دفترچه خاطرات
-
یک خاطره | حالا هی بگویید کار نیست ! سرمایه نداریم !
جلیل زارع| به اتفاق دوستم رفتیم دبستان حقیقت جو، کارنامه ی کلاس پنجممان را گرفتیم. خیالمان که از قبولی خرداد…
بیشتر بخوانید » -
چه روزهای خوشی بود یادش بخیر …
یوسف بذرافکن| داریون قدیم باصفاو سرشار از محبت بود ، روابط خانوادگی و فایملی مستحکم تر بود ، داریون حال…
بیشتر بخوانید » -
خاطره اولین روزه ای که گرفتم | دیدی منم بزرگ شدم !؟
جلیل زارع| مادرم، سفره ی ناهار را برای ما بچه ها پهن کرد. ولی نه خودش خورد، نه پدر و…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات ما از داریون | قایق دلتنگی ها را به سوی ساحل آرامش بکشانیم
جلیل زارع| ” غزال تیز پای خاطراتت، به دشت داریونم می کشاند به دوش ابر در بیراهه ی باد، به…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات؛استخر حاجی برفی
یوسف بذرافکن| بسوزد خانه محرومیت ، آن وقت ها هم مثل همین الان داریون محروم بود ، تابستان که می…
بیشتر بخوانید » -
مدرسه ای پر از گل محمدی
یوسف بذرافکن| چه روزگار خوبی بود ،دوران کودکی و مقطع دبستان . فصل بهار که می شد مدرسه حقیقت جو…
بیشتر بخوانید » -
به بهانه سالروز آزادی خرمشهر |خاطره یک داریونی از روزهای اول جنگ در خرمشهر
جلیل زارع| خواستم از این روز بزرگ بنویسم. روز آزادسازی خرمشهر. دیدم خیلی ها که در دفاع از شهر و…
بیشتر بخوانید » -
به یاد مرحوم قاسم کاشفی/مردی که زندگی اش برای مردم بود…
هیچ چیز بالاتر از این نیست که انسانی به دست خود، با اراده خود جان و هستی خود را فدای…
بیشتر بخوانید » -
تعارف های داریونی هنگام به هم رسیدن و خداحافظی
جلیل زارع/برگرفته از کتاب فرهنگ مردم داریون| ( الان را نمی دانم، ولی قدیم ندیما، داریونی ها ) هنگام رسیدن…
بیشتر بخوانید » -
نگاهی به آیین زیبای سیزده بدر در داریون
یوسف بذرافکن| آ ئین های کهن ریشه در فرهنگ ملت ها دارد یکی از آئین های زیبا سیزده بدر است…
بیشتر بخوانید » -
روز علفه ، روز آرزو های سبز
پدرم، با خوشه های گندم وارد خانه شد . مادرم به استقبالش آمد و علف های تر و تازه را…
بیشتر بخوانید » -
برگزاری مراسم طلب باران توسط بچه های داریونی در داریون قدیم
صاحب خانه، بیرون می آمد و به نیت تَر سالی و خیس شدن زیر باران، کاسه ای آب روی آن…
بیشتر بخوانید » -
وقتی مادرم داشت یه مرغ چاق و چله رو دنبال می کرد دیگه مطمئن شدم …
… لحاف آسمون پاره شده بود و تموم شب از اون، پنبه می بارید. این سومین روز و شبی بود…
بیشتر بخوانید » -
وقتی نقش خاطره زدیم…+عکس
مدتها بود می خواستیم یادی از سالها قبل کنیم. یادی از سالهایی بس شیرین و برای ما به یادماندنی. ناصر…
بیشتر بخوانید » -
ایل باصری در گذر از داریون و دودج و تربر…
من به تمام سایت های در مسیر بیش از ۵۰۰ کیلومتری ایل باصری سر میزنم از سر حد تا گرمسیر…
بیشتر بخوانید »