هایی که صبر می کنند، قبول می شوند؛
آن هایی که شکر می کنند، شاگرد ممتاز می شوند.
«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»
اداره ی آبفا وحوصله و صبر ومردمداری خیلی از هم دور است و بعید!!!!
زیرا مقام اول را در نارضایتی به یدک میکشد .
انشااله که این مقاله زیبا را که ایلماه خانم نوشته تلنگری باشد به بعضی ها!!!
والله من زیاد به ادارات وارگانهای داریون گذارم نمی افتد وکسی راهم نمیشناسم .ولی یکبار یک ماه پیش کاری پیش آمد اتفاقا چند دقیقه هم معطل شدم تا نوبتم شد .دیدم آن بنده خدا درست داره با مردم برخورد میکنه .خداکنه اگه اشتباهم بوده حقیقت بشه.
امروز در اتوبوس ………….. دیدم.
به او حسودیام شد- ………. بود و خیلی شاد به نظر میرسید – همانطور که من آرزویش را داشتم.
او به قصد پیاده شدن از جایش بلند شد. متوجه شدم لنگ لنگان مسیر را طی میکند.
او تنها یک پا داشت و با کمک چوب زیر بغل راه میرفت ولی در حالی که از کنارم میگذشت، لبخندی بر چهر هاش میدرخشید.
نالیدم، اه، خدایا من را ببخش.
من دو پا دارم، دنیا زیر پاهای من است.
ایستادم تا کمی شکلات بخرم. مرد فروشنده لبخند گیرایی داشت.
کمی با او صحبت کردم، خیلی شاد به نظر میرسید- اگر کمی دیرم میشد به کسی ضرری نمیرسید.
هنگامی که او را ترک میکردم به من گفت: «متشکرم، شما خیلی مهربان هستید.»
او گفت: «صحبت کردن با افرادی مثل شما خیلی لذت بخش است. من نابینا هستم.»
نالیدم، اه، خدایا من را ببخش
من دو چشم دارم، میتوانم تمام دنیا را ببینم.
هنگامی که از خیابان پایین میرفتم، بچهای زیبا با چشمهای آبی دیدم.
او ایستاده بود و به بازی دیگران نگاه میکرد، گویی نمیدانست چه باید کند.
لحظهای ایستادم و گفتم، «عزیزم، چرا به آنها ملحق نمیشوی؟»
او بدون کلمهای صحبت به روبرویش نگاه میکرد و آنگاه دانستم، او ناشنوا است.
نالیدم، اه، خدایا من را ببخش.
من دو گوش دارم، هر آوای خوشی را میتوانم گوش دهم.
با پاهایی که مرا به هر کجا بخواهم میبرند، با چشمهایی برای دیدن غروب آفتاب، با گوشهایی برای شنیدن هر آنچه بخواهم.
خدایا!
من را ببخش،
خیلی شکرگزارم،
دنیا مال من است!
“اگ ماندینو”
گاهی ما چیزهایی را از عزیزانمان دریغ می کنیم که نداریم و عذرمان موجه است. ولی گاهی چیزهایی را هم که داریم از آن ها دریغ می کنیم !
بگذارید با یک مثال ساده ی داریونی شروع کنیم !
چند وقت است جمله ی “دوستت دارم” را از عزیزانمان دریغ کرده ایم !؟ بی انصافی است اگر بگوییم که این را هم نداریم !
زبانی داریم به درازای جاده ی شیراز- داریون و با آن روزانه به وسعت دشت خالد آباد، عزیزانمان را می رنجانیم ! ولی به این جمله ی کوتاه ” دوستت دارم” که می رسیم، دارایمان ته می کشد و می شود مثل قنات های تنگه در !
ولی عزیزان دل برادر ! دیدید که آب قنات های تنگه در هم بیش از این طاقت نیاورد و بر جویباری هر چند باریک، جاری شد !
پس بیایید ما هم این قدر نداریمان را به رخ عزیزانمان نکشیم و این جمله ی دو کلمه ای نه حرفی را که مدت هاست از آن ها دریغ کرده ایم، دیگر بار به جریان بیندازیم و اجازه دهیم بر لبان آن ها، گل لبخند برویاند !
و آن گاه، آثار معجزه آسایش را احساس کنیم ! باور کنید این جمله ی کوتاه معجزه گر، زندگیمان را اناری می کند ! امتحانش کنیم !
صحبت من رو حمل بر قدر ناشناسی نگذارید ولی رفتار مسئولین داریون در هر ارگانی خیلی به دل نمشینه. بنابراین باید از این دو بزرگوار به خاطر اخلاق مداریشون تشکر کرد.ممنونم از شما
سلام نازنین جان…
راستش هدف از نوشتن این مطلب ,صرفا این دو عزیز نبودند.نام ایشان به عنوان مثال آورده شد.تا هر روز که هر کدام ازما به فردی برخوردیم که درست کردار است در این پست قدر دانیمان را به گوش ایشان برسانیم.این کار دو فایده دارد.اول مردم میبینند که کار درستشان هم به چشم میآید وکسی هست که قدر درستکاری را بداند.دوم اینکه چه بسا “من”نوعی هم ترغیب به حسن رفتار شوم.
در پایان از نویسنده رمان پربار “قلعه داریون “تشکر میکنم.خدا قوت.
سلام ایلماه…
ممنون که شرمندگی هایم را به رویم نمی آورید. در عوض این رمان پر از عیب و ایراد را پر بار می بینید. بر فرض که چنین باشد که نیست، من اگر خوب یا بد، دو تا مطلب می نویسم با زدن بر چسب نامم بر آن، خودی می نمایانم ! باید از کسانی مثل خود شما تشکر کرد که بی نام بر این فضای مجازی قلم می زنند. بی آن که شناخته شوند !
ضمنا تقریبا از همان زمانی که سایت رقم خورده است افرادی مثل یوسف بذرافکن ، علی زارع ، بهرام کرمدار و خبرنگاران آشنای آن و ……. نیز پا به پای مدیر داریون نما راه پیموده اند.
اگر قرار باشد سهمی برای قدر دانی منظور شود، باید آن را بین همه ی کاربران داریون نما که به حق، صاحبان اصلی این سایت هستند، تقسیم نمود. چه با نام واقعی و چه با نام مستعار. به امید آن که روزی شرایطی فراهم شود تا همه ی مردم خوب زادگاهم بتوانند کاربر داریون نما باشند و از طریق این رسانه ی عمومی برای دستیابی به منطقه ای آبادتر ، تبادل نظر و افکار نمایند. هر چه خدا بخواهد…
با سلام…..
جا دارد از جناب آقای احمد عیسایی خوش که به تازگی مثل گذشته (زمانی که من و شما اصلا با این فضای مجازی آشنا نشده بودیم)، با وجود ضیق وقت، پر رنگ ظاهر شده است، تشکر کنیم. ممنون احمد جان….
باز هم سلام.دیدن این همه تنوع وتغییرات مثبت در قالب جدید داریون نما مرا بر آن داشت تا از تلاشها وبرنامه ریزی و حسن انتخاب جناب داریون نما واحتمالا دیگر دست اندر کاران تشکر کنم. همچنین از نکته سنجی ودقت نظر وسرعت عمل جناب آقای زارع.موفق باشید.
ما درست به اندازه شکرانه هامان از زندگی لذت میبریم!
توقع ومقایسه ,گله وشکایت میآوردو گله وشکایت ,ناسپاسی.
باورهای ما تعیین میکنند که سهم ما اززندگی چقدر است وبه همان اندازه که از ترسها فاصله میگیریم بر باورمان افزوده میشود.
به همان تناسب که خداوند را به خدایی میپذیریم از سنگینی سایه قضاوت مردمان بر ما کاسته میشود
اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما…!
چقدر زیباست کسی را دوست بداریم نه برای نیاز…
نه از روی اجبار…
ونه از روی تنهایی…
فقط برای اینکه “ارزشش را دارد”…
عاشق که باشی منیّت در تو می میرد و مجنون، سراپا لیلا می شود.
بیا تا قدر هم دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم.
در عین تنگدستی در عیش کوش ومستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
راست است که انسان بسیار ناسپاس است
خوش بودن به وقت دارایی را همگان دانند .در وقت کاستی اگر دلت به جا ماند این ایمان است وشاعر پا را از این هم فراتر میگذارد ومیگویدوقتی در تنگنا قرار گرفتی تنها راه بازگشتن به کامیابی عیش ودلخوشیست .
واین حال را کسی دست نیابد جز آنکه به عاقبت نیکو همیشه وهمیشه امیدوار است.
نکته مهم اینکه شادمانی وسپاسگزاری همچون از گدا طوری قارونی را به در آرد که کیمیاگر از خاک طلا به آورد.