در آروزی ظهور…
یا صاحب الزمان
چه هفته ها به سر شد ، چه شب ها در آرزوی وصل تو به سحر رسید، نیامدی.
چه آدینه ها در حسرت نیامدنت، دلگیر تنها شد، باز هم نیامدی
آقا جان، پس کی میایی، مژده حضور سبزت را به هر کوی و گذر میرسانی.
مولایم
بیا و قلبهای در انتظار آمدنت را شکوفا کن و دلهای منتظر را به مهمانی عطر گلهای نرگس ببر.
میدانم لیاقت مهمانی شما را نداریم و لایق دیدن روی زیبایت نیستم،
اما،
دیر زمانی است که خانه سرد تاریک قلبمان را با نور وجود شما آذین بسته ایم، کوچه های در به در دلمان را با اشک چشمهای منتظرمان جلا داده ایم و قلبهای در انتظار وصال را سنگ فرش حضورتان کردیم تا شاید لایق کلمه انتظار شویم، شکوه آمدنت را به نظاره بنشینیم.
ای یوسف زهرا( س )
پس کی دیدارت درمان دلهای عاشقان می شود.
هراس داریم عمرمان به سر آید و حسرت آمدنت بر بند بند وجودمان بنشیند.
آقا
آقای مهربانم ،
در این غربت تلخ روزگار ما، دلهایمان غبار غم گرفته، جمعه هایمان در غم نیامدنت سرد یخ زده شده،
پس کی میایی تا زمین تاریک ما، نور آمدنت را بگستراند و گرمای وجود آسمانیت جانی تازه به منتظران ظهور بدهد.
پس بار دیگر با تمام وجودمان برای ظهور سبزت بردلهای منتظر ، دست به دعا برمیداریم و با هم نجوا می کنیم
” اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
ارسال کننده مطلب:سپیده
سلام سپیده خانم…
پس بالاخره تو هم دل به دریا زدی و دست به قلم شدی.
خیلی خوشحالم. مدت هاست منتظر این روز هستم. همین طور که منتظرم برخی دیگر از کاربران عزیز داریون نما دست به قلم شوند. اسم نمی برم تا کسی از قلم نیفتد.
حالا که شروع کرده ای، ادامه بده. منتظر مطالب بعدیت می مانیم.
دلنوشته ی خوبی بود و با احساس و از صمیم قلب نوشته بودی. دوست دارم در مناسبتی مثلا ولادت یا شهادت آقا امام رضا (ع) هم با همین حس زیبا با ضامن آهو درد دل کنی.
در این صبح جمعه که روز پس از شب آرزوهاست، پویایی و پایایی بیش تر را برایت آرزو می کنم…
ما غایب و او منتظر آمدن ماست…
یک روز می افتد؛
آن اتفاق خوب را می گویم
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم
هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه
السلام علیک یا صاحب الزمان …
سلام هر چه در وصف مهدی (ع) نوشته شود زیباست
علی الخصوص که با قلم سپید نوشته شود
” تنهای اول “دارنده بیشترین مشترک مدعی انتظار!!! و همچنان غایب
صبحی دگر می آید ای شب زنده داران
از قله های دور دست روزگاران
از بیکران سبز اقیانوس غیبت
می آید او تا ساحل چشم انتظاران
آید به گوش از آسمان این است مهدی
خیزد خروش از تشنگان این است باران
از بیشه زاران عطر های تازه آید
چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران
آهنگ میدان تا کند او باز ماند
در گرد راهش مرکب چابک سواران
آیینه ی آیین حق ای صبح موعود
ماییم سیمای تورا آیینه داران
دیگر قرار بی تو ماندن نیست در دل
کی می شود روشن به رویت چشم یاران
چه شب ها که زهرا س دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا…….
یا مهدی ادرکنی
خدایا قسمت میدم به آبروی آقا امام زمان (عج) و به حق این روزهای عزیز تموم جوون ها خوشبخت بشن ….
الهی امین…..
تو که درد آشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکسته ست …
دلت می آید آیا بر نگردی؟….
یا آقای غریب مهدی صاحب الزمان(عج)
با سلام
بعضی اوقات ما نمی دانیم علت امور را… مثل همین دلنوشته ی زیبا…
دوست داشت در شب آرزوها اکران عمومی شود و در انظارها و ذهن ها بماند….
ولی ما مدام می گفتیم چرا ارسال نمی شود…
این آخرین کامنت بنده جهت سایت وزین داریون نما بود… و خود نیز نمی دانم چرا…
سلام “دودج : قدمت،فرهنگ،ادب و مذهب” عزیز…
جمله ی آخرتان را به شوخی می گیریم.
آخرین کامنت یعنی چی عزیز دل برادر ؟
اگر سایت را وزین می دانید، پس این تصمیم های عجولانه، بی دلیل و بی مورد است و از کاربر فعالی که به نمایندگی از دودجی های عزیز، افتخارش شعار ” دودج : قدمت،فرهنگ،ادب و مذهب” است، بعید است !
مخصوصا که خودتان نیز علتش را نمی دانید !
فدای دل رحیم و قلب مهربانت، مگر من و تو فقط به خودمان تعلق داریم که یک روز بی دلیل بیاییم و یک روز هم بی دلیل تر برویم ؟
نه، عزیز ! من و تو بر حسب وظیفه آمده ایم و همان وظیفه هم وادار به ماندنمان می کند.
مگر دل به خواهی است و فقط برای دل خودمان قلم می زنیم که هر وقت دلمان خواست و دوست داشتیم از سر تفنن و تفریح، سر و کله امان پیدا شود و هر وقت هم عشقمان کشید، سرمان را پایین بیندازیم و انگار نه انگار، راهمان را بکشیم و برویم ؟
عشق و علاقه به زادگاهمان و مردم فهیم و آگاهش، چیزی نیست که بشود از آن گذشت و فراموشش کرد.
ما بنا بر تکلیفی که گردنمان هست برای خدمتگذاری آمده ایم نه برای چیز دیگری ! حالا که آمده اید، رفتنتان آن هم بی دلیل ( عین گفته اتان هست : و خود نیز نمی دانم چرا… ) قابل توجیه و بخشش نیست.
پس هم چنان پویا و پایا، جاری و ساری باشید که اگر بار دیگر حتا به شوخی، حرف از رفتن بزنید، سخت از شما رنجیده خاطر خواهیم شد. همین…
سلام ممنون از لطف همه دوستان من با نظر استاد موافقم نمیدانم چرا این جمله اخری را نوشتید اما ما که به حضورتان در سایت عادت کرده ایم خیلی وقت نیست که خود گفتید از این به بعد یکی از کاربران فعال داریون نما هستید
به هرحال هرچند از نظر دیدگاه نگاه با مسایل حداقل با من بسیار متفاوت هستید اما باور کنید دیدگاهی همچون شما که دید ی علمی تر جدی تر واز همه مهمتر مذهبی به مسایل دارد باید حضور فعال داشته باشد
ما که به عنوان یه دودجی به حضور شما انهم با این نام کاربری زیبا افتخار میکردیم پس حضورتان را از سایت نگیرد به قولا استاد همچنان پویا پایا باشید .
سلام دوست عزیز: دودج: قدمت, فرهنگ, ادب و مذهب
من برای اولین بار است که نام شما را کامل مینویسم
کجا برادر؟ چه اومدنی؟؟ چه رفتنی؟؟
کجا میخوای بری
مگه دست خودته
اصلا مگه ما میذاریم بری
بمون برادر بمون
تازه جمعمون داره صمیمی میشه
نزار اشکامون جاری بشه
اصلا نکنه جا زدی
چون اول نشدی!؟
اگه بری همه اینجوری فکر میکننا.. مخصوصا اون حوایی ها
حالا از ما گفتن بود
میدون رو خالی نکن واسه رقیب برادر!
اگه مشکلی هست بگو شاید کمکی از دست ما بربیاد.. ها
یا اگه نمیتونی زیاد بیای اشکالی نداره کم باش اما همیشه باش
پس قول دادی که نریا.. خوب
دیگه نبینم از این حرفا بزنیا
افرین …
سلام تربری جان…
راه افتادی ها ! ولی خب خوب حق مطلب رو ادا کردی. دست و پنجه ات درد نکنه ….
سلام استاد عزیز
ممنون از لطف شما, داریم درس پس میدیم
کاش دودج عزیز حداقل یه خبری میداد تا ببینیم تصمیمشون چی شد
سلام تربری جان…
صبر داشته باش. حالا ایشون دلش گرفته بود و تو عالم دل گرفتگی های بی دلیل که گاه گاه سراغ همه ی ما میاد، درد دلی کرد با هم داریون نمایی هاش. مگه میتونه و طاقت میاره دوستانش رو ترک کنه. گردنش بار نیار، حتما بر می گرده . مگه نه “دودج : قدمت،فرهنگ،ادب و مذهب” ؟
دیدی، بهم چشمک زد ! یعنی این که حال و هوام عوض شده. میام ایشالا…
ممنون. منتظریم…
بامن که شکسته ام کمی راه بیا
بالی بگشاوگاه وبیگاه بیا
آزرده مشوبیا گناه ازمن بود
گفتم که مقصرم توکوتاه بیا
(اللهم عجل لولیک الفرج)
امروز جمعه نیست…
آقای من..
قرار نیست فقط غروبهای پنجشنبه تا غروب جمعه
سراغت را بگیریم..
قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشیم..
آری..
شنبه هم میشود از دوریت ناله سر داد..
یکشنبه هم میشود انتظارت را کشید..
دوشنبه هم میشود دنبال گمشده گشت..
سه شنبه هم میشود با آقا درد دل کرد..
چهارشنبه هم میشود به خاطر آقا گناه نکرد..
یا بن الحسن
دوریت درد بی درمان است
ای پسر فاطمه
امروز جمعه نیست اما دلم برایت تنگ است..
مولا جان
بارها آمدی و نبودم
درتقلای این زندگی
نیازمند توامابی توبودم!
بارها آمدی و نیامدم
بردلم بارهانشستی و
بی توبودن راگریستم
میدانم. آمده ای…
بسیارنزدیک….
پشت پلک هایی که
توان بازشدن به روی زیبایت راندارد…
پشت دردلی هنوزبرای میزبانی
توپاک نشده…
میدانم آمده ای…
دعاکن من هم بیایم به پیشوازتو!
(یاالله یامحمدیاعلی یافاطمه یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی)
سلام…
چه خوش باشد که بعد از انتظاری
به امیدی رسد امیدواری
سلام بر “بهشت جان” عزیز که سرانجام پس از کلی انتظار، خودی نشان داد و باز هم به محفل انسان بر و بچه های داریون نما پیوست : به خونه تون خوش اومدید. دلتنگتون بودیم …
و اما سخنی هم با بر و بچه های کاربر :
” بهشت جان ” رو که یادتون هست ؟ این اسم براتون آشنا نیست ؟ من که حافظه ام زیاد یاری نمیده ولی فکر کنم آخرهای تابستون بود که سر و کله اش تو سایت پیدا شد و با دیدگاه های عمیق و ظریفش زود تو دل بر و بچه ها گل کرد و همین طور که مثل بارون بهار اومد، مثل همون بارون هم رفت که رفت تا بهاری دوباره بازم سر و کله اش پیدا بشه.
به گمانم حالا همون بهاره ؟ یادتون اومد کیو میگم ؟ من گه گاه برخی از دیدگاه ها رو که زیاد به دلم میشینه یادداشت می کنم. یادمه دیدگاهی هم از این دوست یادداشت کردم. بذار نگاهی به یادداشتهام بندازم……..
…. بله ! پیداش کردم. ایناهاش. تاریخ 18 شهریور 92 رو داره. خودتون ببینید و بخونید :
« بهشت جان
شهریور ۱۸, ۱۳۹۲ در ۹:۰۳ ق.ظ
با سلام. صحبت از بی قراری شدفقط خواسم بگم که من این حال را سالهای سال تجربه کردم و چقدر جانفرساست! به هرکس و هرچیز چنگ میزدم بیقرارتر میشدم.نمیدونم از جنس بیقراری شما بوده یا نه !اما حالا که پروردگار خویش رابی واسطه وبی پرده در جان خویش ملاقات کردم میبینم که این جان فقط وفقط سلطان خویش را میجسته وبس.تا او بر جای خود نشست به ناگاه طوفانها فرو نشست.بیقراریها تبدیل به آرامش.غمها به شادی سردرگمیها به راهها.قفلها به کلید.تنگناها به گشایش وجان به بهشتی که هر دم از آن باغ بری میرسد تازه تراز تازه تری میرسد… »
…« بهشت جان » عزیز ، به خونه خوش اومدید ! نکنه دوباره برید حاجی حاجی مکه !؟
منتظر دیدگاه ها و مطالبتون هستیم و تا اون موقع پویایی و پایایی بیش تر را برات آرزو می کنیم…
سلام.سلام.سلام…
خیلی جالبه که شمادیدگاه پارسال رو قشنگ یادتونه ویادداشت کرده بودین.این لطفتون رو میرسونه.ممنونم.اما باعرض معذرت من نیامدم که بمونم.شرایط برام فراهم نیست.اگه میتونستم که همون پارسال موندگار شده بودم اما به یاد شما وتک تک بچه های داریون نما هستم وهروقت بتونم سر میزنم.
باز هم سلام ” بهشت جان ” …
شما دیگه نمک گیر شدی رفته پی کارش ! و دیگه خودت هم بخوای نمیتونی از خونواده ی داریون نما جدا بشی. یه مثال میزنم که خودم منظور خودمو بهتر بفهمم.
کاربرایی که به هر علت شرایط براشون فراهم نیست که مرتب و منظم حضورشون رو تیک بزنن، مثل دختر و پسرایی میمونن که ازدواج میکنن و میرن پای بختشون. درسته که دیگه نمیتونن مثل سابق شب و روزشون رو با خونواده ی پدر و مادری بگذرونن ولی خب، هیچ جوری هم نمیشه از این خونواده جداشون کرد، کم یا زیاد، نه تنها دلشون باهاشونه که به هر بهانه و در هر فرصتی سراغشون رو میگیرن.
این همه منبر رفتم که بگم : ما توقع نداریم شرایطتون رو در نظر نگیرین و به هر قیمتی با خونواده ی داریون نما باشین ! ولی خب توقع داریم که این خونواده رو فراموش نکنین که نمیتونید بکنید و به هر بهانه و در هر فرصتی سری به سایت بزنید و دستی بر آتش دیدگاه ها و مطالب داشته باشید.
ممنون که بعد از مدت ها اومدید و ممنون که پاسخ منو هم دادید و ممنون که روی این کم ترین رو هم زمین نمیندازید و دنبال بهانه و فرصت برای گه گاه سر زدن و دستی بر آتش دیدگاه و احیانا مطلب داشتن هم هستید.
شهامتتان را در صداقت گفتار تحسین می کنم.
پویا و پایا که هستید، بیش از این جاری و ساری باشید…