اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون | قسمت چهارم: شکل گیری دوباره داریون

به کوشش: جلیل زارع

به هر حال از آن جا که به گفته ی کهن سالان داریون نزدیک به پانصد سال پیش بازسازی شده است، اشاره ی ابن بلخی قاعدتا باید به محل سابق داریون باشد که به فاصله ی اندکی در ضلع غربی داریون قرار داشته است و همان است که مردم آن را به نام ” تُلِ جَدّی ” (1) می شناسند. این آبادی به علت قرار گرفتن در سر راه شیراز، گاه و بی گاه مورد دست درازی مسافرانی قرار می گرفته است که از سمت کرمان – سیرجان و نواحی اطراف عازم این شهر بوده اند. از این رو مردمی که از اخاذی اشرار و ظلم حاکم وقت به تنگ آماده بودند خانه و زندگی خود را رها می کنند و در روستاها و شهرهای دور و نزدیک پراکنده می شوند. (2)

این پراکندگی و متروکه شدن آبادی دلیل دیگری نیز می توانسته داشته باشد. برخی از کهن سالان که در روزگار جوانی به ” گِل کِشی ” (3) اشتغال داشته اند می گویند که هنگام کندن زمین در این محل به اسکلت هایی برخورده اند که گویی در حین انجام کاری مانند برداشتن چیزی از خمره مرده اند. (4)
چنین شواهدی می تواند دلیل آن باشد که بیش تر اهالی بر اثر یک بلای ناگهانی مانند زلزله از بین رفته بوده اند و بقیه مجبور به ترک محل شده اند.

به هر صورت پس از مدتی یکی از مالکان تصمیم به بازسازی مجدد داریون می گیرد. او که نامش ” کل محمد قلی خان ” ذکر می کنند، داریون را از مالک اصلی آن در شیراز اجاره می کند و رعیت خود را از روستاهای دور و نزدیک جمع آوری می نماید و قلعه ی بزرگی می سازد که ” قلعه ی داریون ” نام می گیرد. حاصل برداشت خاک برای ساخت قلعه، خندقی می شود که دور تا دور قلعه را در بر می گیرد و سبب می شود که مردم هم از آسیب رهزنان در امان باشند و هم از آسیب سیل که هر از گاهی منطقه را فرا می گرفت. او به منظور رفاه بیش تر مردم با کمک آن ها یک حمام خزینه ای و یک مسجد نیز می سازد. کم کم خانه های بیش تری ساخته می شود و آبادی رونق می گیرد. (5)

با از رونق افتادن قلعه ی داریون، قلعه ی کوچک دیگری در کنار آن ساخته شد و دست به دست گشت تا به یکی از مالکان به نام نقیب رسید و به نام ” قلعه ی نقیبی ” نامبردار گشت. قلعه ی یاد شده مساحتی حدود 2000 متر مربع را در بر می گرفت و سه محله ی اصلی به نام های کوچه ی نو، کوچه ی میانی و کوچه ی کناری. هر یک از این کوچه های باریک و بلند تعداد زیادی خانه را در خود جای داده بود. برخی از این کوچه ها پیچ وخم های زیادی داشت؛ چنان که نام یکی از کوچه ها را کوچه ی یازده پیچ نهاده بودند.

این قلعه با دیوارهایی از سنگ و عمدتا نونک (6) و شُل (7) ساخته شده بود. دیوارها حدود 8 متر ارتفاع و 4 متر پهنا داشت و به تدریج که ارتفاع می گرفت از پهنای آن کم می شد تا به 1 متر می رسید. روی دیوار با آبچک مانندی از خار که به آن ” بُرجه ” می گفتند پوشیده شده بود. چند برج نیز در گوشه و کنار آن ساخته بودند که کار دیدبانی و نگهبانی را آسان می کرد. ( 8)

دروازه ی چوبی آن که حدود 3 متر پهنا داشت فقط روزها باز بود و شب هنگام با در دو لنگه ای چوبی بزرگ و محکمی که داشت بسته می شد. هر شب نوبت تعدادی از مردان بود که در برج ها نگهبانی بدهند. برای برقراری ارتباط برج ها با هم، نگهبان برج اول با صدای بلند نگهبان برج دوم را صدا می کرد و او نگهبان بعدی را و به همین ترتیب از حال و موقعیت هم مطلع می شدند. ( 9)

در قسمت پایین قلعه ابتدا ” دالون ” (10) یا ایوان بزرگ ورودی بود که چند ” پاطاق ” داشت و از آن ها برای نشستن و تعریف کردن استفاده می شد. گاه نیز افرادی که از جاهای دیگر می آمدند و خانه ای نداشتند در این پاطاق ها زندگی می کردند. (11)

پس از آن ردیفی از اتاق های کوچک و بزرگ قرار داشت که مردم برای زندگی و کاربردهای دیگر مانند: کاهدان، آغل گوسفندان یا طویله از آن ها استفاده می کردند. بالای ایوان، بالاخانه ای بود که در ابتدا برای استفاده و استراحت مالک ساخته شده بود و پس از آن در اختیار رعیت قرار گرفت. این بالاخانه که به وسعت همان ایوان یاد شده بود از چهار طرف دریچه هایی داشت که در تابستان هوای خنکی را ایجاد می کرد و هم چنین امکان دیدن بیرون و دیدن کسانی را که پشت دروازه بودند فراهم می نمود.

اگر راهزنان حمله می کردند دروازه بسته می شد و مردم بالای برج و بارو قرار می گرفتند. از این رو تنها راه نفوذ غارتگران به قلعه به کار بردن نیرنگ بود. چنان که در یکی از این حملات به بهانه ی تشنگی و گرسنگی یکی از اهالی را فریفتند و از طرف خانه ی او که قصد رساندن آب و غذا به آن ها داشت وارد قلعه شدند و روستا را چپاول کردند. (12)

با مهاجرت خانواده هایی دیگر از اطراف و ساکن شدن برخی از طایفه های عشایر در داریون، به تدریج خانه هایی نیز در بیرون از قلعه ساخته شد که به آن ها خانه های پشت قلعه می گفتند. به این ترتیب روستا کم کم به سمت غرب و شمال گسترش یافت.

دیوارهای قلعه داریون و قلعه ی نقیبی نیز به مرور زمان فرسوده شد و فرو ریخت. خندق نیز کم کم پر شد. از این زمان به بعد روستا گاهی شاهد حملات اشرار و قبایل بیابان گرد ترک و عرب بوده است که به طمع پول و غلات به خانه های مردم حمله می کرده اند و مردم بی دفاع در برابر آن ها چاره ای جز تسلیم و احیانا چاره اندیشی های مظلومانه نداشته اند. چنان که بیان می کنند خانواده ای برای حفظ ناموس یا پیشگیری از گروگان گیری عرب ها به منظور باج خواهی، دختر زیبای خود – جیران – را یک شبانه روز در چاه آب خانه آویزان می کنند تا مانع از دستیابی اشرار به او شوند. یا دختر زیبای دیگری را برای مدتی زیر بار (13) بوته هایی که برای سوخت آورده بودند پنهان می کنند تا کسی او را نبیند.

راه دیگر رویارویی با این گونه شرارت ها شکایت بردن به حاکم وقت بود. چنان که روایت می کنند وقتی که جان مردم از این تعدی به تنگ آمد یکی از اهالی (14) شکایت به قوام می برد و با اصرار گروهی از سربازان او را به مقابله ی اشرار می کشاند و باعث نابودی آن ها می شود.

پا نوشت:
tol-e jaddi1-
2- این مطلب را مدت ها پیش پیرمردی از همین بازماندگان گریخته از شهر و دیار در مشهد برای یکی از مسافران داریونی تعریف می کند و سینه به سینه نقل می شود تا به ما می رسد. به نقل از حاج حسین اسدی
3- گِل همان خاک است. و گِل کش به کسی گفته می شد که خاک مورد نیاز برای ساخت خانه ها را از تپه ها و زمین های نزدیک با خر و گاله به محل مورد نظر می آورد.
4- به نفل از کاکا بگ کاشفی 80 ساله در زمان تالیف این کتاب
5- به نقل از حاج حسن اسدی، 90 ساله در زمان تالیف این کتاب، با سواد مکتب خانه
6- از مصالح ساختمانی که از گل و کاه ساخته می شد. نونک را بدون قالب با دست، شکل می دادند و تقریبا 30 سانتی متر طول و 15 سانتی متر پهنا و قطر داشت.
7- گل. خاک آب داده شده
8- با استفاده از اطلاعات آقای کرامت شکری 60 ساله در زمان تالیف این کتاب، با سواد
9- به نقل از مرحوم حاج علی رضا زارع ( او مدتی در این قلعه زندگی کرده بود )
10- دالان
11- تاقچه مانندهای بزرگی به مساحت 1 در 2 متر که در دالان تعبیه می شد. گاه افرادی که از جاهای دیگر می آمدند و خانه ای نداشتند در این پاطاق ها زندگی می کردند.
می گویند در یکی از این پاطاق ها پیرزنی زندگی می کرد که کس و کاری نداشت. وقتی دختربچه ها برای آوردن آب بیرون می رفتند او کوزه ی خود را به آن ها می داد و می گفت هر کس برای من آب بیاورد در آن دنیا وقتی آتش جهنم بخواهد او را بسوزاند همین آبی که برای من آورده است روی او ریخته می شود و نمی سوزد و هر کس آب نیاورد در آتش می سوزد. دخترها هم از ترس آتش جهنم هر روز برایش آب می آوردند.
12- به نقل از آقای کرامت الله شکری
13- منظور از بار، مقدار بوته یا هیزمی است که در یک نوبت بتوان بار الاغ کرد.
14- نام او را خیرالله پدر حجتی گفته اند ( به نقل از همسر نصرالله رستمی).

• برگرفته از کتاب فرهنگ مردم داریون، نگارش و پژوهش جلال بذرافکن

ادامه دارد … ( قسمت بعد: داریون، بازسازی دوباره به روایتی دیگر )

امتیاز کاربران: 4.35 ( 1 رای)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا