اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون / قسمت یکصد و دهم: ادامه آداب و رسوم محلی و ملی داریون

پس از این مرحله، سفره های نقش دار پارچه ای با اشعار و عباراتی زیبا در ستایش نعمت های خداوند، گسترده می شد: شکر نعمت، نعمتت افزون کند / کفر، نعمت از کفَت بیرون کند …

به کوشش: جلیل زارع

• زیارت خانه ی خدا
سفر زیارتی حج از نظر مراسم چندان تفاوتی با سفر مشهد نداشت ولی زمان آن طولانی تر بود و چنان که گفته شد به ندرت صورت می گرفت. پیش از آن که ماشین وارد عرصه ی زندگی شود، سختی سفر بسیار بیش تر بود و این مراسم بدین گونه انجام می گرفت: دو روز پیش از حرکت، چاووش خوان در کوچه و خیابان چاووشی می خواند و رفتن فلان آقا به مکه اعلام می شد. پیش از رفتن همه ی اهالی برای دیدار دعوت می شدند و نهاری به آن ها می دادند که در اصطلاح ولیمه نامیده می شد. هنگام خداحافظی هر کس به فراخور توان خود “فتح راهی” می داد.
حاجی سوار بر اسب با بدرقه ی مردم و صوت چاووش خوان به راه می افتاد و با پیوستن به دیگر عازمان روستاهای اطراف، گروه کوچکی را تشکیل می دادند و به شیراز می رفتند. در آن جا با کاروان زائران به سوی دریا حرکت می کردند. با رسیدن به ساحل خلیج فارس چهارپایان خود را یا با خود می بردند یا می فروختند و در بازگشت دوباره می خریدند. در مکه و مدینه پس از به جا آوردن مناسک حج، نوبت خرید هدیه می رسید. برای نزدیکان و کسانی که فتح راهی داده بود چیزی می خریدند و سعی می کردند با هدیه ی دیگری عوض نشود. با پایان یافتن مراسم حج، دوباره راه می افتادند و راه آمده را بازمی گشتند. این رفت و برگشت یک سال تمام طول می کشید و چنانچه کسی از قافله باز می ماند مجبور بود تا سال دیگر و آمدن کاروانی دیگر صبر کند تا بتواند بازگردد.
در بازگشت، تعداد زیادی از مردم برای پیشواز یا چاووش خوان تا میانه ی راه داریون – شیراز به استقبال می رفتند و چنانچه راه ناامن بود تفنگ چی با خود می بردند. گروهی دیگر از نزدیکان و همسایگان به تکمیل کارهای باقی مانده ی مراسم استقبال و پذیرایی مشغول می شدند.
بالاخره حاجی پس از یک سال دوری از خانه و بستگان و البته با کوله باری از خاطرات و گفتنی ها به روستا می رسید. چاووش خوان با صدای رسا و گیرا می خواند. قصاب، گوسفندی را جلو او سر می برید. مردم صلوات می فرستادند و با چهره های خندان دور تا دور حاجی جمع می شدند و خوش و بش می کردند. حاجی وارد خانه می شد. در حالی که تقریبا همه ی اهالی ده حضور پیدا کرده بودند.
پس از این که مراسم پیشواز با پذیرایی مختصری با چای یا شربت، به پایان می رسید، پراکنده می شدند تا ولیمه ی فردا. از آن جا که کم تر کسی حاجی می شد و این اتفاق تقریبا هر 10 سال یک بار رخ می داد همه دوست داشتند در مراسم آن باشند و از غذای متبرک آن بخورند. از این رو همه ی مردم – که چندان هم زیاد نبودند و 250 نفری می شدند – برای ولیمه ی نهار دعوت می شدند.
بوی آتش هیزم و غذایی که روی آن پخته می شد همه را به سمت خود می کشید و نمی گذاشت کسی در خانه بماند. از این رو با ازدحام جمعیت و شور و حال آنان که در پخت غذا و تدارک دیدن جای پذیرایی و راست و ریس کردن کارها کمک می دادند ده، شور زندگی را در خود بیش تر می دید.
از نظر مکان پذیرایی هیچ تنگناهی وجود نداشت. خانه های همسایگان چه برای آشپزی چه برای نشستن مهمانان با رضا و رغبت در اختیار حاجی بود.
ردیفی از اتاق های کاه گلی کنار هم، با در و پنجره های جداگانه، مردم را در خود جای می داد. مردها جدا و زن ها جداگانه در حیاطی دیگر می نشستند. نخست مردها پذیرایی می شدند. پس از شمارش مهمانان دو نفر با حوله و آفتابه لگن وارد اتاق می شدند. از اولین نفر سمت راست شروع می کردند و دست ها را می شستند. به این طریق که یکی آب می ریخت و دیگری طشتی که سری روزنه دار داشت زیر آن می گرفت و مهمانان دست های خود را می شستند و با حوله خشک می کردند.
پس از این مرحله، سفره های نقش دار پارچه ای با اشعار و عباراتی زیبا در ستایش نعمت های خداوند، گسترده می شد: شکر نعمت، نعمتت افزون کند / کفر، نعمت از کفَت بیرون کند …
حالا دیگر همه می دانستند غذا در راه است. سینی های چدن یا مسی پر از برنج محلی و به مقدار قابل توجهی گوشت گوسفند و یک نان کامل تیری، روی دست آورده می شد. به هر دو نفر یک سینی می رسید که می بایست منصفانه با هم بخورند. قاشق و چنگالی در کار نبود. انگشت شست و سه رفیقش کار لقمه گرفتن را برعهده داشتند و آن که تجربه بیش تری داشت البته موفق تر بود.
با دست کشیدن مردم از غذا یکی از میهمانان که دعای سفره را از حفظ داشت دعا می خواند و بقیه آمین می گفتند و اگر چنین کسی نبود صلوات می فرستادند. بلند شدن صدای صلوات مردم اعلان پایان غذا خوردن بود و پادوها باید سینی ها و سفره ها را به سرعت جمع می کردند تا برای پذیرایی از زن ها آماده شود.
لحظه ی بعد، چایی به مردم تعارف می شد و پس از کمی نشستن نوبت خداحافظی می رسید و مردم پراکنده می شدند.
از آن جا که پذیرایی سه روز – گاهی هفت روز – ادامه داشت و عدّه ی بسیاری دو یا سه وعده دعوت داشتند – بسته به دوری یا نزدیکی خویشاوندی – این کار به همین شکل تکرار می شد. حاجی نیز در فرصت هایی که دست می داد در جمع مهمانان حضور می یافت و ضمن خوشآمدگویی، از دیده های خود در سفر و آداب و مناسک حج می گفت.
روز بعد از پذیرایی، نوبت تقدیم هدایا بود. این هدایا را با کمی شیرینی – از هر نوعی – به خانه ی نزدیکان و کسانی که قبلا فتح راهی داده بودند می فرستادند و هر کس متناسب با پولی که داده بود رهاورد متبرک خود را دریافت می کرد.

• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد… (قسمت بعد: ادامه آداب و رسوم محلی و ملی داریون)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا