طنز و كاريكاتورهمه
طنز | آرزوهای یک داریونی
جلیل زارع|
اشک ها رفت و خنده ها آمد
بخت و اقبال بنده ها آمد
پشت به پشتی لمنده ها آمد
مشکلات حل کننده ها آمد
آمده آرزو کند امسال
حل شود مشکلات این فوتبال
گفت مسئول بوق، آمده ام
پریدم از رو جوق، آمده ام
ببینید بی حقوق، آمده ام
دست خالی بی چوق، آمده ام
آمدم آرزو کنم بلکه
داریون صاحب کلانتر شه
بعد، مسئول چاله و چوله
اون که جیبش هنوز پر پوله
بعله بعله همون که شنگوله
با افاده می گه آهای روله
آمدم توی هر کوی و برزن
ببرم پیچ و میچ مادر زن
مسئول درس و مشق و کتاب
می زنه با تو حرف حساب
حرف اتو کشیده ی ناب
می گه من دیده ام توی خواب
فصل پاییز می رسد یک جا
سیصد و سی معلم دانا
الغرض اشک می شود خنده
هر که جوینده هست یابنده
پیش مسئول های یک دنده
مشکل و معضل است شرمنده
داریون ! زارع آرزو دارد
گرچه آن را به لب نمی آرد
فصل پاییز نزدیکه باید دید امسال هم مثل سالهای قبل آرزو به دل میمونیم و کمبود معلم خواهیم داشت یا این آرزوی داریونی ها برآورده میشه و امسال دیگر از کمبود معلم خبری نیست :
“فصل پاییز می رسد یک جا
سیصد و سی معلم دانا”
امسال قطعا درست روز سوم مهر همه کلاس ها معلم دارند. حالا می بینید ! دو روز تاخیر هم به خاطر تعطیلی پنجشنبه و جمعه هست.
جوجه رو آخر پاییز میشمارن !
مشکلاتمان که تاریخی است
قیمت کباب هم سیخی است
درد ما توسل به احساس است
بوریا مان معادل کرباس است
سر وکار به خرابه افتاده است
بوف نر هم بزرگتر از ماده است
کار مان گذشته از طنز وکلام
زارع جان درود بر تو سلام والسلام
کاش فقط تاریخی بود مشکلات
جغرافیایی شده این معضلات
نه این که که جزو شهرای شیرازیم
به پای شیراز می سوزیم و می سازیم
مثل شیراز منطقه ی یک هستیم
تو کنکورا کنارشون نشستیم
غافل از این که داریون شیراز نیست
مدرسه هاش مثل شیراز با ناز نیست
به چی بنازیم؟ که پر از نیازیم !
مثال یک عروس بی جهازیم
یدک کش یه اسم پر طمطراق
شمعیم ولی به ما میگن چلچراغ
راس میگی کار از این حرفا گذشته
ماست و دوغ داریونی چه مَشته !؟